چندی پیش در آستانهی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران (اردیبهشت 1395) مصاحبهای با دکتر ح. م. صدیق انجام شد که متن آن را در زیر میآوریم:
نزدیک به برگزاری نمایشگاه کتاب امسال، فرصتی شد که با استاد دکتر حسین محمدزاده صدیق ترکیپژوه نامآور ایرانی در زمینهی کارهای جدید علمی ایشان مصاحبهای انجام دهیم. استاد در سال 1324 در تبریز متولد شدهاند. تحصیلات خود را در تبریز و تهران به اتمام رسانیدهاند و در سال 1362 از دانشگاه استانبول در رشتهی ادبیات تطبیقی فارسی- عربی- ترکی درجهی دکتری PH.D گرفتهاند و تا کنون در اغلب دانشگاههای کشورمان تدریس کردهاند و بیش از یکصد عنوان کتاب تحقیقی از ایشان چاپ شده است.
دکتر ح. م. صدیق در کشورهای همسایه مثل ترکیه و جمهوری آذربایجان بیش از ایران معروف هستند و با شهرت علمی خود در این کشورها باعث سرافرازی کشور عزیزمان ایران شدهاند. دربارهی بسیاری از آثار مهم این کشورها نظیر «کتیبههای ترکی باستان» تحقیق کردهاند، کتاب «دیوان لغات الترک» را به فارسی ترجمه کردهاند و تاریخ ادبیات ترکیه و غیره نوشتهاند. ما برای این استاد گرانمایه که جزو مفاخر کشورمان به شمار میآیند، آرزوی عمر دراز و پر عزّت میکنیم. نمایشگاه کتاب تهران بهانهای شد تا دربارهی کارهای جدید استاد با خودشان مصاحبهای داشته باشیم.
سؤال اول: استاد، برای نمایشگاه امسال چه کتابهایی از شما عرضه میشود؟
در نمایشگاه، شش کتاب از من انتشار خواهد یافت. عنوان کتاب نخست «سلطان ولد، فرزندی زیر سایهی پدر؟» است. سلطان ولد نخستین ترکیسرای صاحب دیوان آسیای صغیر - فرزند مولانا جلال الدین محمد مولوی رومی- قرنهاست که زیر سایهی نام شکوهمند پدر خود پنهان است. گرچه او شخصیتی خودْویژه دارد و خلاقیت، نوآوری، شجاعت، جسارت و عملگرایی وی خود سبب قبول خاطر، آوازهی بیش از پیش و جاودانگی مولانا شده است اما هیچ گاه او را به تنهایی نستودهاند، همیشه «فرزند مولوی» نامیدهاند. در این کتاب، سعی کردهام که جهات و ابعاد شخصیتی دور از چشم و پنهان او را که تا کنون مورد غفلت و حتی تحقیر و تخفیف واقع شده است، باز نمایم.
سؤال: کتاب دوم را هم معرفی بفرمائید.
کتاب دوم مقابله، تصحیح و تهیهی متن انتقادی دیوان یونس امره است. یونس امره به روایتی در سال 638 هـ. در شهر خوی متولد شده است. در سال 720 هـ. چشم از جهان فرو بسته است. در باب محل وفات وی روایتهای مختلف وجود دارد. روستاهایی هم که به عنوان محل درگذشت در اسناد و وثایق بکتاشیه آمده، در آن روزگار جزء خاک ایران بوده است. گرچه یونس امره در ترکیه بیش از ایران معروف شده است، اما هنوز هم طائفههای مختلف طرائق صوفیه در کشورمان، او را از شاعران الهیسرا به حساب میآورند و اشعارش را در مجالس آئینی با شور و جذبهی خاصی به آواز میخوانند.
من در سال 1369 بحشهایی از سرودههای او معروف به «الهی»ها را در کتاب سیری در اشعار ترکی مکتب مولویه نقل کردم و در سال 1371 نیز اشعاری از او را در کتاب برگزیدهی متون نظم ترکی که برای تدریس در دانشگاهها تدوین شده بود، آوردم. اینک دیوان تقریباً کامل وی را با استفاده از بیاضهای خطی اهل حق و سه چاپ انتقادی آثارش، انتشار میدهم. یونس امره شخصیت جهانی دارد و مدتی را در شهر قونیه همراه مولانا سپری کرده است. او بارها مولوی را ستوده و اشعاری از سعدی را به ترکی ترجمه کرده است. دیوان او را با مقابلهی پنج نسخهی خطی از بیاضهای موجود در میان طوایف اهل حق ایران و نسخههای چاپی ترکیه فراهم آوردهام.
سؤال سوم: آیا کتاب سوم نیز تصحیح نسخهی خطی است؟
خیر. کتاب سوم من «نوایی- نوایی» نام دارد و در واقع یادداشتهای سه سفر علمی اینجانب به خراسان و سخنرانی در همایشهای «شاه قاسم انوار سرابی» و «امیر علیشیر نوایی» است. سفر اول (اردیبهشت 93) به شهر خاف (= خواف) به دعوت «مؤسسهی خاف شناسی عالم و آدم»، سفر دوم (بهمن 93) به شهر مشهد جهت شرکت در همایش «اندیشهها، آثار و خدمات امیر علیشیر نوایی» و سفر سوم (مرداد 94) به شهر تربت جام برای شرکت در همایش «بزرگداشت شاه قاسم انوار سرابی» صورت گرفته است. این اثر گنجینهای از اشعار، حالات، حکایات، آداب و رسوم، درد دلها، رنجها و شادیهای مردم مناطق مذکور است که با توصیف اماکن و وقایع سفر شکلی رمانگونه به خود میگیرد و خواننده را برای همراهی، ترغیب و تشویق میکند.
از مهمترین ویژگیهای این اثر، جنبهی آموزشی آن است که با نقد وقایع همراه است. این نقدها به عرصههای تاریخ، ادبیات و علوم اجتماعی و رفتارشناسی وارد میشود و تجربیات انسانی را به نمایش میگذارد که اکنون به مرز هفتاد سالگی و پختگی علمی و عملی رسیده است. در یکی از بخشهای این سفرنامه به معرفی «کتابخانهی اختصاصی امیر المؤمنین» پرداختهام که نزدیک آستان قدس رضوی قرار دارد و در حال جمع آوری هرگونه مرجع مکتوب از سر تا سر جهان دربارهی مولای متقیان است.
سؤال چهارم: این طور که متوجه شدم، کتابهایی که امسال از شما منتشر میشود بیشتر محتوای سفرنامهای دارد؟
البته همین طور است. کتاب چهارم من نیز سفرنامهی تورکمنصحرا است. در اردیبهشت ماه سال 1389 از سوی ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گلستان و «انجمن ادبی میراث» برای سخنرانی و شرکت در مراسم «هفتهی مختومقلی فراغی شاعر ترکمنهای ایران» به گنبد قابوس دعوت شدم. یادداشتهای این سفر سهروزه را همراه چند مقاله و سخنرانی که در این زمینه داشتند به همراه عکسهای این سفر در این کتاب گرد آوردهام.
سؤال پنجم: چندی پیش در مصاحبهای که به مناسبت نشر فرهنگنامهی سنگلاخ اثر میرزا مهدیخان استرآبادی انجام داده بودید، از انتشار جلد سوم آن سخن گفتید. آیا جلد سوم آماده نشر است؟
کتاب پنجم جلد سوم کتاب «سنگلاخ» است که در واقع حاوی تعلیقات و یادداشتهای اینجانب بر دو جلد از این کتاب به شمار میرود. جلد سوم سنگلاخ شامل مقدمه، استدراکات و اعلام است. در مقدمه به معرفی میرزا مهدی خان و امیر علیشیر نوایی و دستور زبان ترکی جغتایی پرداختهام. از نکات بارز جلد سوم، جمعآوری نقدهایی است که میرزا مهدی خان نسبت به کتب لغتشناسان پیش از خود داشته است. این افراد و کتابها شامل مؤلف رومی، نصیری، طالع هروی، فراغی، ندرعلی، سروری کاشی، فرهنگ جهانگیری، برهان قاطع، مؤید الفضلاء، حبیب السیر، ظفرنامه، تاریخ روضة الصفا، تحفة المؤمنین، زینت المجالس، تاریخ وصّاف، اوغوزنامه، عجایب البلدان، جامع التواریخ رشیدی، نصاب ترکی و قاموس میشوند که بسیاری از این کتابها در تطاول روزگار از بین رفتهاند و اکنون نشانی از آنها نداریم.
سؤال ششم: شما سالها ادبیات فارسی تدریس کردهاید، روند گسترش ادب فارسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من به ادبیات فارسی عشق میورزم. بسیار خوشوقتم که زبان فارسی را یاد گرفتم و بر خود میبالم که حافظ و مولانا و عطار را میتوانم به زبان اصلی بخوانم و لذت ببرم. بیشترین سالهای عمر من در خدمت به زبان و ادبیات فارسی گذشته است. متن کامل مثنوی «یوسف و زلیخا» اثر فردوسی را توانستهام تصحیح کنم و انتشار دهم. از این مثنوی گرانقدر تا کنون 24 نسخهی خطی در سر تا سر جهان بازشناسی شده است. برخیها در گذشته سعی میکردند، وجود این مثنوی را انکار کنند، در حالی که این مثنوی نشان میدهد که فردوسی توجه خاصی به قرآن داشته است و احسن القصص را در بیش از ششهزار بیت سروده است. این مثنوی را فردوسی در دیرسالی سروده است و ابیات بسیار زیبایی دارد مانند:
ز من دست گیتی بدزدید مشك،
به جایش پراكند كافور خشك.
برآمد ز ناگاه باز سپید،
گسسته شد آغازم از جان امید.
زمانی همی گشت از افراز باغ،
سرانجام بنشست بر جای زاغ.
به بنشستنی كش پریدن بود،
ز پیوستنی كش بریدن بود.
گمان من آن بود كان تندباز،
به امید زاغ آمد اینجا فراز.
نه زاغ است، صید شكارش منم،
چرا خویش را در گمان افكنم؟
سؤال هفتم: با توجه به شناختی که از شما حاصل کردم، یکی از دلمشغولیهای شما اعتنا به تنوع فرهنگی در ایران است.
جواب: بله. کشور عزیز ما ایران در خود اقوام اصیل متعدد ایرانی را جای داده و چیزی شبیه گلستان است. به دنبال همین باور دعوتهای علمی از هر استان را میپذیرم و تقریباً سراسر ایران را گشتهام و در اغلب دانشگاهها و محافل علمی سخنرانی کردهام و با پژوهشگران اقوام ایرانی آشنا شدهام و بسیاری از مواد فولکلور استانهایمان را گردآوری کردهام. اتفاقاً یکی دیگر از کتابهایم که امسال منتشر میشود «ایل سرافراز» نام دارد که در واقع مجموعهی گفتارها، سخنرانیها و اشعار اینجانب پیرامون تاریخ، سنن و آداب و رسوم ایل قشقایی است که از سوی آقای دکتر حسن شعبانی – عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی- گردآوری شده است. در ضمن به این کتاب، متن تصحیح شدهی نسخهی خطی «نصاب ترکی قشقایی به فارسی» اثر محمدقلی قهفرّخی متخلص به «فقیر» افزودهام.
سوال هشتم: اطلاع یافتیم که شما کتابخانهی خود را وقف کردهاید. آیا اقدامی عملی برای وقف آن صورت پذیرفته است؟
من تبریزی هستم و در تبریز خانه و رفت و آمد مداوم دارم. اگر به جایی رسیدهام و یا در موردی موفق شدهام مدیون این شهر هستم. سرمایهی مادی من اکنون کتابخانهای مشتمل بر 25 هزار جلد کتاب در زمینههای ادبی، تاریخی، زبانشناسی، فلسفی، عرفانی، اخلاقی و دینی است و آن را به این شهر اهداء و وقف کردهام و امیدوارم که قبل از روز واقعه کتابخانهام در تبریز استقرار یابد.
سؤال نهم: آیا شما شرطی هم برای استقرار کتابخانه در تبریز دارید؟
شرط که نه اما البته علاقه دارم در قالب مجموعهای مستقل و تحت اساسنامه و دستور العمل خاصی اداره شود.