دکتر ح. م. صدیق
حسین جاوید نامی سترگ در تاریخ ادبیات سدهی گذشته در آذربایجان است. او در عمر کوتاه خود نقشی مانند اقبال لاهوری و سید جمال الدین اسدآبادی در میان مسلمین داشت. نویسنده و شاعری پاکباز و صادق بود و هر آنچه را که به آن باور آورده بود و با دل و جان آن را پذیرفته بود، صمیمانه و بدون ترس و هراس بر زبان میآورد و آرمانهای خود را با تصویرسازیهای شاعرانه و ادیبانه تبلیغ میکرد. دارای آرمانهای بشردوستانه و به دنبال یافتن راهی برای سعادت نوع بشر بود.
سالهایی از جوانی خود را در مدرسهی طالبیهی تبریز گذرانیده، تحصیل علوم دینی کرده، با جامعهی پر التهاب آن روزگار تبریز جوش خورده، صاحب افکار انقلابی و اندیشههای پیشتاز شده بود. در همین شهر مهارت شاعری خود را آزموده، از شعرا و ادبای تبریزی بسیار آموخته، خط سیر اندیشگی آیندهی خود را در سنین 18 تا 22 سالگی تعیین و ترسیم کرده است.
او در سال 1904 در 22 سالگی با توشهی علم و عمل که از تبریز برگرفته بود، این شهر را ترک گفت و به استانبول و نخجوان و سپس به تفلیس و گنجه و سرانجام در سال 1915 به باکو رفت و تا دستگیری و حبس در 1937 در آنجا ماندگار شد.
وی پس از ترک تبریز اشعاری با عنوانهای «بیر آه مظلومانه»، «یاد ماضی»، «علم بشر»، «لوحه» و ... سرود و به چاپ سپرد که در آن ها از عشق به سرزمین مادری و آرزوی نجات مردم از چنگال جهل، نادانی، استبداد، اتحاد و وفاق بشری سخن گفت و از غفلت روشنفکران «ایسم» گرا انتفاد میکرد:
ای وطن! ای کؤنول پرستاری!
وار امیدیم قصورا باخمیاسان،
. . . سنی بو حالا سالدی غفلتیمیز.
و با یادآوری فداکاریهای گردان آذربایجان در گیر و دار حوادث مشروطه گفت:
مایهی افتخاری هر کیشینین،
وطن اوغروندا بذل همتدیر.
در استانبول تحت تاثیر «محمد عاکف» و «عبدالحق حامد» قرار گرفت. در سالهای جنگ جهانی اول، اشعاری با عنوانهای «حرب و فلاکت»، «حرب آللاهی قارشیسیندا»، «غروبه قارشی»، «مظلوملار اوچون» و تراژدی منظوم «ابلیس» را سرود.
در بخش پایانی «ابلیس»، صحنهای میآفریند که در آن «ابن یمین» که در جنگ، مال و ثروت فراوانی اندوخته است و خاخام یهودی که با جاسوسی به نفع فرانسه سبب اسارت ملل عرب گردیده است و کشیش مسیحی تحت نام حضرت عیسی و انجیل بر طبل جنگ با مسلمین میکوفته است به همراه «مار سرسپید» که دلال استعمارگران انگلیس بوده است همگی در دام «ایلخان» میافتند. هواداران ایلخان که رهبری مردم ستمدیده و گریزان از جنگ را در کوهپایهها بر عهده داشتند، آنان را به اسارت میگیرند و همه را نابود میکنند و وقتی ایلخان با «ابلیس» رو در رو میشود و از او میپرسد که او کیست، ابلیس چنین جواب میدهد:
رؤیا کیمی هر آن اولاراق ظاهر و غائب،
من شرقده عابد اولورام غربده، راهب.
بیر قاضی اولوب گاه ائدیرم فتنهلر ایجاد،
بیر مرشد اولوب گاه ائدیرم عالمی برباد.
بعضاً اولورام بیر پاپا، جنت ساتیرام من،
عیسی دیریلیب گلسهده، قورخار غضبیمدن.
و بدین گونه فریبکاران و دغلبازان را که سبب غفلت و جهالت عمومی میشدند، افشاء میکند. در دیگر آثارش نیز همین معنا موجود است. در میان نمایشنامههای او تراژدی منظوم «شیخ صنعان» که متن ترکی و ترجمهی منظوم فارسی آن را زیر دست دارید، از چندین جهت دارای اهمیت شایان است. از جمله آن که وی در این نمایشنامهی منظوم اولاً زبان ترکی را در عهد خود به اوج آفرینش ادبی و هنروری بدیعی برد و ثانیاً به تبلیغ آرمانهای خود به وسیلهی صحنههای ملموس و پرسوناژ هنری تبلیغ دست زد.
اندیشهی اصلی در «شیخ صنعان» آن است که مستبدان و فتنهگران، از دین و مذهب استفادهی ابزاری میکنند و حقیقت دین را کتمان میسازند. در حالی که حقیقت همهی ادیان یکی است و :« اگر این «یکی بودن» آشکار گردد، نوع بشر خوشبخت میشود.»
در این نمایشنامه در صحنهی دوم از پردهی چهارم از زبان «درویش» میگوید:
ایشته گؤردونمو دین نهلر دوغویور،
نه بلالر، نه فتنهلر دوغویور.
دین بیر اولسایدی یئر اوزونده اگر،
داها مسعود اولوردو جنس بشر.
* * *
کنون دیدی چهها میزاید از دین،
بلاها، فتنهها میبارد از دین؟
به عالم دین و مذهب گر یکی بود،
بنی آدم بسی خوشبخت میبود.
(همین کتاب، ص 169- 170)
اندیشههای وحدت وجودی شاعر در مباحثاتی که میان پرسوناژها ایجاد میکند خواننده را در هر زمینه به ادراک فلسفی از پدیدههای خلقت و آفرینش کائنات سوق میدهد و همه را به عرفان، داشتن وجدان و ایقان و اذعان قلبی به دین و ایمان (و نه اقرار لسانی) فرا میخواند:
عارف اول، عارف، آتما وجدانی،
آرا قلبینده دینی ایمانی.
ظاهرین پک گؤزل، فقط نه چیخار،
اویناشیر باطنینده شیطانلار.
نمایشنامهی منظوم «شیخ صنعان» را پژوهشگران صاحب نظر خارج از ایران در ردیف آثار ماندگار جهانی ارزیابی کردهاند. دریغا که در کشور خود ما – سرزمینی که جاوید با رشتههای ناگسستنی پیوندی عمیق با آن دارد- کسی از مدرسه رفتهها و تحصیل کردههایمان وی را نمیشناسد. دانش آموزان و دانشجویان خود را با فلان شاعر اهل اوگاندا و فلان هنرمند کنیا و غنا آشنا میسازیم اما دریغ از یک مقاله یا یک سخنرانی دربارهی شخصیت ممتاز جهانی اندیشمندی چون حسین جاوید.
اینجانب پس از خبر یافتن از برگردانْ سرودهی فارسی آقای حمیدی علیار از این نمایشنامه، به تحسین ایشان پرداختم و خواستشان را اجابت کردم که مطالبی به عنوان پیش سخن بر چاپ این اثر ارزشمند و معتبر بنگارم.
سالی چند است که ایشان را میشناسم. زمانی نیز در کار تدوین مجموعهی ده جلدی «مکتب شهریار» ایشان را به همکاری فراخواندم. ترجمهشان از «پیغمبر» دیگر اثر حسین جاوید را نیز دیدهام. سبک و شیوهشان پسندیده و مقبول طبع اهل ادب است.
از ویژگیهای ترجمهی حمیدی علیار میتوان به ساده و رسا بودن کار وی اشاره کرد. وی در ترجمهی این نمایشنامهی منظوم سعی کرده است در عین سادگی چیزی از مضمون کاسته، یا به آن اضافه نشود، طوری که اگر کسی سابقهی ذهنی و آشنایی قبلی با اصل اثر نداشته باشد، با دیدن اصل و ترجمه، سخت بتواند تشخیص دهد که کدام اصل و کدام ترجمه است. نمونههای زیر که بطور تصادفی برداشتهام، گواه این ادعاست.
ترجمه:
رفیقان! زآفتاب عالمافروز
همه یکسان به کام هستند و بهروز
عرب، ترک و عجم، هندو نداند،
همه جا نور خود را میفشاند.
بوَد یک آفتابی هم به معنی
درخشان، مذهب اسلام یعنی.
همه آفاق غرق نور کرده
برون سازد حقایق را ز پرده
بسی عالِمنمای خانه برباد
نموده رخنه در اسلام ایجاد.
به مشتی فتوی عاری ز معنا
به هر جایی به پا کردهند دعوا.
متن:
آرقاداشلار! شو پارلایان گۆنشین،
فیضی بیردیر جیهاندا هر کس ایچین.
تورک، هیندو، عرب، عجم بیلمز،
نورو هر یاندا آرتار، اکسیلمز.
معنوی بیر گۆنش ده وار: نوّار –
او دا اسلام دینیدیر، پارلار.
پارلار، آفاقی نوره غرق ائیلر.
حق، حقیقت نهدیرسه هپ سؤیلر.
بیر چوق عالیمنما خیانتکار،
دینی-اسلامه رخنه سالمیشلار.
بیر ییغین اجتیهادی-بیمعنا.
قالدیریر هر طرفده بیر دعوا.
شیوهی بدیع جاوید آن است که گاهی یک بیت یا یک مصراع از اثرش از مکالمات چند پرسوناژ تشکیل شده است. ترجمهی آن چندان آسان نیست زیرا مترجم ناگزیر است عبارت و مفاهیم را در بخش خاصی از یک بیت جاگذاری کند:
ترجمه:
اؤزدمير
(خطاب به گرجيهايي كه آمادهي حمله هستند)
وا ايستا!..
اوغوز
صبر كن!
شيخ هادي
چه شده؟
پاپ
صنعان
شده پاپيچ دختر...
شيخ هادي (با تعجب)
تف به وجدان!..
متن:
اؤزدمیر
(هجوما حاضرلاشان گورجولره)
دور، دور، ال ساقلا!..
اوغوز
دور!
شیخ هادی
نه وار؟
پاپاس
صنعان
قیزی ترک ائتمییور...
شیخ هادی (حیرتله)
توف بو وجدانا !..
که مصرع اول چهار مکالمه و دومی دو مکالمه را در بردارد (وا ایستا، صبرکن، چه شده، صنعان/ شده پاپیچ دختر... تف به وجدان)
در مواردی نیز مفهوم یک یا دو بیت را در دو یا سه بیت آورده است. این نیز به ویژگی و ظرفیتهای زبان ترکی برمیگردد که به خاطر غنای لغوی و ترکیبی و ساختار جملهسازی، این توانایی را دارد که مفاهیم و مضامین بلند و طولانی را در کوتاهترین جملات بیان نماید که در ترجمه به فارسی و به خاطر فقدان این خصوصیات در زبان فارسی، مترجم مجبور است از کلمات و جملات بیشتری استفاده کند، به طور مثال:
ترجمه:
ولیکن ربّ هستی فرد و یکتاست...
و قرآن، کعبه خود واحد چو مولاست
برای نشر این وحدت به عالم
میان مسلمین، ما نیز باهم
ببایستی کنون همت نماییم
کمرها بسته و غیرت نماییم.
متن:
خالیقی-کاینات حالبوکی بیر...
ایشته قرآن و کعبه هپ بیردیر.
اهلی-اسلاما هپ شو بیرلیگی بیز
نشر و اثباتا غئیرت ائتمهلیییز.
همانند اصل اثر، قسمت اعظم ترجمه در وزن واحدی سروده شده است و هر جا که جاوید بعضی قسمتها را به صورت ترانه و غزل آورده، مترجم نیز همان قالب را حفظ کرده است. یکی از این قالبها قالب «قوشما»ی مخصوص شعر ترکی است که در آن چند بند چهار مصراعی وجود دارد و هر مصراع در یازده هجا سروده میشود. به نحوی که سه مصرع اول هر بند، همقافیه و مصرعهای چهارم تمام بندها یکسان است:
ترجمه:
گذشتم از ره دریا و صحرا
نمودم دلبری دردانه پیدا
همانجا یاد کردم من قسمها،
که ندهم یار خود را بر جهانی.
نگار من فرشتهی گونهسرخ است
به بستان نوگلی تازه شکفتهست
بمیرد آنکه مرد نیمهراه است
که ندهم یار خود را بر جهانی.
متن:
یوجه داغلار آشدیم، اورمانلار کئچدیم،
گؤزللر ایچینده بیر گؤزل سئچدیم،
بن او گوندن یارادانا آند ایچدیم،
دونیا گؤزل اولسا، دؤنمهم یاریمدان.
بنیم یاریم آل یاناقلی ملکدیر،
تازه آچمیش سئویملی بیر چیچکدیر،
قهر اولسون او قهرمان کی، دؤنکدیر،
دونیا گؤزل اولسا، دؤنمهم یاریمدان
همان گونه که اشاره رفت سادگی توأم با امانتداری از بارزترین خصوصیات ترجمهی علیار است. مانند:
ترجمه:
مگر این نغمهی باد بهاری
نوای بلبل و شور قناری،
مگر این بوسهی برگ درختان
مگر این خندههای گلعذاران،
مگر این نغمهی شوخین داود
و یا آهنگ شعر و گریهی عود،
به غیر موسقی باشد؟
متن:
ایشته، بولبوللرین ترانهلری،
نوباهارین نسیمی-نغمهگری،
اینجه یاپراقلارین اؤپوشمهلری،
نازلی آفتلرین گولوشمهلری،
نغمهیی-شوخی حضرتی-داوود،
یاخود آهنگی-شعر گریهیی-عود،
هپ بیرهر موسیقی دئییلمی؟
* * *
و یا این نمونه:
ترجمه:
ای بیخبر بیچارگان
هر کاهنی مقبول نیست
ای بیشعور آوارگان
هر خائنی مقبول نیست.
باور مدارید هرگزش!
جادوگر و دیوانه هست
باور مدارید هرگزش!
حرفش تمام افسانه هست.
متن:
ای گؤرگوسوز بیچارهلر!
آلدانمایین هر کاهینه.
ای دویغوسوز آوارهلر!
آلدانمایین هر خائینه.
آلدانمایین، آلدانمایین!
افسونچودور، دیوانهدیر.
آلدانمایین، آلدانمایین!
هپ سؤزلری افسانهدیر
از ترجمهی غزل نیز، نمونهی زیر قابل اعتنا است:
ترجمه:
نه عشق بود و نه عاشق، نه نازنین آفت
نه خلق بود و نه خالق، نه اشک پر حسرت
نه درد بود و نه درمان، نه شور و نه ماتم
نه آشیانهی وصلت، نه هجر و نه فرقت
به دل شعاع محبت، به دل پردهی ظلمت
نه نور بود و نه ظلمت، نه کاش چنین خلقت
چه هست خلقت بیمهر و حکمت محجوب؟
و کاش عدالتی هم بود، قبال این ظلمت.
متن:
نه عشق اولایدی، نه عاشیق، نه نازلی آفت اولایدی،
نه خلق اولایدی، نه خالیق، نه اشکی-حسرت اولایدی.
نه درد اولایدی، نه درمان، نه سور اولایدی، نه ماتم،
نه آشیانهیی-وصلت، نه باری-فیرقت اولایدی.
گؤنولده نوری-محبت، گؤزومده پردهیی-ظولمت...
نه نور اولایدی، نه ظولمت، نه بؤیله خیلقت اولایدی.
نهدیر بو خیلقتی-بیمرحمت، شو پردهلی حکمت؟
بو ظلمه قارشی نولور بیر ده بیر عدالت اولایدی.
امیدوارم پژوهشگر جوان آقای حمیدی علیار در انتشار و ترجمهی موزون فارسی دیگر آثار حسین جاوید، سترگ اندیشمند قرن گذشتهی آذربایجان توفیق حاصل کند.