سؤال اول: با توجه به این که یکی از موارد مورد پژوهشی و کتب منتشره حضرتعالی درحوزه عرفان و مخصوصا عرفای برخاسته از آذربایجان و تورک است، جایگاه میراث مکتوب عرفانی این آثار را چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: کار اصلی اینجانب تحقیق و تفحص در متون ترکی است. با توجه به این که بسیاری از آثار منثور و منظوم کلاسیک ترکی از سوی عرفا و با صبغهی عرفانی پدید آمدهاند، طبیعی است که در ردیف کتابهای مورد پژوهش این جانب قرار بگیرند. نخستین آثار صوفیانه و عارفانه به زبان ترکی بعد از اسلام را به صورت شعر میبینیم. مانند «دیوان حکمت» از «خواجه احمد یسوی» که او در آن نکات عرفانی و طریقتی را به صورت چهارپارههایی به ترکی خراسانی سروده است.
از کهنترین آثار منثور تصوفی میتوان از کتاب «مزکّی النّفوس» اثر «اشرف اوغلو عبدالله رومی» بنیانگذار طریقت اشرفیه یاد کنم که در واقع نوعی مرامنامهی این طریقت به شمار میرود و در موضوعاتي مانند فقر، آداب مريد، قناعت، توكل، عزلت و جز اينها به نگارش درآمده است و اهميت زيادي در طريقتشناسي تركي دارد. متأسفانه ترجمهي فارسي از آن نداريم. ديگر دو كتاب «مغارب الزمان» و «انوار العاشقين» از «احمد بيجان» و «رسالهي قايغوز» از «قايغوسوز ابدال» پيرو يونس امره كه هر دو از آذربايجان غربي برخاستند و خالق نخستين نمونههاي شعر صوفيانه مهم هستند. «كتاب دلگشا» نيز از اوست. نام ديگر آن «بُدَلانامه» است. وي رسالهي ديگري با نام «كتاب مغلطه» هم دارد. هر سه كتاب در واقع نوعي ماهيت آداب مريد دارند. نثر آنها بسيار ساده و روان است.
در ميان متون منثور تصوفي تركي از كتاب «خواجهي جهان» هم بايد ياد كنم كه اطلاعات مبسوطي در شناخت طرائق صوفيان و منسوبان طرق مختلف دارد. اتفاقاً متن انتقادي اين كتاب در دانشگاه استانبول چاپ شده است. در قرن نهم هجري كتاب بسيار مفيدي با نام «تضرعنامه» به تركي آذري نوشته شد كه نسخ خطي فراواني از آن در دست است. مؤلف اين رساله «تذكرة الاوليا» از عطار را نيز به تركي آذري ترجمه كرده است. كتاب «معارفنامه» در موضوع اخلاق و سياست هم از اوست.
وقتي سخن از متون منثور طريقتي در تركي ميرود، نميتوان از شروح مثنوي نام نبرد. نقش «مثنوي مولوي» در زبان فارسي مانند نقشي است كه «فصوص الحكم» اثر «ابن عربي» در زبان عربي ايفا كرد. در تاريخ ادب تركي، بسياري سعي كردهاند آن را به تركي ترجمه كنند و يا بر آن شرح نوشتهاند. حتي در زبان فارسي به اندازهي تركي به اين اثر شرح و تفسير نگاشته نشده است. در تركي مانند «فاتحالابيات»، «جواهر بواهر مثنوي»، «روح المثنوي» و جز اينها.
كتاب «گلشنراز» اثر «شيخ محمود شبستري» نيز همينطور است. شرح و ترجمهي زيادي به تركي از آن داريم. قديميترين ترجمه و شرح، از آن «شيخ ولي شئرازي» است كه در اوايل قرن نهم هجري آن را در دو هزار و اندي بيست شرح كرده است و من آن را چند سال پيش تصحيح و چاپ كردم. مترجم و شارح آمده است مسألهي امامت و ولايت را نيز در متن كار خود به بحث گذاشته است.
سؤال دوم: با عنایت به این که امسال میلادی به نام سال یونس امره از سوی یونسکو اعلام شده است، به نظر شما لزوم پرداختن به اندیشه و عرفان عرفایی همچون امره در قرن حاضر چیست؟
پاسخ: با توجه به این که آئینهای طوایف اهل حق و علویان در میان بینوایان شهر و روستا گسترده شده بود، شاعران آن نیز بیشتر از میان تودههای مردم برخاستهاند و برخی از آنان حتی فاقد سواد خواندن و نوشتن بودند چنان که در روایات این طوایف بارها به امی بودن یونس امره خویی تأکید شده است. در میان این شاعران به ندرت افرادی یافت میشوند که سواد رسمی دوران خود را اخذ کرده باشند. نسخههای خطی دیوانهایشان نیز به صورت پراکنده هنوز در جمخانهها و منازل سادات این طوایف دست به دست میگردد. من در کتاب «متون بکتاشیه» نمونههای شعری 60 شاعر علوی – بکتاشی را آوردهام که نام هیچیک از آنان را نمیتوان در تذکرههای شعرا و کتب تراجم احوال اهل قلم یافت. هرچه در باب آنان گفته و نوشته شده، بر روایات شفاهی و گاهی اشارات مکتوب این فرقهها متکی است.
دربارهی یونس امره نیز، تا کنون هیچ سند تاریخی که بتوان به آن اتکا کرد، یافت نشده است اما دربارهاش فراوان افسانهها ساختهاند. یونس امره نامآورترین شاعر شیعیان غالی به حساب میآید که خود را شیعهی علوی مینامیدند. یونس امره پژوهان ترکیه و در صدر آنان مرحوم پروفسور فاروق تیمورتاش سال 638 ق. را به عنوان سال تولد و 720 ق. را سال وفات وی قبول کردهاند. اما محل تولد و وفات وی هنوز معلوم نشده است. با توجه به شعری که یکی از مریدان وی موسوم به «قول ولی» سروده، وی اهل خوی بوده است. این شعر «قول ولی» در قالب گرایلی و تقطیع (3+5) سروده شده است. پنج بند چهار مصراعی دارد. در یکی از بندها ضمن اشاره به تاپدوق، پیر یونس امره، گوید:
یئتیشمیش فصلی یونسین
ملکدی اصلی یونسین
خویدانید نسلی یونسین
تاپدوغونا فرماندادیر
دنبالهی شعر با اصطلاحات خاص اهل حق مانند: شرط و شون، گرمیان، داود نازدار، پیر موسی قلمزن، پیر بنیامین و غیره پر است و نقل آنها فعلاً ضرورتی ندارد. به هر حال، گویند که محل تولد وی روستای «دیزه» از شهر «خوی» بوده است و بعدها به امر پیرش «تاپدوق»، ساز بر دوش روستاهای آذربایجان و آناطولی را گشته و مرام و آئین خود را تبلیغ کرده است. محل دفن وی نیز معلوم نیست. یکی از محققان ترکیه، آقای دکتر محمد بایراقدار هفده مزار یونس امره را شناسایی کرده است!
سؤال سوم: ماهیت شعر یونس امره چیست و وی از چه شعرایی تأثیر پذیرفته است؟
پاسخ: یونس امره خویی شاعری است که مفاهیم باطنی و عرفانی را به زبانی پر رمز و راز بیان میدارد. به قولی زبان شعر او هفت بطن دارد که هر کسی قادر به درک و اندریافت مفاهیم خفته در لابلای کلمات آن نیست. یونس امره خویی سخنان منظوم عارفانهی خود را تحت تاثیر اندیشههای دو قطب بزرگ عرفانی عصر خود یعنی تاپدوق امره خویی و جلال الدین مولوی رومی بر زبان آورده است. از طریق تاپدوق امره خویی که مرشد و پیر وی نیز بود، به تصوف و عرفان پیران خراسان وصل شده است و در واقع به گونهای مبلغ طریقت بکتاشیه، طریقت یسویه که در خراسان بزرگ تشکیل شده بود و بیش از همه او را انتاج معنوی قیام سلطان سحاک میدانم که هنوز هم در میان گروهها و تیرههای روستاهای مراغه، هشتهری، قرهداغ و جز آن پیروان ستایشگری دارد که اشعار او را عموماً از حفظ دارند. دربارهی پیروی از افکار و اندیشههای سلطان سحاک و نخستین کلامگوی او حضرت بایرک قوشچواوغلو، خود گوید:
یونسم من، یونس اوشبو جهاندا،
منم سلطان قولو، سلطان منیمدیر.
و یا:
یونسه، تاپدوق و سلطان و بایرکدن اولموش نصیب،
چون کؤنولدن جوش قیلدی من نئجه پنهان قیلام؟
لامعی در ذیل ترجمهی نفحات الانس در سال 938 از یونس امره سخن میگوید و او را مرید تاپدوق امره خویی مینامد. از اشعارش پیداست که علاوه بر مناطق آناطولی و شامات، سرزمین آذربایجان و ولایات قفقاز را نیز گشته است. از سفرهایش به بغداد، نخجوان، مراغه، شیراز و تبریز سخن میگوید و در جایی خود را «تبریزی» هم مینامد.
سؤال چهارم: زبان وشعر برخاسته از اشعار یونس امره از چه ساختاری بر میخیزد و چه ویژگیهای خاصی داراست؟
پاسخ: زبان و شعر یونس امره خویی، دقیقاً زبان و شعر عاشیقهای آذربایجان است. در مجموعهی اشعار او که این جانب تدوین کردهام، از همهی گونههای شعر عاشیقی آذربایجان، اعم از بایاتی (7 هجایی)، گرایلی (8 هجایی)، اونلوق (10 هجایی)، قوشما (11 هجایی)، دیوانی (14 هجایی و 16 هجایی) وجود دارد.
به دو قصیده از وی و تعداد انگشت شماری شعر در قالبهای عروضی نیز دست پیدا کردم. مثنوی عرفانی «رسالة النّصحیه» را نیز بر دیوان افزودم. اما در نظر داشته باشید که ترکی موجه و در اشعار یونس امره خویی، ترکی قرن هفتم هجری، روزگار ترکی سرایی مولوی و سلطان ولد است. بسیاری از لغات آن اکنون در زبان ما موجود نیست. نظیر: اسلهمک (شنیدن)، بوندا (این دنیا)، دلیم (زباد)، سینمک (فرو رفتن در آب)، لایقیماق (بها دادن)، ییلمک (دویدن) و غیره. از بسیاری دیگر نیز شکل و شیوهی تلفظ عوض شده است.
اما امروزه هر آذربایجانی شعر او را راحت میخواند. مانند:
بو عمروم یوخ یئره خرج ائتمیشم من،
جانیمی گؤر نه اودا آتمیشام من.
کیمسنه کیمسهیه ائتمهمیش اولا،
اونی کیم اؤزومه من ائتمیشم من.
جهاندا بیر سینیق ساخسیدان اؤترو،
گناهلاریم یابانا آتمیشام من.
عملیم نه که وارسا هپ زیاندیر،
عجبدیر اخلاصی اونوتموشام من.
بیچاره یونسین چوخدور گناهی،
اونون درگاهینا اوز توتموشام من.
میبینید که زبان چقدر ساده، روان و خودمانی است. عین حرف زدن و سخن گفتن.
سؤال پنجم: همانطور که شما استاد گرامی هم واقف هستید منطقه آذربایجان و مخصوصا خوی خاستگاه عرفای مختلفی بوده است. از شهر خوی عرفای خاصی در دوران خاصی برخاسته است که عنوان « پیر » را دارا هستند. مانند «پیرعمر نخجوانی»، «پیرابدال»،« پیرموسی»،«پیرولی (یا همان پوریای ولی)» و... . بنظر شما این پیران از چه نوع و یا وابسته به کدام مکتب عرفانی هستند؟ و جایگاهشان در حوزه عرفان چیست؟
پاسخ: بلی، ابدال موسی خویی در یکی از اشعارش، صراحتاً از شهر خوی به عنوان زادگاه خویش نام میبرد و خود را از ترکمانان میداند که در خوی ساکن بودند:
كیم نه بیلیر بیزی نئجه سویدانیز،
نه ذرّهجه اوددان نه خود سودانیز.
بیزیم مفتونوموز معرفت سؤیلهر،
بیز خراسان مُلکوندهکی بویدانیز.
یئددی دنیز بیزیم کشکولوموزده،
خواجهم عمّان ایسه، بیز ده گولدهنیز.
خضر و الیاس بیزیم یولداشیمیزدیر،
نه ذرّهجه گوندن نه خود آیدانیز.
یئددی تامو بیزه نوبهار اولدو،
سگکیز اوچماق ایچیندهکی کؤیدهنیز.
بیزیم زخمیمیزه مرهم بولونماز،
بیز قدهر اوخوندا گیزلی یایدانیز.
طوردا موسی دوروپ مناجات ائیلر،
نسلیمیزی سورار ایسن خویدانیز.
ابدال موسی اولدوم گلدیم جهانا،
عارف آنلار بیزی نئجه سویدانیز.
«ابدال موسی خویی» نام آورترین شخصی است که در میان باطنی گرایان لقب ابدال گرفته است. ابدالان به گروهی از صوفیان اطلاق شده است که در قیام سلطان سحاک، همراه او ماند و پس از وی با جانشین او موسوم به بالیم سلطان همراهی کرد.
ابدال موسی خویی در میان علویان و بکتاشیها از احترام عمیقی برخوردار بود. بسیاری از کلامگویان آذربایجان و آسیای صغیر او را ستودهاند و اشعار آئینی به او اتحاف کردهاند. مثلاً یکی دیگر از کلامگویان اهل حق که با تخلص «ولی» شعر سروده است، یک قوشما در 4 بند در تعریف او دارد. آن قوشما چنین است:
آغ دنیز یاخاسی آیدین ائللری،
قوشلار گئدر بیزیم آبدال موسایا.
جمالین گؤرونجه یورودو داغلار،
داشلار گئدر بیزیم آبدال موسایا.
قطاردان آیریلان دورنا سورولر،
هر ائندیکجه سوموکلریم سیزیلار.
ایریلی اوفاقلی املیک قوزولار،
قوچلار گئدر بیزیم آبدال موسایا.
بابا قایغوسوزدان آلمیش جهدینی،
گؤردونمو ابراهیم ادهم وقتینی؟
پادشاهلار تاجی ایله تختینی،
یوخلار گئدر بیزیم آبدال موسایا.
ولیام آیدیر دؤرد درگاهدان اوّلی،
سید علی، آبدال موسی، بکتاش ولی،
شاه حسین عشقینه ددهمین سئلی،
چاغلار گئدر بیزیم آبدال موسایا.
شخصیت «ابدال موسی خویی» نیز مانند یونس امره در هالهای از ابهام خفته است. نام او در کتیبهای در «دنیزلی» در آسیای صغیر در سال 811 ق. به صورت «شیخ ابدال خویی» ثبت شده است. چند مزار به او منسوب است، یکی در «بورسا» و دیگری در «تکهکؤیو» از روستاهای «آلمالی» که امروزه هر دو زیارتگاه بکتاشیهای ترکیه و طوایف اهل حق ایران و چهلتنان آذربایجان است.
در برخی از روایات بکتاشیان آمده است که پدر وی «یاتاغان بابا» اهل خوی بود. یکی از محققان ترکیه موسوم به «وصفی ماهر قوجا تورک» به وجود دو ابدال موسی قائل است و ابدال موسای خویی را همروزگار حاج بکتاش ولی میشناسد.
سؤال ششم: ظاهراً یونس امره با جناب مولانا دیدار و مصاحبت داشته است. لطفا در این خصوص نیز توضیحاتی بفرمائید.
پاسخ: آمدن یونس امره به دیدار مولانا در روایات این طوایف با آب و تاب مذکور است.
مثلا در مناقب «حاج بکتاش ولی» آمده است که وی روزی ساری اسماعیل به حضور خنكار آمد و گفت: برای شما آب داغ كردهام، تشریف فرما شوید.
خنكار او را خطاب كرد و گفت: به قونیه پیش ملا جلالالدین رو، كتابی از ما پیش او است، برگیر و بیا.
ساری اسماعیل به راه افتاد. چون به قونیه رسید، دید كه ناگهان ملا جلالالدین دررسید. با هم مصافحه كردند. ساری اسماعیل ماجرا را باز گفت. ملا جلال گفت: هر روز هفت دریا و هشت رودخانه به حضور حاجی بكتاش میرسد. او چه نیازی به آب دارد؟
ساری اسماعیل گفت: كتاب را بدهید، بروم. ملا جلال گفت: منظور او از كتاب همین اندرز است.
و بدینگونه ساری اسماعیل وداع كرد و رفت.
برای این روایات اصلا سند و مدرک نمیتوان پیدا کرد. روایت است. باورمندان به این روایات هم فراواناند. ملاقات یونس با مولوی نیز از این دست روایات است.
سؤال هفتم: یونس امره از نظر مکتبی به کدام مکتب عرفانی و شخصیت عرفانی وابستگی دارد یا نظرات عرفانی و فکری نزدیکی دارد؟
پاسخ: همان طور که گفتم یونس امره جزو گروههای غالی شیعی معتقد به تناسخ ارواح بوده است. غزلها و دیگر گونههای شعری او، سرشار از شور و حال سماع عرفانی است. سراپا عشق و مستی است:
یار، اورهگیم یار،
گؤرکی نلر وار،
بو خلق ایچینده،
بیزه گولر وار.
هرکیم مردانا،
گلسین میدانا،
قالماسین جانا،
کیمده هنر وار.
گاهی زبان به آموزههای عرفانی نیز میگشاید. این حال بیشتر در رسالهی نصحیه دیده میشود. در این از کیفیت انتقال روح (= جان) به جسد آدمی سخن میگوید و صفاتی را که از طریق عناصر چهارگانه به آدم منتقل شده است، بر میشمارد و سپس از دو نفس رحمانی و شیطانی که در وجود آدمی مستقر است و پیوسته با هم در ستیزند بحث میکند.
شور و حال و مستی یونس امره بیشتر از مولوی رومی است. گذشته از آن همانگونه که گفتم وی یکی از بزرگان کلامسرای طوایف اهل حق به شمار میرود و عقاید، باورها، آئینها، اساطیر و آداب و رسوم آنها را هم جای جای در سرودههای خود به کار گرفته است و از این نظر نیز ارزش تحقیق دارد.
سؤال: لطفاً اگر موارد دیگری در این خصوص دارید که بنظرتان قابل طرح است بفرمائید.
پاسخ: به نظر اینجانب چهرههایی همچون یونس امره جزو مفاخر ما هستند و شایسته است که پژوهشهای دانشگاهی دربارهی اندیشهها، خلاقیت شعری و میراث بازمانده از آنها انجام پذیرد. من امیدوارم پس از انتشار دیوان یونس امره توجه محققان دلسوخته به آثار او جلب گردد و پایاننامههای دانشجویی در باب زوایا و ابعاد گوناگون آفرینش شعری و شخصیت او نگاشته شود. اهمیت بیشتر یونس امره در آن است که در شعر خود بیشتر از شیوهی شفاهی زبان ترکی اخذ قوت و الهام کرده است. او را نمیتوان جزو شاعران رسمی کلاسیک مانند فضولی به حساب آورد. با غمض عینی اندک میتوان یونس امره را جزو عاشیقهای آذربایجان نیز برشمرد و اشعار او را در مجموعهی عظیم میراث عاشیقی آذربایجان گنجاند که سرتاپا صدای توحید است و مبلغ حکمت و فضیلت.
مصاحبه کننده: مجلهی شمس نگار
1395