• لطفا از دوران جواني و تحصيلات خود صحبت كنيد.
خوب به ياد دارم، از كودكي عاشق شعر و ادبيات بودم. در آخرين سالهاي دبستان بااكثر غزلهاي شعراي قديم و معاصر آشنا شدم و بسياري از اشعارشان را به حافظهامسپردم. خود نيز به تدريج به سرودن شعر پرداختم. علاوه بر آن، در خانهمان، كتابخانهكوچكي راه انداخته بودم، روزي دو سه ساعت به كتابخانه تربيت تبريز ميرفتم و بهمطالعه كتابهاي مورد علاقهام ميپرداختم. ضمن آنكه عشق من به مطالعه، تحقيق وپژوهش روز به روز بيشتر ميگشت، نمراتم در مدرسه نيز عالي تر ميشد. همينهاباعث شد در دبستان و دبيرستان، از من به عنوان شاگردي نمونه ياد شود.
• كمي هم از دوران دانشجويي خودتان بگوييد.
من پيوسته خودم را دانشجو ميدانستم و هنوز هم بر اين عقيده پايبند هستم. دردوران تحصيلات دانشگاهيم يك سري گرفتاري كه بيشتر جنبه سياسي داشت باعثشد از ادامه تحصيل محروم بشوم. علاوه بر آن، در سال 1348 كه مقطع ليسانس راتمام كردم، مدركم را تحويلم ندادند. بالاخره دوسال پس از آن، ليسانس مرا هم به دستمدادند. به اين ترتيب روانه تهران شدم تا مدرك فوِ ليسانس را هم بگيرم ولي در سال1351 مرا ممنوع التحصيل و حتي ممنوع الخروج كردند. اين محروميت حدود ششسال به طول انجاميد تا اينكه پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، با لغومحروميتها، توانستم به تحصيلات عاليه ادامه بدهم.
• با اينهمه از زمان ورود به دانشگاه چند سال طول كشيد تا بتوانيد مدرك دكترايخودرا بگيريد؟
حدود هجده سال ... در سال 1344 به محض آن كه ديپلم گرفتم وارد دانشگاه تبريزشدم و درست هجده سال بعد، مدرك دكترايم را گرفتم. اگر مسأله محروميت پيشنميآمد، خيلي زودتر از آنها موفق به اتمام تحصيلات خود ميشدم. به هر حال آنچهمهم است، اين كه هيچ وقت شور و شوِ درس خواندن و فراگرفتن علم را از دستندادم و هنوز هم اين شور و شوِ در من شعله ميكشد.
• از محضر كدام استادان كسب فيض كردهايد؟
متأسفانه، من در دانشگاه كمتر توانستم از محضر استاداني كه به انديشه و شيوه تفكرآنها احترام ميگذاشتم، استفاده كنم. نيمي از استاداني را كه با آنها درس داشتم، به خاطرانحرافات سياسي كه داشتند، قبول نداشتم. بعدها هم در باره بعضيهايشان مطالبينوشتهام كه موجود هستند. ولي ناگفته نگذارم كه از محضر مرحوم «علي اكبر صبا»، مرحوم سلطان القرايي، مرحوم قاضي طباطبائي، مرحوم عبدالصمد امير شقاقي ومرحوم حسن برهاني كه از دانشمندان كم نظير تبريز به شمار ميرفتند درس زندگيآموختم و شيوههاي مختلف تحقيق علمي را از آنها فرا گرفتم.
• چه سمتهاي فرهنگي داشتهايد؟
هيچ وقت به سمت، پست و مقام نرسيدم. همانطور كه قبلا هم گفتم، من هميشهخودم را دانشجو ميدانم. يادم ميآيد از همان آخرين سالهاي دبستان به ديگران درسميدادم و هنوز هم با عشق و علاقه تمام، تدريس ميكنم. در حال حاضر دردانشگاههاي تهران تدريس ميكنم.
• ممكن است از شيوه تدريس خود در دانشگاه صحبت كنيد؟
من معمولا مقالات و موضوعات مورد بحث را به طور كلي و بدون شرح درجزئيات بيان ميكنم، چرا كه معتقدم بيشتر كار را بايد خود دانشجو انجام بدهد. اينطريق كلي گويي، باعث ميشود، دانشجو مجبور به تحقيق و تفحص در اطراف مطلببشود و جزئيات را از آنجا و اينجا به دست بياورد. شايد اين كار براي دانشجو، كميمشكل باشد، ولي راه درست فراگيري علم و دانش را پيش پايش ميگذارد.
• به عقيده شما بين استاد و دانشجو بايد چه نوع ارتباطي برقرار باشد؟
بهترين نوع ارتباط بين استاد و دانشجو، پيوندهاي صميمي و دوستانه است. وقتياين ارتباط برقرار شد، دانشجو با عشق و علاقه تمام به دنبال كارهاي خواسته شده ازسوي استاد ميرود. ضمنا استاد هم بايد راهنماي دلباخته باشد كه هميشه و در همهحال، همراه دانشجو است و مسير اصلي را پيش پاي او مينهد.
• يك دانشجوي خوب بايد داراي چه ويژگيهايي باشد؟
به طور كلي، دانشجوي خوب كسي است كه پيوسته به دنبال تحقيق و بررسي وتفحص باشد. دانشجويي در تحصيل موفق است كه عاشق و شيفته درس باشد و باشيوه صحيح به فراگيري علوم بپردازد. يك دانشجو بايد جهادگر باشد و جهاد علميداشته باشد در اين صورت ميتواند پلههاي ترقي معنوي را يكي پس از ديگري بپيمايدو به خواستهايش برسد.
• خود شما براي فراگيري دروس چه ميكرديد؟
من اكثر درس ها را، قبل از آن كه استاد تدريس كند، مرور ميكردم. براي آن كه جوانبموضوع را بشكافم، مجبور ميشدم به دهها كتاب و مرجع ديگر غير درسي مراجعه كنمو جزئيات را از آنها به دست بياروم. به اين ترتيب، هر وقت استادي ميخواستتدريس كند، من به موضوع درس كاملا مسلط بودم و در بعضي مواقع به بحث با استادميپرداختم كه اين موجب خوشحالي و تعجب استاد بود. برخي از درسها را نيز قبل ازحضور در كلاس استاد، از منابع تركي باكو و يا استانبول مرور ميكردم و با ذهن خاليوارد كلاس نميشدم.
• تا به حال چه رسالهها و تأليفاتي ارائه دادهايد؟
بيشتر وقتم را صرف تأليف و يا ويرايش كتاب كردهام، ميتوانم به تأليفاتي از جمله :شرح غزلهاي صائب تبريزي، ديوان نباتي، رند و زاهد فضولي، يوسف و زليخايفردوسي، و رسالات كهن موسيقي در فارسي اشاره كنم. همچنين برخي از كتبدانشگاهي را به رشته تحرير در آوردهام كه هم اكنون مورد استفاده دانشجويان است.اغلب تأليفات من در زبان و ادبيات تركي است.
• تا به حال در كدام كنگرهههاي ادبي شركت كردهايد؟
در اغلب كنگرههاي جهاني ايرانشناسي و تركي در داخل و خارج از كشور حضورداشتهام و سخنراني كردهام. بعضي از آنها عبارتند از : كنگره نظامي گنجوي در تبريز، ابنسكيت در اهواز، كتيبه و متون در شيراز، خواجو در كرمان، هفتمين كنگره نويسندگانآذربايجان در باكو، كنگره جهاني زبانهاي تركي در استانبول، كنگره حكيم سيد ابولقاسمنباتي و ...
• با چند زبان ديگر آشنايي داريد؟
از ميان زبانهاي دنيا با انگليسي، عربي، روسي، تركي استانبولي و آذربايجاني وزبانهاي آسياي ميانه نظير : تركمني، قرقيزي، ازبكي و كازاخي آشنايي دارم.
• در چه سالي ازدواج كردهايد و ثمره زندگيتان چند فرزند است؟
در سال 1354 با همسرم كه داراي تحصيلات عالي بود آشنا شدم و يك سال بعد باهم ازدواج كرديم. حاصل ازدواج ما چهار پسر و يك دختر است كه بزرگترين پسرم سالاول دانشگاه را طي ميكند و دخترم دانش آموز سال سوم ابتدائي است.
• آيا از وضع تحصيلي فرزندانتان راضي هستيد؟
كاملا راضي هستم. با توجه به اين كه فرزندان من در ميان كتاب و مطالعه و تحقيق بهدنيا آمدهاند خودشان هم به اين مسايل علاقهمندند. نوع تربيت آنها طوري بوده كهاحساس مسؤوليت بكنند و با عشق و علاقه فراوان به كسب علوم و دانش بپردازند. منبه آنها ياد دادهام، در تحصيل علم و دانش، نقطه پاياني وجود ندارد. به همين خاطر هيچوقت به آنها «كافي است» نخواهم گفت. تا آنجا كه توان دارم، برايشان تلاش خواهم كردو دوست دارم تا ميتوانند در علم پيشرفت كنند و در آينده عضوي مؤثر برايجامعهشان باشند.
• چه مقدار از وقت خود را صرف تربيت فرزاندانتان ميكنيد؟
با توجه به اينكه براي تعليم و تربيت فرزند، اهميت فوِ العادهاي قائل هستم، تماموقت خود را صرف اين مسأله ميكنم. البته، وقت گذاشتن براي اين كار به معناي آننيست كه وقت و ساعات خاصي را به آن اختصاص بدهم. بلكه به اين صورت است كهبر كارهايشان نظارت كامل داشته باشم. شايد اتفاِ بيافتد كه من يك ماه، ساعتي را بهاين كار اختصاص ندهم، ولي روزبهروز، و حتي ساعت به ساعت مراقب آنها هستم وكارهايشان را زير نظر دارم. نمونهاي از اين نظارت، آن است كه هفتهاي يكي دو روز بهمدارس بچههايم سر ميزنم و در كلاسهايشان نيز تدريس ميكنم.
• آيا همسرتان در زندگي علمي و فرهنگي شما نقشي داشتهاند؟
همان طور كه قبلا هم اشاره كردم، همسرم داراي تحصيلات عالي دانشگاهي است ودر مسائل تربيتي كودكان و نيز مقولات علمي و دانشگاهي خاصّي صاحب نظراست.من، حيات دانشگاهي و فعاليتهاي فرهنگي و كارهاي علمي خود را، تاحدمعيني مديون او ميدانم. همسرم، پيوسته تلاش كردهاند تا در خانه، محيطي آرام ومناسب به وجود آورند تا من بتوانم به تحقيقات خود ادمه بدهم. در بسياري ازتحقيقات و تأليفات من، سايهاي از مهر و محبت همسرم وجود دارد كه من ميدانم اينسايه چقدر ارزشمند است. يكي از محبتهاي بزرگ ايشان، كه هيچ وقت فراموشنميكنم، اين بود كه چند مقاله مرا قبل از ازدواجمان جمع آوري كرد و در مجموعه«هفت مقاله» به چاپ رساند. در زندگي مشترك هم به جرأت ميتوانم بگويم، ايشان تاحد ايثار و از خود گذشتگي پيش رفتهاند و در مصائبي كه بر سرم آمدهاست خود راشريك كردهاند.
• بزرگترين آرزويتان چيست؟
در چند جمله خلاصه كنم، آرزويم بازگشت به خويشتن ملل اسلامي و اقوام مشرِزمين و تركان ايران و احياي سرافرازي و سربلندي شرِ در دنيا و بازگشت شكوه وعظمت علمي دنياي مسلمانان مانند عصر فارابي و ابن سينا است.