پدرم‌ همه‌ عمر پربركت‌ خود را وقف‌ اعتلاي‌ فرهنگ‌ و ادبيات‌ مردم‌ سرافرازسرزمين‌ آذربايجان‌ كرده‌ است‌. از ايام‌ كودكي‌، من‌ شاهد ايثار و فداكاريهاي‌ ايشان‌ درمسير عشقي‌ پر لهيب‌ هستم‌. عشقي‌ كه‌ سبب‌ شده‌ است‌ عاشق‌، از همه‌ مرزهاي‌ اعتبار وحيثيت‌ خود عبور كند، اما مزرهاي‌ آرماني‌ خويش‌ را پشت‌ سر نگذارد.

انتشار اين‌ كتاب‌ به‌ دنبال‌ احساس‌ وظيفه‌اي‌ است‌ كه‌ مي‌ خواهم‌ در تلاشهاي‌پاكبازانه‌ ايشان‌ نقشي‌ داشته‌ باشم‌. اين‌ كتاب‌، اولين‌ حركت‌ من‌ در گردآوري‌ برخي‌ ازمصاحبه‌هاي‌ مطبوعاتي‌ ايشان‌ در زمينه‌ آذربايجان‌ شناسي‌ است‌.

***

پدرم‌ در روز پانزدهم‌ تيرماه‌ 1324 در محله‌ باستاني‌ سرخاب‌ تبريز واقع‌ دردامنه‌هاي‌ كوه‌ مقدس‌ عينالي‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود، به‌ گفته‌ مادر بزرگم‌، وي‌ خيلي‌ زودزبان‌ به‌ سخن‌ گفتن‌ گشود و نسبت‌ به‌ مسائلي‌ كه‌ در اطرافش‌ رخ‌ مي‌ داد بسيار حساس‌بود. مادر بزرگم‌ زن‌ پرهيزگار و با ايماني‌ است‌. از اين‌ رو نام‌ حسين‌ را براي‌ پدرم‌ برگزيد،و نسبت‌ به‌ تعاليم‌ ديني‌ و اعتقاد «حسين‌» بسيار حساس‌ بود و آنگونه‌ كه‌ نقل‌ مي‌كندبسيار تلاش‌ داشت‌ تا از او فردي‌ مؤمن‌ و معتقد بسازد.

مادر بزرگم‌ مي‌ گويد: «پدرت‌ برازنده‌ نامش‌ است‌، او نيز مانند مولايش‌ حسين‌(ع‌)،مظلوم‌ واقع‌ شده‌ وبراي‌ احقاِ حق‌ مردم‌ ستم‌ ديده‌ به‌ سختي‌ ها و مشكلات‌ زيادي‌برخورده‌ است‌.» پدرم‌ در كودكي‌ در مسجد جامع‌ تبريز نزد آقا ميرزا غلامحسين‌هريسي‌، آقا ميرزا عمران‌ و مرحوم‌ وقايعي‌ مشكوة‌ تبريزي‌ به‌ تعليم‌ قرآن‌، فلسفه‌ اسلام‌،فقه‌، احكام‌ و اصول‌ دين‌ مشغول‌ شد. پدر بزرگم‌ نسبت‌ به‌ تعاليم‌ پدرم‌ خيلي‌ حساس‌بوده‌ و دوست‌ داشت‌ پسرش‌ مردي‌ عالم‌، آگاه‌ و مطلع‌ باشد، از اين‌ رو او را به‌ مكتب‌خانه‌ فرستاد تا وي‌ از علم‌ جديد و اصول‌ زندگي‌ آگاه‌ شود. مرحوم‌ پدر بزرگم‌ «محمود» مي‌گفت‌: «حسين‌ درسهايش‌ را خوب‌ مي‌ خواند او نبوغ‌ عجيبي‌ داشت‌ از كودكي‌ درحالي‌ كه‌ 9-8 سال‌ بيشتر نداشت‌، در مسجد محله‌ و اوقاتي‌ هم‌ در منزل‌ به‌ تدريس‌قرآن‌ و دروس‌ مدرسه‌اش‌ مشغول‌ بود، او بود كه‌ بيسوادهاي‌ محله‌ ما را در حالي‌ كه‌خود 9 سال‌ بيشتر نداشت‌ باسواد كرد.»

در سال‌ 1331، پدر بزرگم‌ به‌ عنوان‌ مسئول‌ پست‌ و تلگراف‌ به‌ مرز شوروي‌ اعزام‌شد و آنها در روستاي‌ خمارلوي‌ تبريز سكني‌ گزيدند. پدرم‌ در خاطراتش‌ مي‌ نويسد:«من‌ كلاس‌ اول‌ ابتدايي‌ را در ده‌ «خدافرين‌» خواندم‌ در كنار رود ارس‌ و يكسال‌ بعد باكوله‌ باري‌ از خاطرات‌ با صفاي‌ دوران‌ كودكي‌ به‌ تبريز بازگشتم‌.» وي‌ سپس‌ در مدارس‌خيام‌ و حكمت‌ تبريز به‌ ادامه‌ تحصيل‌ پرداخت‌.

پدر بزرگ‌ مادري‌ پدرم‌ از رزمندگان‌ خوشنام‌ دوران‌ مشروطيت‌ و نهضت‌ مشروطه‌ وقيام‌ شيخ‌ محمد خياباني‌ و حوادث‌ سالهاي‌ 5-1324 در آذربايجان‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ وپيوسته‌ از سوي‌ رژيم‌ شاه‌ تحت‌ تعقيب‌ و آزار و اذيت‌ بود، پدرم‌ در خاطراتش‌مي‌نوسد:

«... در كودكي‌، آقا بابام‌ مرا به‌ اسب‌ خود سوار مي‌ كرد و دور محله‌ مي‌ گرداند، تمام‌اهل‌ محل‌ به‌ او احترام‌ مي‌گذاشند و حتي‌ زنهاي‌ محله‌ وقتي‌ از دور او را مشاهده‌مي‌كردند به‌ احترامش‌ به‌ خانه‌هايشان‌ مي‌ رفتند، عباس‌ قلي‌خان‌ پدربزرگ‌ من‌، درسالهاي‌ كودكي‌ام‌ خاطرات‌ و حكايات‌ زيادي‌ از جنگ‌ خود با قواي‌ دولتي‌ به‌ من‌مي‌گفت‌ و اشعار فراواني‌ در تعريف‌ رشادتهاي‌ ستارخان‌ و شيخ‌ محمد خياباني‌ به‌يادداشت‌ ...»

روحيه‌ آزادي‌خواهي‌، فرهنگ‌ دوستي‌ و مردمداري‌ِ، عباس‌ قلي‌ خان‌ تاثير زيادي‌ درشكل‌گيري‌ افكار و انديشه‌ هاي‌ پدرم‌ داشت‌ و شايد همين‌ نوع‌ تعليم‌ و تربيت‌ كه‌ ازكودكي‌ به‌ او داده‌ شده‌ بود، باعث‌ شد كه‌ تا بعدها «حسين‌ دوزگون‌» به‌ وجود آيد، و سينه‌خود را سپر بلاي‌ مردم‌ ستم‌ ديده‌ و زجر كشيده‌ آذربايجان‌ نمايد.

پدرم‌ مي‌نويسد:

«... در داستانهايي‌ كه‌ آقابابام‌ نقل‌ مي‌كرد و من‌ در روياهاي‌ خود آنها را بازسازي‌مي‌كردم‌، قهرمانان‌ مردمي‌ آذربايجان‌ را مي‌ديدم‌ كه‌ با نيروي‌ فوِ بشري‌، با قواي‌شيطاني‌ شاهان‌ در افتاده‌اند و از حقوِ بينوايان‌ شهر و روستا دفاع‌ مي‌كنند، از كودكي‌ به‌اين‌ نوع‌ قهرماني‌ عشق‌ مي‌ورزيدم‌ و در بازيهايي‌ كه‌ در كوچه‌ با بچه‌ها، داشتيم‌ پيوسته‌طرف‌ مظلوم‌ را مي‌گرفتم‌ و حتي‌ بازي‌ شاه‌ و رعيت‌ در مي‌آورديم‌ و من‌ با شاه‌ مبارزه‌مي‌كردم‌ و او را مي‌كشتم‌ ...»

او در اوضاع‌ سياسي‌ سال‌ 1332 نفرت‌ مردم‌ را از شاه‌ مي‌ديد، مبارزات‌ مردمي‌ رابراي‌ احقاِ حقوِ حقه‌ خود مي‌ديد و شعارهايي‌ كه‌ بر ديوارها درباره‌ مصدِ و شاه‌نوشته‌ مي‌ شود و اينها، همگي‌ در شكل‌ گيري‌ افكار و انديشه‌هاي‌ او تاثير مي‌گذاشت‌.

او در خاطراتش‌ مي‌نويسد:

«پدرم‌ پيوسته‌ سعي‌ داشت‌ كه‌ فقط‌ درس‌ بخوانم‌ و وارد مسائل‌ سياسي‌ نشوم‌، امامن‌ خيلي‌ زود در دبيرستان‌، راه‌ خود را يافتم‌.»

تلخ‌ ترين‌ خاطره‌ پدرم‌ از دوران‌ كودكي‌اش‌ فوت‌ پدربزرگش‌ است‌، او پس‌ از اينكه‌سالها در كوهستان‌هاي‌ اطراف‌ تبريز گروههاي‌ پارتيزاني‌ را همراهي‌ كرد، پس‌ از كودتاي‌28 مرداد به‌ طرز مشكوكي‌بيمار شد و از دنيا رفت‌، اطرافيان‌ پدرم‌ خيلي‌ سعي‌ كردند تااو علت‌ مرگ‌ و شهادت‌ پدربزرگش‌ را متوجه‌ نشود، اما او ديگر آگاه‌ به‌ مسائل‌ بود.

او در سال‌ 1327 تحصيلات‌ ابتدايي‌ را به‌ پايان‌ رساند و وارد دبيرستان‌ شد، دررشته‌ علوم‌ ادبي‌ مشغول‌ به‌ تحصيل‌ گشت‌. از همان‌ ابتدا، استعداد عجيبي‌ نسبت‌ به‌ادبيات‌ پيدا كرد. بطوريكه‌ در دبيرستان‌ او را «شاعر» صدا مي‌كردند و او براي‌ بهترمتوجه‌ شدن‌ درسها، آنها را به‌ قالب‌ شعر درآورده‌ بود و فرمولهاي‌ فيزيك‌، رياضي‌ و يادرس‌ طبيعي‌ را در قالب‌ شعر حفظ‌ كرده‌ بود و انشاءهاي‌ خود را به‌ شعر مي‌نوشت‌ وزنگهاي‌ انشاء ميداندار كلاس‌ اوبود.

پدرم‌ در خاطراتش‌ مي‌نويسد:

«... يك‌ روز بعد از ظهر كه‌ داشتم‌ به‌ سمت‌ خانه‌ مي‌ رفتم‌، كتابهايي‌ كه‌ دستفروشي‌در خيان‌ نزديك‌ ميدان‌ ساعت‌، جهت‌ فروش‌ گذاشته‌ بود، توجه‌ام‌ را جلب‌ كرد. با توجه‌به‌ آشنايي‌ كه‌ به‌ زبان‌ انگليسي‌ داشتم‌، نوشته‌هاي‌ كتاب‌ انگليسي‌ نبود، از فروشنده‌ زبان‌كتاب‌ را پرسيدم‌ و او به‌ من‌ گفت‌: «تركي‌ است‌»، تعجب‌ كردم‌، چون‌ تاكنون‌ چنين‌ چيزي‌نديده‌ بودم‌. روي‌ كتاب‌ نوشته‌ بود: «AHA ДЙЛЙ » او جهت‌ آشنايي‌ بيشتر من‌،الفبائي‌ را كه‌ در آخر كتاب‌ نوشته‌ شده‌ بود به‌ من‌ نشان‌ داد، كنجكاو شدم‌ و كتاب‌ راخريدم‌ ...»

بدين‌ ترتيب‌ با الفباي‌ كريل‌، متداول‌ در جمهوري‌ آذربايجان‌ شوروي‌ آشنا شد ودري‌ ديگر از ادب‌ آذربايجاني‌ بر روي‌ او گشوده‌ شد. وي‌ پس‌ از آن‌، كتابهاي‌ زيادي‌ را درآن‌ الفبا خواند، دنيايي‌ را كه‌ تاكنون‌ بر روي‌ او بسته‌ بود به‌ روي‌ خود بازكرد، از اينكه‌ درتبريز و شهري‌ كه‌ همگي‌ به‌ زبان‌ تركي‌ تكلم‌ مي‌كنند اما قادر به‌ نوشتن‌ و خواندن‌ حتي‌يك‌ كلمه‌ به‌ زبان‌ تركي‌ نيستند، رنج‌ مي‌برد و احساس‌ ناراحتي‌ مي‌كرد. او به‌ زودي‌ پي‌به‌اهميت‌ قيام‌ شيخ‌ محمد خياباني‌، ستارخان‌ و حوادث‌ سالهاي‌ 25-1324 آذربايجان‌برد و با آثار ميرزا فتحعلي‌ آخوندزاده‌، جعفر جبارلي‌، نريمان‌ نريمانف‌، جليل‌ محمدقليزاده‌، عبدالرحيم‌ حقوئرديف‌، ميرزا علي‌ اكبر صابر آشنا شد.

وي‌ پس‌ از دوران‌ تحصيل‌ در دانشسرا، به‌ حرفه‌ معلمي‌ روي‌ آورد چون‌ مي‌دانست‌تنها راه‌ مطلع‌ كردن‌ و نجات‌ مردم‌ آذربايجان‌، آموزش‌ صحيح‌ تحصيلي‌ به‌ آنهاست‌ ومي‌دانست‌ راه‌ صحيح‌ آموزش‌ در آذربايجان‌، آموزش‌ به‌ زبان‌ مادري‌ آنهاست‌.

كودكاني‌ كه‌ به‌ تركي‌ زبان‌ باز مي‌ كنند و در حالي‌ كه‌ 7 سال‌ بيشتر ندارند چگونه‌ بايدبا زباني‌ كه‌ اصلا به‌ آن‌ آشنايي‌ ندارند درس‌ بخوانند.

پدرم‌ معلم‌ روستاهاي‌ آذربايجان‌ شد. وي‌ در قصبه‌ هريس‌ به‌ كودكان‌ محروم‌آذربايجان‌ تعليم‌ مي‌داد و همچنين‌ در دانشگاه‌ تبريز در رشته‌ ادبيات‌ فارسي‌ تحصيل‌مي‌كرد. در كلاسهاي‌ درسش‌ به‌ كودكان‌ آذربايجاني‌ به‌ زبان‌ مادري‌ درس‌ مي‌داد. شيوه‌نگارش‌ تركي‌ را به‌ آنها مي‌آموخت‌ به‌ آنها املاء تركي‌ مي‌گفت‌ و انشاءهايشان‌ را به‌ تركي‌از آنها مي‌خواست‌. فعاليت‌هاي‌ ادبي‌ پدرم‌ در راه‌ حفظ‌ و اشاعه‌ زبان‌ و ادبيات‌ تركي‌ درايران‌ كه‌ شايد بعدها به‌ آن‌ رنگ‌ و بوي‌ سياسي‌ دادند، از سال‌ 1344 آشكارا گرديد.نخستين‌ مقاله‌ او تحت‌ عنوان‌  «فرشته‌ ميترا و عيد مهرگان‌» همان‌ سال‌ به‌ چاپ‌ رسيد.

وي‌ در اين‌ راه‌ همفكران‌ و هم‌ سنگراني‌ هم‌ پيدا كرد. از جمله‌ صمد بهرنگي‌، عليرضااوختاي‌، بهروز دهقاني‌، بهروز دولت‌ آبادي‌ و دهها انسانها و جوانهاي‌ مترقي‌ آن‌ زمان‌.آنها با همكاري‌ يكديگر مجله‌ «آدينه‌» را اداره‌ مي‌كردند. پدرم‌ مقالات‌ و نوشته‌هاي‌زيادي‌ به‌ زبان‌ تركي‌ در اين‌ مجله‌ چاپ‌ كرد و مي‌توانم‌ بگويم‌ چاپ‌ اين‌ مجله‌ نقطه‌شروع‌ مجدد حركت‌ دفاع‌ از حقوِ و زبان‌ و ادبيات‌ تركي‌ پس‌ از حوادث‌ سال‌ 1324بود. اين‌ گروه‌ روشنفكري‌ تشكيل‌ شده‌ در كل‌ ايران‌ شروع‌ به‌ حركت‌ مي‌كنند و در موردزبان‌ و ادبيات‌ آذربايجان‌، ضرورت‌ تدريس‌ آن‌ در مدارس‌ آذربايجان‌ و روشهاي‌ تعليم‌ وتربيت‌ در آذربايجان‌ مقالات‌ گستره‌اي‌ را در مجلات‌ «خوشه‌»، «اميد ايران‌»، «وحيد»،«ارمغان‌» «راهنماي‌ كتاب‌» و مجلات‌ ديگري‌ به‌ چاپ‌ مي‌ رساند.

بر اثر همين‌ حركت‌ها بود كه‌ «حيدرباباي‌» شهريار در آذربايجان‌ پخش‌ مي‌ شود ومردم‌ آن‌ را مي‌شناسند، شاعران‌ گمنام‌ ولي‌ مترقي‌ آذربايجان‌ اولين‌ بار در مجله‌ آدينه‌مطرح‌ مي‌شوند و مردم‌ آذربايجان‌ با آثار چنين‌ كساني‌ نيز آشنا مي‌ شوند. و اين‌ سوال‌در ذهن‌ مردم‌ آذربايجان‌ به‌ وجود مي‌آيد كه‌ آيا مي‌ توان‌ به‌ زبان‌ تركي‌ هم‌ نوشت‌ و اگرمي‌شود چرا تاكنون‌ جلوي‌ آن‌ را گرفته‌اند؟ و پس‌ از آن‌ بود كه‌ در ميان‌ توده‌هاي‌ مردم‌ بارديگر به‌ زبان‌ آذربايجان‌ آثار «بولود قاراچورلو» به‌ طور گسترده‌اي‌ در آذربايجان‌ پخش‌مي‌شود. پدرم‌ به‌ همراه‌ دوست‌ صيمي‌ خود صمد بهرنگي‌ فعاليت‌ گسترده‌ خود را ادامه‌مي‌دهند. مقاله‌هاي‌ پدرم‌ در مجله‌ «ارمغان‌» و مقاله‌ هايي‌ با عنوان‌ «داستانهاي‌ دده‌قورقود» در مجله‌ وحيد به‌ چاپ‌ مي‌رسد. سپس‌ در سال‌ 1347 و در دوران‌ خفقان‌ ستم‌شاهي‌ مجله‌ «هنر و اجتماع‌» را در تبريز به‌ دو زبان‌ تركي‌ و فارسي‌ منتشر ساخت‌ كه‌ اين‌مجله‌ پس‌ از چاپ‌ هفتمين‌ شماره‌اش‌ معروض‌ حمله‌ ساواك‌ و تعطيل‌ مي‌شود و پدرم‌به‌ زندان‌ سياسي‌ ساواك‌ انداخته‌ شد.

تعطيلي‌ هنر و اجتماع‌ و دستگيري‌ پدرم‌ از سوي‌ ساواك‌ و محكوميت‌ او به‌ زندان‌سياسي‌ خيلي‌ سريع‌ در تبريز پخش‌ شد و مردم‌ از آن‌ مطلع‌ شدند و يك‌ سال‌ قبل‌ ازآنكه‌ پدرم‌ به‌ زندان‌ بيفتد، دوست‌ صميمي‌ وي‌، صمد بهرنگي‌ به‌ طرز مشكوكي‌ در آرازغرِ شده‌ بود، و اين‌ مسائل‌ باعث‌ شد تا نگاه‌ شاعران‌ و نويسندگان‌ ايراني‌ تبريز وحوادث‌ آنرا دنبال‌ كنند. و در سال‌ 1349 مبارزات‌ مسلحانه‌ مردم‌ مسلمان‌ از تبريز آغازشد.

بخاطر درگير شدن‌ پدرم‌ با مسائل‌ سياسي‌ تا سال‌ 1350 مدرك‌ ليسانس‌ وي‌ را به‌ اوندادند و زماني‌ كه‌ در سال‌ 1348 (1969) به‌ دعوت‌ دانشكده‌ زبان‌ و ادبيات‌ تركي‌استانبول‌ قصد رفتن‌ به‌ آنجا و تحصيل‌ را داشت‌ خروج‌ او از كشور توسط‌ رژيم‌ شاه‌ممنوع‌ شد.

ايشان‌ در سالي‌ كه‌ در دبيرستان‌هاي‌ شهر اردبيل‌ تدريس‌ مي‌كردند، از طريق‌ دانش‌آموزان‌ اولا به‌ گردآوري‌ مواد فولكلور و ادبيات‌ شفاهي‌ آذربايجان‌ پرداختند.پرونده‌هاي‌ قطوري‌ از انشاءهاي‌ تركي‌ دانش‌ آموزان‌ خود را كه‌ حاوي‌ قصه‌ها، افسانه‌ها،ضرب‌المثل‌ها و ترانه‌هاي‌ تركي‌ است‌ هنوز با خود دارند. ثانيا مقداري‌ از همكاران‌ ودانش‌آموزان‌ خود را انتخاب‌ كرده‌ و در جلسات‌ نسبتا محرمانه‌اي‌ به‌ تدريس‌ زبان‌ وادبيات‌ تركي‌ به‌ آنان‌ مي‌پرداختند و فعاليت‌ در زنگ‌هاي‌ انشاء را هم‌ در اين‌ جلسات‌سازماندهي‌ مي‌كردند.

ساواك‌ اردبيل‌ وقتي‌ به‌ اين‌ فعاليتها پي‌ برد، بلافاصله‌ پدرم‌ را احضار كرد و از اوتعهد گرفت‌ كه‌ به‌ كارهاي‌ خود خاتمه‌ دهد، ولي‌ طولي‌ نكشيد كه‌ او را به‌ طور رسمي‌دستگير كردند و 41 روز تحت‌ شكنجه‌ و بازجويي‌ قرار دادند. ساواك‌ نتوانسته‌ بودسندي‌ دال‌ بر وابستگي‌ او به‌ احزاب‌ و گروهها پيدا كند، از اين‌ رو او را فقط‌ به‌ جرم‌ مبهم‌«اقدام‌ عليه‌ امنيت‌ كشور» به‌ دادگاه‌ نظامي‌ داد. در دادگاه‌ نظامي‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ وي‌ يك‌بار در سال‌ 1347 به‌ همين‌ جرم‌ و به‌ علت‌ انتشار هفته‌نامه‌ «هنر و اجتماع‌» محاكمه‌ شده‌بود، سختگيري‌ كردند و بي‌جهت‌ و شايد هم‌ براي‌ توجيه‌ حبس‌ بي‌دليل‌ 41 روزه‌، وي‌را به‌ شش‌ ماه‌ زندان‌ و پنج‌ سال‌ تعليق‌ از خدمت‌ دولتي‌ محكوم‌ كردند.

پدرم‌ مدت‌ زنداني‌ خود را در تبريز گذراند. در زندان‌ نوسازي‌ كه‌ به‌ گفته‌ خودش‌«كشتارگاه‌» بوده‌ است‌. وي‌ در زندان‌ هم‌، به‌ تدريس‌ تركي‌ پرداخت‌ و همه‌ زندانيان‌سياسي‌ آذربايجان‌ از خرمن‌ دانش‌ وي‌ بهره‌ جستند.

پس‌ از آزادي‌ از زندان‌ كه‌ از كار معلمي‌ محروم‌ شده‌ بود، براي‌ پيدا كردن‌ كار عازم‌تهران‌ شد و در تهران‌ به‌ كمك‌ دوستان‌ خود مرحوم‌ غلامحسين‌ ساعدي‌ و علي‌ كاتبي‌ وديگران‌ در انتشارات‌ اميركبير مشغول‌ كار شد و از طرف‌ مرحوم‌ مهندس‌ عباس‌ تشيد كه‌پسرانش‌ در زندان‌ ساواك‌ بودند براي‌ تدريس‌ در هنرستان‌ دعوت‌ به‌ كار شد و تا انقلاب‌و دعوت‌ به‌ كار مجدد، در همان‌ هنرستان‌ تدريس‌ مي‌كرد.

تاآنجايي‌ كه‌ مي‌دانم‌ و اطلاع‌ دارم‌ پدرم‌ در زندان‌، زنداني‌ها را دور خود جمع‌ مي‌كردو آنها را با مسائل‌ روز، زبان‌ و ادبيات‌ مادري‌شان‌ آشنا مي‌كرد و اين‌ مساله‌ باعث‌ شد تااو مدتي‌ از محكوميت‌ خود را در زندان‌ انفرادي‌ بگذراند. او دوستهايي‌ را در مدت‌زنداني‌ بودنش‌ پيدا كرد كه‌ پس‌ از آزادي‌شان‌ با فعاليتهاي‌ منسجمتري‌ به‌ مبارزه‌ علني‌عليه‌ رژيم‌ ظالم‌ شاه‌ پرداختند و او در دوران‌ محكوميت‌ انفرادي‌اش‌ سه‌ دفتر شعرنوشت‌ كه‌ نام‌ آنها «قالادان‌ قالايا»، «هاني‌ بس‌ يولداشين‌ اؤردك‌»، «ساواش‌ نغمه‌لري‌» وديگري‌ كه‌ نزد زندانيان‌ دست‌ به‌ دست‌ مي‌چرخيد و آن‌ را با يكديگر مي‌خواندند كه‌ قراربود آخرين‌ زنداني‌ پس‌ از آزادي‌ آن‌ را به‌ پدرم‌ برگرداند كه‌ از احوال‌ او خبري‌ در دست‌نيست‌.

پدرم‌ پس‌ از آزادي‌ از زندان‌ و سپري‌ كردن‌ دوران‌ محكوميت‌ حق‌ بازگشت‌ به‌ تبريز رانداشت‌. او در تهران‌ در زنده‌ نگهداشتن‌ ياد و خاطره‌ دوستش‌، «صمد بهرنگي‌منظومه‌سي‌» را مي‌سرايد كه‌ سالها به‌ صورت‌ پلي‌كپي‌ و به‌ صورت‌ نوار دست‌ در دست‌مردم‌ آذربايجان‌ مي‌گرديد و زمزمه‌ مي‌شد ...

پدرم‌ براي‌ گذران‌ زندگي‌ در تهران‌ به‌ عنوان‌ ويراستار با چند انتشارات‌ شروع‌ به‌ كارمي‌كند و پس‌ از مدتي‌ به‌ استخدام‌ صدا و سيما در مي‌آيد. ولي‌ پس‌ از گذشت‌ نه‌ ماه‌، ازطرف‌ ساواك‌ رد صلاحيت‌ شده‌ در آنجا نيز امكان‌ كار را از دست‌ مي‌دهد. او بين‌ سالهاي‌51 تا 57 به‌ عنوان‌ نويسنده‌اي‌ متعهد و فعال‌ ظاهر مي‌شود. اولين‌ كتاب‌ او با عنوان‌«واقف‌ شاعر زيبائي‌ و حقيقت‌» در سال‌ 1351 از طرف‌ انتشارات‌ پويا در تهران‌ چاپ‌مي‌شود. اين‌ كتاب‌ به‌ بررسي‌ كوتاه‌ تاريخ‌ ادبيات‌ تركي‌ مي‌پردازد. او در اين‌ سالهاكتابهاي‌ زيادي‌ از جمله‌ «قصه‌هاي‌ روباه‌ در ادبيات‌ شفاهي‌ آذربايجان‌»، «داستانهاي‌ كچل‌در ادبيات‌ شفاهي‌ آذربايجان‌» و كتابهاي‌ ديگر را براي‌ گسترش‌ دادن‌ فرهنگ‌ آذربايجان‌در ايران‌ به‌ چاپ‌ رساند.

در دانشگاه‌ تهران‌ به‌ عنوان‌ دانشجوي‌ فوِ ليسانس‌ قبول‌ شد و مشغول‌ به‌ تحصيل‌مي‌شود. از طرف‌ «كانون‌ پرورش‌ فكري‌ كودكان‌ و نوجوانان‌» به‌ عنوان‌ مترجم‌ دعوت‌ به‌كار مي‌ شود. و در آنجا كتابهاي‌ زيادي‌ از جمله‌ «دوقلوهاي‌ ترك‌»، «چيل‌ مايدان‌»، «قاراآت‌» و «دوقلوهاي‌ ايراني‌» را براي‌ چاپ‌ آماده‌ مي‌كند.

محمدرضا كريمي‌ نويسنده‌ معاصر آذربايجان‌ در كتاب‌ «ائليميزين‌ آجيان‌ ياراسي‌»مي‌نويسد: «در آثار دكتر صديق‌ در اين‌ دوره‌، يك‌ نگاه‌ علمي‌ و تنقيدي‌ موجود است‌، كه‌همگي‌ از روحيه‌ انقلابي‌ نويسنده‌ مي‌جوشد و بر روي‌ كاغذ مي‌آيد.»

پدرم‌ از زمان‌ آزادي‌ از زندان‌ تا پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ممنوع‌الخروج‌ از كشور بودوي‌ در اين‌ سالها تا پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ به‌ مبارزات‌ قلمي‌ خود جهت‌ احقاِحقوِ مرم‌ ايران‌ علي‌الخصوص‌ مردم‌ مظلوم‌ آذربايجان‌ ادامه‌ داد. از تاليفات‌ وي‌ در اين‌مدت‌ مي‌توانيم‌ به‌ نمايشنامه‌هاي‌ ميرزا آقا تبريزي‌، منظومه‌ آرزي‌ و قمبر، تاريخ‌آذربايجان‌، مقالات‌ فلسفي‌ آخوندزاده‌، فلسفه‌ تكاملي‌، انقلاب‌ بورژوازي‌ در انگلستان‌ ودهها اثر ديگر اشاره‌ كنم‌ كه‌ سياهه‌ آنها را در افزوده‌هاي‌ كتاب‌ آورده‌ام‌. در سال‌ 1357پدرم‌ «جمعيت‌ فرهنگ‌ آذربايجان‌» را تاسيس‌ مي‌كند و همچنين‌ مجله‌ «يولداش‌» را كه‌تيراژ آن‌ در آن‌ زمان‌ از حد و مرز گذشته‌ و گاهي‌ توسط‌ روزنامه‌ فروش‌هاتكثير مي‌شد وبه‌ فروش‌ گذاشته‌ مي‌شد.

پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و اخذ برگ‌ آزادي‌ خروج‌ از كشور براي‌ تحصيل‌ درمقطع‌ دكتري‌ زبانشناسي‌ تركيه‌ سفر كرد و در سال‌ 1359 در هفتمين‌ كنگره‌ نويسندگان‌آذربايجان‌ شركت‌ كرد.

پدرم‌ پس‌ از اخذ درجه‌ Ph.D از دانشگاه‌ استانبول‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ دعوتهاي‌كشورهاي‌ همسايه‌ و داشتن‌ ويزاهاي‌ اقامت‌ از كشورهاي‌ اروپايي‌، به‌ خاك‌ وطنش‌ بازمي‌گردد، ايشان‌ در اين‌ مورد مي‌نويسد:

«به‌ خاك‌ پاك‌ وطن‌ مادري‌ام‌ بازگشتم‌، تا بتوانم‌ در خدمت‌ اين‌ مردم‌ باشم‌، من‌متعلق‌ به‌اين‌ ملت‌ هستم‌».

ايشان‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ ايران‌ در ادامه‌ فعاليتهاي‌ آرماني‌ كه‌ سالها پيش‌ با دوستان‌خود در اين‌ راه‌ هم‌ قسم‌ شده‌ بود دچار فراز و نشيب‌هاي‌ بسيار مي‌شدند، بارها دعوت‌به‌ كار شده‌ و بارها رد صلاحيت‌ شدند و از آشنا و بيگانه‌ ضربه‌ خوردند. پدرم‌ انساني‌پولادين‌ و خستگي‌ناپذير است‌، روحيه‌ مبارزه‌طلبي‌ و انقلابي‌ كه‌ در او وجود دارد درهيچكس‌ نديده‌ام‌ و با توجه‌ به‌ تمامي‌ محدوديت‌هايي‌ كه‌ براي‌ او ايجاد كردند و سنگ‌پراني‌هايي‌ كه‌ به‌ ايشان‌ كردند كه‌ در اين‌ راه‌ حتي‌ از شاگردان‌ و دوستان‌ وي‌ بهره‌ جستند،اما او هر بار كه‌ افتاد. بار ديگر محكمتر و قوي‌تر از جاي‌ بلند شد و مصمم‌تر در اهداف‌خود، تدريس‌ رايگان‌ در دانشگاههاي‌ مختلف‌ ايران‌ از اصفهان‌ گرفته‌ تا تهران‌ و همدان‌ وتبريز و اروميه‌ كه‌ بدون‌ دريافت‌ مبلغي‌ هزينه‌ سفر را نيز خود متحمل‌ مي‌شوند و اگرمبلغي‌ را نيز از سوي‌ مسئولان‌ به‌ اين‌ مسئله‌ اختصاص‌ مي‌دادند، ايشان‌ آنرا جهت‌ خريدكتب‌ تركي‌ براي‌ كتابخانه‌ همان‌ دانشگاه‌ اهدا مي‌كرد. و اين‌ كارها از كسي‌ ساخته‌ نيست‌،مگر مردي‌ آرماني‌ با روحيه‌ الهي‌، پاك‌ و ناب‌. 

در زیر قصد دارم به بررسی محورهای اصلی مصاحبه‌های علمی دکتر صدیق بپردازم، زیرا که یکی از ابعاد فرهنگی ایشان در طول این سال‌ها مصاحبه‌هایی است که با نشریات و روزنامه‌های مختلف کرده‌اند:

بررسی محورهاي‌ اصلي‌ مصاحبه‌‌ها

پدرم‌ در مصاحبه‌هاي‌ علمي‌ خود، از موضوعات‌ متعددي‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آورده‌است‌. ایشان درباره‌ی ريزترين‌ و دقيق‌ترين‌ مباحث‌ زبانشناسي‌ و ادبيات‌ حرف‌ زده‌ است‌. در محورهاي‌ زير قابل‌ تفكيك‌ و شايان‌ دقت‌ مي‌باشد:

  1. دفاع‌ از حكومت‌ ديني‌

حكومت‌ ديني‌ را والاترين‌ نوع‌ حكومت‌ مي‌داند و معتقد است‌ كه‌ در مقابل‌ همه‌حكومتهاي‌ مكتبي‌ نظير حكومتهاي‌ كمونيستي‌، حكومتهاي‌ عشيره‌اي‌ نظير حكومت‌شاهنشاهي‌ ايران‌، حكومتهاي‌ نوع‌ غربي‌ و غيره‌، تنها حكومت‌ ديني‌ است‌ كه‌ اگردرست‌ اجرا شود، مي‌تواند بشر را به‌ سعادت‌ برساند. و معتقد است‌ كه‌ تركي‌ستيزان‌بي‌دين‌ به‌ دنبال‌ ايجاد خط‌ شكاف‌ ميان‌ مردم‌ و مسئولان‌ حكومت‌ ديني‌ هستند:

«خط‌ ايجاد شكاف‌ در ميان‌ مسئولان‌ نظام‌ و پياده‌ كردن‌ تئوري‌ بدبين‌ كردن‌ مردم‌ به‌حاكميت‌ ديني‌، جزو برنامه‌هاي‌ ترك‌ ستيزان‌ ملّي‌گرا است‌ كه‌...» (مصاحبه‌ شماره‌ 23)

ضمن‌ دفاع‌ از حكومت‌ ديني‌ و دعوت‌ مردم‌ به‌ تحكيم‌ و تعميق‌ آن‌، آرزوي‌ تحقق‌مطالبات‌ فرهنگي‌ مردم‌ آذربايجان‌ را نيز دارد: «... مردم‌ آذربايجان‌ اكنون‌ بعد از قرنهاتوانسته‌اند حكومتي‌ مبتني‌ بر احكام‌ اسلامي‌ برقرار سازند كه‌ در دامن‌ همين‌ حكومت‌به‌ يكي‌ از آرزوهاي‌ ديرينه‌ خود...» (ص‌ 54)

  1. تحسين‌ انقلاب‌ اسلامي‌

در همه‌ مصاحبه‌ها از انقلاب‌ عظيم‌ اسلامي‌ تحسين‌ مي‌كند و آرزوي‌ تعميق‌ هر چه‌بيشتر آن‌ را دارد و همه‌ را به‌ دفاع‌ و حراست‌ از دستاوردهاي‌ انقلاب‌ فرا مي‌خواند ودشمنان‌ انقلاب‌ را افشا مي‌كند: «... باور داريم‌ كه‌ اين‌ نوچه‌هاي‌ موذي‌ چون‌ موريانه‌،كيان‌ انقلاب‌ و نظام‌ اسلامي‌ را هدف‌ گرفته‌اند...» (ص‌ 65)

  1. عشق‌ به‌ امام‌ خميني‌

پدرم‌ آنگونه‌ كه‌ خود تعريف‌ مي‌كند از سال‌ 41 امام‌ خميني‌ را به‌ عنوان‌ يك‌روحاني‌ مبارز و ظلم‌ستيز شناخته‌ و به‌ او عشق‌ ورزيده‌ است‌. سالها پيش‌ منظومه‌بلندي‌ تحت‌ نام‌ «امام‌ خميني‌» به‌ تركي‌ سروده‌ است‌ كه‌ بعد از انقلاب‌ چاپ‌ شد.موضوع‌ اين‌ منظومه‌ شرح‌ مبارزات‌ امام‌ در سالهاي‌ پيش‌ از انقلاب‌ است‌.

بعد از ارتحال‌ امام‌، به‌ همكاري‌ با «موسسه‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام‌» پرداخته‌ وكتابهاي‌ وصيت‌ نامه‌، كلمات‌ قصار، منشور روحانيت‌، نامه‌ به‌ گورباچف‌، مكتوبات‌عرفاني‌، غزليات‌ و رباعيات‌، اربعين‌ حديث‌ و آثاري‌ ديگر را به‌ تركي‌ ترجمه‌ و چاپ‌كرده‌است‌. در مصاحبه‌هاي‌ خود ترجمه‌ آثار امام‌ را هم‌ بسيار آسان‌ و هم‌ بسيار سخت‌توصيف‌ كرده‌است‌ (ص‌ 33) و گفته‌ است‌: «بسياري‌ از اشعار امام‌ را، من‌ بعد از نيمه‌هاي‌شب‌ و در ميان‌ هاله‌اي‌ از احساس‌ و عاطفه‌ و هق‌هق‌ گريه‌ و امواج‌ متلاطم‌ درون‌ و دلي‌خسته‌ ترجمه‌ كرده‌ام‌...» (ص‌ 33)

  1. فرياد از تركي‌ ستيزي‌

تركي‌ ستيزي‌ محصول‌ كودتاي‌ ننگين‌ سوم‌ اسفند است‌ كه‌ بر اساس‌ برنامه‌ گسترده‌وسيعي‌ اجرا شد و چنان‌ بي‌شرمانه‌، كه‌ حتي‌ كتابسوزي‌ تركي‌ و بيرون‌ ساختن‌ كتابهاي‌تركي‌ از كتابخانه‌ها رواج‌ گرفت‌:

«امحاء آثار ادبي‌ تركي‌، شيوة‌ معمول‌ در دوره‌ ستم‌ شاهي‌ در كتابخانه‌هاي‌ كشورمان‌بوده‌است‌. دشمنان‌ اسلام‌ و ايران‌، هزاران‌ نسخه‌ از نسخ‌ خطي‌ اسلامي‌ را كه‌ ازحكومتهاي‌ صفوي‌ و قاجار و مصون‌ از تعرض‌ تزارهاي‌ روس‌ برجاي‌ مانده‌ بود، درعهد شوم‌ پهلوي‌ پودر كردند و...» (ص‌ 41) «... ما ادعا مي‌كنيم‌ كه‌ تركي‌ستيزي‌ تنگنا ومانعي‌ در مقابل‌ رشد و كمال‌ انسان‌ تركي‌ زبان‌ و جوان‌ آذربايجاني‌ است‌.» (ص‌ 48)

  1. تبليغ‌ كلاسهاي‌ تركي‌

پدرم‌ قهرمان‌ يكه‌تاز ميدان‌ تشكيل‌ كلاسهاي‌ تركي‌ است‌. كمتر دانشگاهي‌ در ايران‌پيدا مي‌شود كه‌ ايشان‌ در آنجا يا دانشجويان‌ آذربايجاني‌، كه‌ از جان‌ بيشتر دوستشان‌دارند، كلاسي‌ حداقل‌ يكبار تشكيل‌ نداده‌ باشند. اكثريت‌ قريب‌ به‌ اتفاِ نويسندگان‌ وشاعران‌ آذربايجاني‌ نسل‌ دوم‌ و سوم‌ انقلاب‌ اسلامي‌ با نفس‌ گرم‌ ايشان‌ تربيت‌ يافته‌اندو به‌ خدمت‌ به‌ فرهنگ‌ و ادبيات‌ ادامه‌ مي‌دهند. در مصاحبه‌ها از شيوه‌ تشكيل‌ اين‌كلاسها و تقدير از دانشجويان‌ پيشاهنگ‌ و مسئولاني‌ كه‌ پدرم‌ آنان‌ را «مثبت‌انديش‌»مي‌نامد، سخن‌ گفته‌است‌. صداي‌ پدرم‌ در دانشگاه‌هاي‌ اهواز، شيراز، زاهدان‌،كردستان‌، گيلان‌، اصفهان‌، اروميه‌، تبريز، تهران‌، سمنان‌، كرج‌ و ... براي‌ نسل‌ ما پيوسته‌طنين‌انداز بوده‌است‌.

  1. انتقاد از مسئولان‌ محلّي‌

پدرم‌ از مسئولان‌ محلّي‌ آذربايجان‌ هميشه‌ گله‌ داشته‌است‌. معتقد است‌ كه‌: «برخي‌از مسئولان‌ محلي‌ در تبريز از حضور اينجانب‌ در محيط‌ دانشگاهي‌ وحشتي‌ دارند كه‌...»(ص‌ 30) و مي‌گويد:  «برخي‌ از مسئولان‌ محلي‌ بي‌لياقت‌، با برخوردهاي‌ سليقه‌اي‌خيانت‌ جبران‌ ناپذيري‌ به‌ آذربايجان‌ و جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ كرده‌اند و گاهي‌ سبب‌شده‌اند كه‌ رشته‌هاي‌ پيوند جوانان‌ آذربايجان‌ با كيان‌ انقلاب‌ اسلامي‌ گسسته‌ شود.»(ص‌31).

وي‌ در مصاحبه‌ها بسياري‌ از مسئولان‌ محلي‌ را «بي‌هويت‌» مي‌نامد و معتقد است‌كه‌ بايد اين‌ افراد از آذربايجان‌ اخراج‌ شوند و به‌ جاي‌ آنان‌، افرادي‌ مؤمن‌ و معتقد به‌آرمانهاي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و عاشق‌ فرهنگ‌ بومي‌ آذربايجان‌ بر سر كار بيايند.

  1. افشاي‌ فراماسونري‌ و پان‌ايرانيسم‌

القاء بي‌غيرتي‌ و بي‌اعتنايي‌ در برخورد با فرهنگ‌ اسلامي‌ تركي‌ در ايران‌ را، ناشي‌ ازفعاليتهاي‌ مرموز فراماسونرها و پان‌ايرانيست‌ها مي‌داند و در مصاحبه‌هاي‌ خود به‌افشاي‌ لژهاي‌ فراماسونري‌ مي‌پردازد: «... هر گونه‌ دشمني‌ با احياء عزت‌ و عظمت‌ زبان‌و ادبيات‌ تركي‌ در ايران‌، به‌ هر انگيزه‌ و پوششي‌ كه‌ باشد، در راستاي‌ خدمت‌ به‌ ملكم‌خانهاي‌ جديد خواهد بود...» (ص‌ 44)

  1. اصل‌ پانزدهم‌ قانون‌ اساسي‌

در خواست‌ اجراي‌ كامل‌ اصل‌ 15 قانون‌ اساسي‌ شايد يكي‌ از مهمترين‌ مطالبات‌پدرم‌ از دولتهاي‌ بعد از انقلاب‌ است‌. در همه‌ مصاحبه‌ها، محوري‌ترين‌ مساله‌، همين‌است‌:

«... براي‌ مسئولان‌ فعلي‌ منطقه‌ اين‌ غبن‌ برجاي‌ خواهد ماند كه‌ كمك‌ به‌ اجراي‌ اصل‌15 قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ را به‌ يكديگر وانهند و...» (ص‌ 36)، «... بايداصل‌ 15 قانون‌ اساسي‌ به‌ تمامي‌ و با قدرت‌، به‌ ويژه‌ در شمال‌ غرب‌ كشور اجرا شود.دولت‌ بايد ابتكار عمل‌ را به‌ دست‌ گيرد...»

  1. زبان‌ آذري‌ (؟)

تئوري‌ كسروي‌ و موضوع‌ طرح‌ زبان‌ مجعول‌ آذري‌ يكي‌ از محورهاي‌ اصلي‌مصاحبه‌ها مي‌باشد: «كسروي‌ ديوانهاي‌ شاعران‌ آذربايجان‌ را كاويد و هر جا بيتي‌ ياجمله‌اي‌ به‌ يكي‌ از نيم‌ زبانهاي‌ تالشي‌، تاتي‌ و هرزندي‌ يافت‌، به‌ زبان‌ مجعول‌ آذري‌منسوب‌ ساخت‌!» (ص‌ 41)

  1. استقلال‌ و تماميت‌ ارضي‌

شايد هيچ‌ موضوعي‌ به‌ اندازه‌ استقلال‌ و تماميت‌ ارضي‌ ايران‌ و ريشه‌يابي‌اختلافات‌ قومي‌ و قبيله‌اي‌، مورد تاكيد پدرم‌ نمي‌باشد. ايشان‌ معتقدند كه‌ تبليغات‌پان‌ايرانيست‌ها و نژادپرست‌ها ضربه‌ محكمي‌ به‌ استقلال‌ ايران‌ مي‌زند. در همه‌مصاحبه‌هايشان‌ به‌ اين‌ مساله‌ تاكيد دارند.

 

حاصل‌ كلام‌ آنكه‌ در مصاحبه‌هاي‌ علمي‌ پدرم‌، مساله‌ اصلي‌ فرهنگ‌ و ادبيات‌ تركي‌آذربايجان‌ و سپس‌ اقتدار نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ مي‌باشد. 

علاقه‌مندان می‌توانند برای مطالعه‌ی بیشتر به کتاب «مصاحبه‌های علمی پدرم» رجوع کنند.

 

ائلدار محمدزاده‌ صديق‌

تهران‌ - آذرماه‌ 1387


1. محمدزاده صدیق، ائلدار. مصاحبه‌های علمی پدرم، تهران، 1387.

دیدگاه‌ها   

حسن قدمی
+1
بسیار مفید و خواندنی بود.
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید