اسطوره به افسانه‌هایی گفته می‌شود سرتاپا تخیلی، که درباره‌ی پیدایش کاینات و مبارزه‌ی انسان با طبیعت به صورت روایت شفاهی از نسل‌های متوالی به یکدیگر انتقال پیدا کند. غرض اصلی در اسطوره‌ها، شخصیت دادن به پدیده‌هد و رخدادهای طبیعی و تبیین و توضیح جهان است، و هسته‌ی اصلی و آغازین ادبیات شفاهی و خلاقیت هنری هر ملت به شمار می‌رود؛ و درآن‌ها طرز معیشت، نوع مشاغل، ابزار کار انسان‌ها و نبرد بی امان آنان با طبیعت به تجلی در می‌آید.

به گفته‌ی دانشمندان، اسطوره‌ها در پیدایی دین‌ها و آیین‌های بشری نقش مادر داشته‌اند و در بیشتر دین‌ها، تکرار و یا شبیه هم هستند. الاهیون مسیحی در قرون وسطا می‌گفتند که اسطوره‌ها خبر قبلی از واقعیات کتاب مقدس و تحریف آن‌هاست.

اما حقیقت این است که این همه که از ذهن فعال انسان تراویده، پایه‌های فلسفی درک هستی در دوران کهن هستند. انسان نخستین که ناتوان از تبیین و علت یابی حادثه‌ها و پدیده‌های طبیعت بوده است و ازدیدن گردش ماه و ستارگان و شب و روز و فصول و پیدایی عوارض طبیغی وبرف و باران و سیل و صاعقه به حیرت می‌افتاده است، این همه به مدد و نیروی خیال خود جان می‌بخشیده و با اخذ قوت و الهام از حیات مادی خود و حادثه‌های عینی طبیعت دنیایی دیگر در اسطوره‌ها می‌آفریده است. «...مثلاً اسطوره‌های ما» در سنگنبشته‌های «تورفان» و «قوبوستان» تجلی کرده است و در عصر حاضر نیز به صورت «سایاچی سؤزلری» یا «ناغیللار» به دست نسل ما رسیده است. یا آن که اسطوره‌های هندی در «ودا»ها گرد آمده است و هر کدام حکایت‌ها از جهانی کهن و انسانی وابسته به زمین و درخت و دریا و کوه دارد که پندارش هنوز تند و آغازین است و به فرمان خود درنیامده است.

اسطوره‌های هر قوم و ملتی ویژگی‌های خود را دارد که مبین واقعیات زندگی و آیینه‌‌‌ی آرمانها و زوایای ناشناخته‌ی حیات آغازین هر قوم است، و در شرایط زمانی و مکانی و اقلیمی، دهان به دهان و سینه به سینه و نسل به نسل، شاخ و برگ‌ها و تفرعاتی حاصل می‌کند و با روایت و اسطوره‌های دیگر درمی‌آمیزد و جز گنجینه‌ی عظیم فرهنگ بشری می‌شود که در پیدایی و رسایی آن، همه‌ی قوم‌ها سهیم هستند.

اسطوره‌های یونان، به سبب آن که بیشتر بررسی و پژوهش‌ شده، بیشتر شناخته شده‌اند. این اسطوره‌ها به زیبایی اسطوره‌های هر قوم دیگر است. ویژگی بزرگ اسطوره‌های یونان این است که در آن‌ها خدایان و اهریمنان شکل انسانی[1] دارند. اسطوره‌های آذری نیز چنین است. و همه جنبه‌ی «مذهبی- هنری» دارند. همگئی دیگر اسطوره‌های یونانی و آذری در آن است که خدایان و اهریمنان گاه در شکل پدیده‌های طبیعی نظیر صاعقه، آسمان، دریا و باد؛ و زمانی نیز در جامه‌ی جانورانی مثل گرگ و کبوتر هم تجلی می‌کنند.

اما اسطوره‌های دیگر ملل، مثلا هندی چنین نیست. در اسطوره‌های هندی و ایرانی خدایان و اهریمنان اغلب شکل حیوانی[2] دارند و حالت «مذهبی – پرستشی» پیدا می‌کنند. مثل گوشورون، و هومن، اکمن و ...

اما آنچه که در این مجموعه می‌خوانید، برگردان فارسی چند اسطوره‌ی زیبا و شناخته شده‌ی یونانی‌ست که حکایت از هراس یونانیان باستان از نیروهای طبیعت دارد که جز ثومه‌ی اصلی ایجاد این اسطوره‌هاست.

یونانی‌ها نیز مانند دیگر مردمان جهان باستان، از نیروهای طبیعت که آن‌ها را در احاطه گرفته بود، می‌هراسیدند و نمی‌توانستند آن‌ها را درک کنند. به همین جهت معتقد بودند که جهان را خدایان بی شماری اداره می‌کنند.

رعد و برق تیرهای زرین «زئوس» خدای نیرومند بود که هروقت اراده می‌کرد، باران می‌بارید. «پوسیدون» نیز هروقت می خواست با یک اشاره‌ی جماق خدایی، دریا را به جنبش در می‌آورد و توفان بر می‌انگیخت و کشتی‌ها را به اعماق دریا فرو می‌برد. «آپولو» هم هرزمان ارابه‌ی زرین خود را با چهار اسب سپید حرکت می‌داد، روز سر برمی‌داشت.

همین گونه، معتقد بودند که هریک از مشاغل و حرفه‌ها، خدایی ویژه‌ی خود دارد.

خدای شراب را «دیونیسوس» می‌نامیدند. جشن‌های بهاری را که دوبار- یک بار پیش از آغاز کار در تاکستان‌ها و بار دیگر در ماه دسامبر که شراب نو عمل می‌آمد- بر پا می‌داشتند، به او اختصاص داده بودند. در روزهایی که این جشن‌ها بر پا می‌شد، توده‌ی برزگران، ترانه خوان و رقص کنان، از دهی به ده دیگر می‌رفتند و درمعابر شهرها به راه می‌افتادند که حکایتی چنین داشت: دینونیسوس مرده، وطبیعت نیز با او به خاک رفته است، لیکن چون بهار فرار می‌رسد، او از مرگ بر می‌خیزد و رستاخیز طبیعت نیز به همراهش آغاز می‌شود.

یونانیان قدیم با این اسطوره تلاش می‌کردند که برای خود این مسأله را شرح دهند که چرا به هنگام پاییز، گیاهان پژمرده می‌شوند، دگر باره جان می‌گیرند و تجدید حیات می‌کنند.

هنگامی که یونانی‌ها موفق شدند از فلزات استفاده کنند، اسطوره‌های مربوط به «هفائستوس» حامی آهنگران به وجود آمد. بنا به تصور آنان، هفائست یه «هفائستوس»، خود نیز در زیرزمین به کار آهنگری مشغول بود و دست و رویش پیوسته از دم و دود سیاه، بودند. و هنگامی که کوه‌های آتشفشانب می‌غریدند و دود می‌کردند و از دهانه‌ی خود آتش بیرون می‌دادند، یونانی‌ها می‌گفتند که این دود و دم، از کوره‌ی آهنگری هفستوس برمی‌خیزد.

«یونانیان فکر می‌کردند که «زئوس»، آپولو، و خدایان اصلی دیگر در مرتفع ترین کوه یونان- یعنی کوه «اولمپ» زندگی می‌کنند و به همین جهت آنها را- «خدایان اولمپ» نام داده بودند. در آنجا، برفراز قله‌ی کوه، که درمه و ابر فرو رفته بود، گویا کاخ‌های مجلل و باشکوه خدایان، که توسط «هفستوس» ساخته شده بودند، سربر آسمان می‌کشید.

یونانی‌ها تصور می‌کردند که زندگی خدایان، برفراز «اولمپ» نیز شبیه زندگی اشراف، زمام امور قبایل را به دست دارند و طوایف را اداره می‌کنند، خانواده‌ی «خدایان اولمپ» نیز به رهبری «زئوس» و به همانگونه، مردم و تمامی طبیعت را اداره می‌نمایند. یونانی‌ها  می‌گفتند که خدایان نیز مثل اشراف- موجوداتی سنگدل و بی‌رحم، جاه‌طلب و انتقام‌جو هستند. گویی این خدایان بودند که تمام نظم و ترتیب زندگی آدمیان را مقرر می‌کردند: عده‌یی را ثروتمند و اشراف و جماعتی را فقیر و مسکین و عده‌ی دیگری را برده می‌آفریدند.آن کسی که برعلیه نظمی که به وسیله‌ی خدایان مستقر شده بود برمی‌خاست، می‌بایست منتظر خشم و کیفری سخت باشد. در اسطوره‌ی «پرومته» تصورات مربوط به سنگدلی و انتقام جویی خدایان، به گونه‌ی چشم گیری، تجلی کرده است این اسطوره حکایت ازآن دارد که خدایان، آتش را طبیعت و مرگ همچنان بی دفاع باقی بگذارند. ولی «پرومته» - قهرمان مردم دوست و دلاور- آتش را با نیرنگ از «هفائستوتس» ربود و برای مردم به ارمغان آورد. و همین قهرمانی، مردم را از مرگ و نیستی رهانید.

«زئوس» که بشدت خشمگین شده بود، به «هفائستوس» دستور داد تا «پرومته» را در کوهی در «قفقاز» به زنجیر کشد. پس، هر روز «زئوس» عقابی را به سراغ «پرومته» با وجود شکنجه‌های وحشتناک- با افتخار و سرافرازی با «زئوس» کنار نیامد و درمقابل جلاد خویش، زانو نزد.

اسطوره‌ی «پرومته» نشان می‌دهد که یونانیان باستان به خوبی به اهمیت آتش در زندگی انسان پی‌برده بودند و می‌کوشیدند توجیه کنند که چگونه انسان یاد گرفت آتش را به دست آورد. یونانیان در سیمای «پرومته» چهره‌ی قهرمانی را مشاهده می‌کردند که به خاطر سعادت مردم با خدایان خبیث و سنگدل و غیر عادل، درافتاده و مبارزه می‌کند.»[3]

باری، آنچه در این دفتر گرد آمد، برگردان چند اسطوره‌ی بازنویسی شده‌ی یونان است که گمان می‌رود شناختی درست از جهان اسطوره‌های یونان به دست دهد. کودکان ما می‌دانند که مطالعه‌ی باورها و اعتقادات سخیف و خرافه‌یی درباره‌ی علت یابی پدیده‌های طبیعت تنها از نظر آشنایی با جهان بینی توده‌های مردم در اعصار گوناگون مفید فایده است و دانش پیشتاز معاصر، انسانی اندیشه‌ورز- و نه اسطوره‌یی – طلب می‌کند.

بیشترین سهم توفیق در ترجمه‌ی این اسطوره‌ها، از آن خواهرم «سیما صدیق» است و این دفتر به همت او منتشر می‌شود.

ح. م. صدیق

1354 شمسی

منبع:‌صدیق، سیما. اسطوره‌های یونان، آذر کتاب، تبریز،1354.

14.Anthropomorph

15.Zoomorph

16. ف، ب، کوروفکین. «تاریخ دنیای قدیم» ج 1، ترجمه‌ی غ. متین،  ص 44.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید