صمد پورنظمی سیسی
ناظر در آئینه خویشتن
"ناظرا"آزاده مرد حق پرست دل نبندد در جهان الاّ به حق
(دیوان فارسی ص،97 )
من"ناظر"م به لطف سخن می کنم ادا زان روهمیشه شهره به شیرین زبانی ام
(همان ص،49 )
در دل نهال مهر و وطن بر نشاده ام حب الوطن بود به من آئین افتخار
( دیوان فارسی ، ص 336 )
"ناظر"م غوصّه دن دوشگون ایلقاریم دوز، سؤزوم دوزگون
دئیه جک دیر ائلیم بیر گون اؤلمه – اؤلمه ساغ اول شاعیر!
( دیوان ترکی ناظر، ص 53)
"ناظر"م باشیما یاغسا مین جفا، محالدیر ائلیمه اولام بی وفا
آلدیغیم صداقت ّ ساتدیغیم صفا ، آرپانی بوُغدایا قاتان دئییلم
( دیوان ترکی ناظر، ص 64)
استاد محمدرضا ملک پور- شر فخانه ای متخلص به "ناظر" در سال1317در شهر بندر شرفخانه متولد شد پس طی دوران کودکی در دبستان دقیقی تا کلاس پنجم را به اتمام رساند؛ پایه ی ششم ابتدایی را که تا آن زمان در شرفخانه نبود در دریان روستای اجداد مادری اش ادامه داد. تحصیل او در دریان علاوه بر اینکه موجب اتمام دوره ابتدایی شد بلکه وجود دو کتاب شعر علی معجز شبستری ( 1252- 1313) که رسّام او ضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی به قولی آئینه زمان خویش بود و کتاب دیگر "ثعلبیّه - محمد باقر خلخالی" را در خانه پسر خاله مادرش به قول ملک پور"نبی دایی " تحت تأثیر او این کتاب را مطالعه می کرد و مسائل اجتماعی که مثل مشکلات زمانش بود می خواند و از نوجوانی اشعار علی معجز طنین انداز صدای مشکلات مردم محروم بود که خواندن این اشعار نه تنها ذهن و فکر او را به ساحت شعر سوق می داد بلکه علاقه او را به معجز و شعرهای او بیشتر می نمود به یقین دوران شکوفایی شعر ترکی در سال های 1324 -1325 در جلسات "شاعر مجلسی " به زبان ترکی در استعداد ادبی آینده ی "ناظر" بی تأثیر نبوده است.
بلی، اگر به دوره ی حیات او که اواخر دوره ی حکومت رضاشاه، و جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین انگلستان-آمریکا- شوروی که دولت اخیر سلطه بر شمال ایران داشت و محل حیات او دریان- شرفخانه، شبستر وهمه شمال ایران در سلطه ی کامل ارتش سرخ شوروی بود کما اینک قبل از اشغال اوضاع اجتماعی و زندگی معیشتی روستایی مبنی بر کشاورزی، دامداری، باغداری، فعلگی، دادوستد و کار در کارگاه های فرشبافی بود و در این میان دسترنج آنها درسلطه ی خان، ارباب، مباشر، کدخدا، ژاندارم و مولا بود حضور ناخوانده ی ارتش سرخ و تحمیل بعضی ازهزینه های ارتش شوروی به مردم زندگی را بس تنگ کرده بود که احزاب چپ ، حزب توده ، فرقه ی دمکرات آذربایجان ،به اندک زمانی با حمایت های ضمنی و امکانات ارتش سرخ مردم رنج دیده را علیه نظام وقت و سیستم اجتماعی شوراندند.
علاوه بر اوضاع اجتماعی، زندگی در شرفخانه – دریان، شبستر،طبیعت روح انگیز و زندگی روستایی و سادگی علاقه بسیار وافرروستایی به طبیعت محل، کوه، تپّه، صحرا، باغ، دام، دریاچه ارو میه، رودها، آب جاری، چشمه های زلال، گل و پرنده و چرنده، با یک اکوسیستم طبیعی، در تارو پود زندگی مردم تأثیر گذاشته پس از ظهور فرقه دمکرات آذربایجان سقوط نهاد ها ی مدنی و سر انجام وعده ی قرارداد نفت و خروج ارتش سرخ از ایران و ظهور ایده ی ملی شدن نفت از سال 1329- 1332 به مدت چهار سال اوضاع اجتماعی و اقتصادی را تحت تأثیر قرارداده بود ، نویسنده این گفتار که بیست سال پس از استاد "ناظر"در شهر "سیس " نزدیک زادگاه استاد متولد شده ام در دهه ی چهل یادم می آید که افرادی در کارهای کشاورزی به دیگران کار می کردند و حق الزحمه آنها سیر کردن شکمشان حد اکثر سه وعده کنار سفره نشستن بود معیشت گذاران زندگی بسیار سخت بود که در اشعار پیشینیان محمد فرخی یزدی،محمد تقی ملک الشعراء بهار ،عارف قزوینی ،ایرج میرزا ،علی معجز- محمد بی ریا ، علی اکبر دهخدا ،سیّداشرف الدین قزوینی "نسیم شمال" ، میرزاده عشقی ، میرزا جعفر خامنه ای و محمدحسین شهریار و... نمایان است؛ شنیدن و دیدن این صحنه ها در وطن مادری"آنا یوردی " موجب تأثیر شگرف در روحیّات و آثارقلمی استاد ناظر بوده است .
اهمیّت شعر و زبان شعر
زبان شعر برای "ناطر"زبان ظریف و احساس و بیان لطیف والهام خدایی و آب حیات برای شاعر است که چون آفتاب نورانی موجب شکوفایی و زایش و برکت و حرکت و تحوّل و جوش و خروش هست وقتی شاعردر تأمل ،تفکر و تعمق در اَنفُس وآیات بی شمار وبی پایان الهی بنگرد و خودِ خویشتن را آنچنان که خلق شده ، استعدادهای درونی نهفته اش را بداند وعظمت آفرینش خویش وعالَم را بداند همانگونه که مولا علی (ع) می فرماید:" مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبِّهّ - هر کس خودش را شناخت ، خدایش را شناخته است."
شاعر هر چه را که دیده می بیند و گوش می شنود به سبک موزون با مفاهیم عالی و مضامین متنوع و با بیان نَغز پر مغز از جوهر جان و دل به زبان و قلم جاری می نماید.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد ( باباطاهر)
شکر شدم بریختم اندردهان شعر تا تلخکام کس نشود از بیان من ( شهر سپیده، ص، 38)
ناظرا"در چشم ماجنت چو دوزخ می شود هر کجا صهبای عشق و صحبت جانانه نیست
(همان ص،42 )
"ناظر"همیشه در هوس عشق وعاشقی است چون طایری که در طلب آب ودانه است
(همان ص،44 )
"ناظر"م سودایی ام درگرمی بازار عشق جان چه ارزان می فروشم ؟ غم چه آسان می خرم
(همان ص،47 )
خواسته ها ی درونی وشوریدگی و ذوق و صفای دل شاعر و انعکاس دردهای جامعه و عشق به علایق حیات و طبیعت وسیر در آفاق و اَنفُس و تأمل و اندیشه و تفکر و تعمق در آنها ، از چشمه زلال دل شاعر "غزل "را به زبان و قلم جاری می نمود.
او در سروده " زبان شعر"غزلش را چو اکسیر و کیمیایی ذکر نموده است که دل پیر را جوان و به جزر ومدّ می آورد و طبع غزل سرایی و مطالعه آثار دیگران درهمه عمر و حضور درمحافل علمی وادبی این حس و طبع را در او به کمال نزدیک می نمود.
زبان شعر
غزل به روی لبم عاشقانه می جوشد به گاه پیری ام از دل جوانه می جوشد ...
به باغ شعر ، من آن آفتاب را مانم که از دمش گل ناب زمانه می جوشد
زبان شعر به صافی زلال آینه هاست که هرچه جوشد از آن صادقانه می جوشد
بهشت جان به چه ماند بدون جوهر شعر؟ به دوزخی که زقعرش زبانه می جوشد
شراب شعر ترِ"ناظر"است وبزم وطرب بیا ،بیا که زهر سو ترانه می جوشد.
( همان ، ص ، 87)
"ناظر"م شاعری از شهر خدایان غزل گم شدم در گذر حادثه در یاب مرا
(همان ، ص 40)
غزل به شیوه " ناظر" ز سوز و ساز، بساز ببین چگونه سپس شاعرانه می گریم
(همان ص،160 )
طبع "ناظر"نکند ترک غزل پردازی تا غزالانه تو را این همه رفتاری هست
(همان ص،153 )
استاد به دلیل تحصیلات حوزوی وآشنایی با علوم قرآن و وعظ و خطابه و متون دینی و تحصیلات دانشگاهی و روحیّه تدریس و پژوهش که در انجمن های علمی و ادبی و پژوهشی و آموزشگاههای علمی حضور داشت و با شاعران و ادیبان حشر و نشر داشت و با دردها و رنج های و شادی و پیروزی های جامعه همگام مردم بود او به سه زبان مهم منطقه یعنی عربی ، فارسی و ترکی آشنایی کافی وافی داشت و درهر سه زبان تبحر و مهارتِ کاربردی داشت یعنی به زبان بیشتر مردم جهان اسلام ،آسیای مرکزی ، خاورمیانه آشنایی و تبحر داشت ایشان در محافل ادبی خارج از کشور نیز نمادی از دانایی و معرفت به زبان فارس و تورکی وعربی بود که در محافل ادبی خارج از کشور شرکت می کرد یا با آنان مکاتبات قلمی بویژه در مورد شعر داشت علاوه بر اینها سخنش از دلِ دردمندانه جوشیده ، لاجَرَم بر دلها تأثیرداشت.
"ناظر" پیش اهل نظر با خواندن اشعار جذاب و روحنواز به آوازخوب ،وگاه همراه موسیقی وحُسن خط در مکاتبات قلمی محبّتی بر دلها می افکند ودلربایی وجذابیّتش مضاعف می شد. خاصّه به زبان ترکی" زبان مادری -آنادیلی "سروده هایش در دل و ذهن شنونده "زنده یاد استاد شهریار" را تداعی می نماید.که در فرصت دیگر بحث خواهیم کرد.
وظیفه شاعر
به تحقیق و یقین آثار و نوشته های هر کس معرّف اندیشه ها و افکار و آمال و آرزوها و خواسته ها و آرمان او ست ....شخصیّت واقعی شاعرمجموعه حالاتی است که در واژه واژه سروده هایش ذوب شده و به صورت شعر به جامعه عرضه می گردد...لذا واقعی ترین زندگینامه یک شاعر رامجموعه اشعار او تشکیل می دهند..." ( کلیات اشعارفارسی، م – م ناظر شرفخانه ای،ص38 )
در اندیشه "ناظر"شاعر باید مسائل اجتماعی، مشکلات مردم جامعه ی خویش را آگاهانه و مسئولانه به
با نقد عالمانه دور از هر گونه غرض ورزی با بیان شیوا به اطلاع مردم جامعه برساند حتی در شرایط سنگین دیکتاتوری و اختناق شاعر با سخندانی و زبان شیوا گویای خواسته ها ومشکلات مردمش باشد ، اگرچه دستش بسته باشد همچنانکه در شعر ترکی " نه یازیم (چه بنویسم ؟)" وظیفه اش را چنین می سراید :
شاعر گرکدیر، گرکدیر، گرک خالقینین بوغولان سسین اوجالتسین
ال لری باغلی سا گؤزلری ایله ائلینه ایشیقلی دونیا یاراتسین
( دیوان ترکی ناظر، ص ،50)
"ناظر"ین اشعاری اولموش هر نظردن بی نظیر
شیوه شیواسی بنزه ر "سّید شیروانی"یه
( دیوان ترکی ناظر، ص ،120)
تعجب ائیله مه "ناظر"!سنین هر یئرده اشعارین
گؤزوندن چاغلایان یاش تک ، روان اولدو روانلیقدان
( دیوان ترکی ناظر، ص ،174)
آچاندا آغزینی"ناظر"نوایه بولبول تک،
قاوال دؤیر باشا ، نی سیزلار ، کمان آغلار
( دیوان ترکی ناظر، ص ،121)
شهرسپیده – گؤزللیک شهری – پری لر شهری
با توجه به مسائل گفته شده در دوران حیات "ناظر"،هویّت اجتماعی و شخصیّت علمی و ادبی و ذوق شعر ، او مکنونات قلبی وعلایق و امیدها و آرزوهایش را به زبان شعر سروده است که در آرزوی "شهرسپید" که عنوان دیوان فارسی اش هم هست که جامعه ای ،شهری و مدنیّتی به وجود آید ، حیات طیّبه ای شکل گیرد که در آن اجحاف، ظلم و ستم، نابرابری، فساد، ریا، دروغ، شکاف طبقاتی و مفت خوری جایش را به آرمانشهر،شهرسپید، شهر سعادت ، خوشبختی، شهر نورانی و روشنایی، آرامش و زیبایی، آگاهی و نیکوکاری،دانایی و معرفت به قول خویش "گوز للیک شهری" یعنی همان مدینه ی فاضله، باشد.
درشعری با عنوان " شهر سپیده " که به خاطر اهمیّتش نام کتاب را نیز به همین نام ثبت نموده است و چهار بیت از آن را در پشت جلد کتاب آورده است استاد "ناظر " در آرزوی و تمنّای آرمانشهر چنین سروده است " شهر سپیده "
منم که از صدای پای عابران چو آهوی گریز پای رمیده ام
منم که در بهار سبز زندگی دل از درخت آرزو بریده ام
به شهر خویشتن غریب خسته ام به بیکسی چو کوچه های بسته ام
من آن عقاب بال وپر شکسته ام زصخره ای به صخره ای پریده ام
زبند و بست های این سپهر دون همی چکد به چهره ام سرشگ خون ...
بیا بَدَل به نغمه کن غریو را بِران ز مَهبطِ فرشته دیو را
به هم بزن بساط رنگ و ریو را ببر به شهر روشن سپیده ام
( شهر سپیده ، ص 256 _ دیوان فارسی ، صص، 288- 289 )
به نظر می رسد که شاعر در دیوان ترکی شهر مذکور را با عنوان "پری لر شهری" بامفاهیم بسیار عالی و محتوای معنوی و مینویی سروده که چند بیت نقل می شود.
... نه شَهَر، نه شَهَر ائولر بوُلوردان ، تورپاغی زُمرّد، داشلاری اینجی
نه حاصار واریدی ، نه دوُوار نه بورج ، هریاندان دویوردوم عشقی ،سئوینجی
نه شَهَر، نه شَهَر ، چشمه لر اوسته ، قصیرلر تیکیلمیش جنت سایاغی
هواسی عطیرلی ، گوللری الوان ، ساحه سی عطیرلی بارلی بوُداغی...
گؤزه ل بیر شهر کی ، چوخ آرزولاردیم ، من ده بیر قوُش کیمی یاشایام اوُردا
اوخویام یئنی بیر حیات ماهنیسین ، داها قاییتمایام بوغملی یوُردا ،...
( دیوان ترکی ناظر ، صص46- 48 )
راست قامت چو سرو آزاده
استاد ملک پور به خاطر فشارهای زندگی در میان جمع ،اما بیگانه و غریبه چو سرو به قامت راستان در کوران حوادث به پُست و مقام و منال نه فریفته و نه در آرزویش بود،او در آرزوی زندگی آزادانه و دور از هر گونه قید و بند و پست و مقام و دسته و گروه از افراد عاشق پست و نام و صاحبان قدرت به دور بود به خیل آزاد مردانِ سروقامتان تعلق داشت.
به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری جواب داد که آزادگان تهیدستند ( سعدی )
که در شعرهای "غریبه"، "فسون عشق "می خوانیم
من در دیار خویش چو بیگانه زیستم در گوشه ای خزیدم و با خود گریستم ...
گر تیشه زمانه زیاد افکند مرا سروم ، به هیچ حال سر افکنده نیستم
صد بار اگر تهی شوم از خویشتن چوشمع بار دگر به قامت مردانه ایستم
"ناظر" چو حال می گذردما مضی،مضی آیندگان کنند قضاوت که کیستم ؟
گنج فقر وکُنج استغنا و رنج عاشقی "ناظر"ا درچشم دل گنجینه ی شاهانه است
( دیوان فارسی ناظر شرفخانه ای، صص 69-70 )
مخالفت با ظلم و ستم
ناظر ظلم و ستم را چون شب تیره ظلمانی می داند و می خواهد سخنانش امید آفرین چو درخت سر سبز و سرو آزاده باشد و به هیچ کس جز به استعداد و شخصیت خویش متکی نیست و آنها که اسیر پست و مقام هستند چو پیچک( انگل) می داند که با تکیه به دیگران به مقامات دنیوی روی می آورند.
او زنگار دلش را از هر تیرگی و کدر که موجب بدبینی و غرور و دوری از معرفت و مردم باشد زدوده ، محبت و مهر و وفای و دوستی مخلصانه و عشق را سر چشمه خوبی ها ، زیبایی ها می داند علاوه بر صفات عالی انسانی جامعه و مسائل آن سر چشمه ی جوشان زلال معرفت غزل های اوست.
" شعر سبز"
اسیر پنجه ی بیداد شب های غم انگیزم
ملول از ناله ی جانسوز مرغان شب آویزم
به رگهایم بخوان یک بار دیگرشعرسبزت را
که من زین خشکسالی زردتر از برگ پاییزم
نه ،من پیچک نی ام بر دامن هر خار و خس پیچم
سهی سرو سرافرازی زسروستان تبریزم
دل من خانه ی ، مهراست و خالی از کدورت ها
ز مهر دوست سرشارم، ز لطف عشق لبریزم
ز شعر آبدارم ، جوهر جان می شود جاری
از آن مقبول خلقم ،گر چه از اقبال ناچیزم ( همان ، ص ، 72)
از کلک" ناظر "جوهر جان می تراود تا جرعه ای در جانش از صهبای شعر است
( همان ، ص ،58)
در شعری با عنوان " دین و خرد " (با الهام از بخشی از آیه ...کلُّ حِزبِ بِمَا لَدَیهِم فَرِحُونَ – هر حزبی به آنچه نزدشان بود ، دل خوش کردند. سوره مؤمنون ، آیه 53) نشان می دهد که هر زمان خاصّه صاحبان قدرت در هر مذهب و آیین و گروه سعی در بحق جلوه دادن مسلک و اعمال خویش هستند که منشأ بیشتر فتنه های جهانسوز عالم بوده و هست و خواهد بود از نگاه ناطر باید هر مذهب و گروه و مسلک و اعمال را به دور از هر تعصب در "ترازوی عقل و خرد" سنجید چون عقل از عالَمِ معناست وعالم معنا نامتناهی است.
موسوی را مذهب موسی به حق عیسوی را مذهب عیسی به حق...
از مسلمانی چو پرسی ،گویدت دین پاک احمد بطحا به حق
شیعی و سنی و صوفی همچنان جملگی گویند کیش ما به حق
الغرض هر فرقه ای بر زعم خویش می شمارد در جهان خود را به حق !
کس نگوید دوغ من باشد تُرُش هر کسی گوید منم اولا به حق
دوش گفتم با خرد این ماجرا گو کدامین حق؟ کدامین نا به حق؟
گفت هر دینی که با من راست بود او بود بی شک در این دنیا به حق
پس بیا ای درتعصب غوطه ور تا به کی گویی: تو ناحق، ما به حق
در ترازوی خرد دینت بسنج تا بدانی ناحق هستی یا به حق؟
مغز خود را کن تهی ز افسانه ها تا به آسانی شوی دانا به حق
"ناظرا"آزاده مرد حق پرست دل نبندد در جهان الاّ به حق ( همان ص،97 )
مولانا هم آن را به نوعی دیگر سروده است .
از پدر پرسید روزی یک پسر بهترین دینها کدام است ای پدر ؟
گفت من با دین ندارم هیچ کار پیش من دینها ندارد اعتبار ...
توهم ای فرزند تنها از "خرد" پیروی کن تا به مینویت برد
با تمام مردم روی زمین دوستی کن بهترین دین است این
زبان ترکی -زبان مادری "آنادیلی "نیاز اولیّه هر انسان
استاد در غزل "تنها گناه"عافیت طلبی ، تعظیم و دست بوسی و تملق و چاپلوسی، در خدمت بیگانه پرو بال زدن و تحقیر مقام عالی والای انسانیت را از سوی هر شخص و مقامی مذموم وغیر انسانی ذکر نموده است.
"ناظر" در پی استعلای قانونی زبان مادری همه اقوام ایرانی است که اصل ( 15) قانون اساسی آنرا مشخص نموده است .
"زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است .اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس ،در کنار زبان فارسی آزاداست "
بیش از چهار دهه از بی توجهی مسئولان به نیاز حقوق حقّه ابتدایی و اولیّه دهها میلیون ایرانی هموطن نه تنها گله می نماید بلکه آنرا صد بار بدترازمرگ جامعه می داند اگر طبق قانون زبان مادری اقوام به عنوان زبان دوم تدریس شود به اندک مدّتی جوانان و ادیبان با اصول علمی به زبان مادریشان مسلّط شده و استعدادهای نهفته در زبان های مادری اقوام نخبگان ادبی دیگر چو پروین اعتصامی ،شهریار ، دکتر حسین محمدزاده صدیق "دوزگون"، ناظر ، دکتر عزت الله رزاقی (نزهت تبریزلی )، حسین محمد خانی گونئیلی ،قشم جعفری ،عبدالکریم منظوری خامنه ، میرزا جعفر خامنه ای ، اصغر ساعی ،عزیز محسنی ، یحیی شیدا وآیدین تبریزلی و ...دوباره اشعاری و آثاری چو، حیدربابا ، سهندیه ، اورمو دریاچه سی ... به زبان ترکی خلق خواهند کرد و دل دهها میلیون ایرانی شاد خواهد بود و دیگر بهانه ای به دست دشمنان نخواهد بود تدریس زبان مادری در مدارس و دانشگاه ها و تأسیس مرکز "دائرة المعارف زبان ترکی" و زبان های دیگر برغنای فرهنگی اقوام ایرانی و وحدت ملی ایران خواهد افزود .
"تنها گناه "
چو گل آری توان پژمرد از باد خزان بودن ولی چون خار نتوان زیر پای ناکسان بودن ...
ز بهر آب و نان هر گز نکردم قافیت سازی که شاعر را نزیبد در قفای عافیت بودن
نه سر سودم به خاک آستان از بهرپا بوسی نه خم گشتم برای دست وبوس این وآن بودن
به کنج بی زبانی سوختم چون شمع ودانستم که صد ره بدتر ازمرگ است درد بی زبان بودن
دل از بیگانگان کندم که غیراز خفّت وخواری ندارد حاصلی در خدمت بیگانگان بودن
من از نسل همان سردار معروفم ، که گشت آخر اسیر قهر نامردان به جرم قهرمان بودن
اگر آزردم از آزار نا اهلان نابخرد گناهم بود تنها ، اهل آذریایجان بودن
(دیوان فارسی ،صص 107 -108 )
"طبیعت گهواره موجودات و مدنیّت " یا رجعت به طبیعت و آشتی با آن " او عاشق طبیعت است چرا که بیست سال اول زندگی او در منطقه شرفخانه- دریان، شبستر، مثل هر روستایی دیگر بیشتر اوقات در طبیعت گذرانده و به چشم خود می دید که طبیعت نه تنها گهواره پاک، اولیّه، همگانی انسان است که زندگی همه ی موجودات با طبیعت گره خورده است.
ناظر در آثارش در پی آشتی با طبیعت و پی بردن به قدر واقعی وعظمت آن است که انسان با زندگی آرام و ساده و دور از هیاهو ی زندگی مدنیّت امروزی! آلودگی نور، آلودگی صوتی، آلودگی محیطی، آلودگی هوا، نشست زمین، نابودی اکوسیستم،تخریب لایه اوزون در آرزوی توجه به طبیعت و حیات لذّت بخش توجه به گهواره دائمی انسان و موجودات دیگرهست تا انسان ارزش های واقعی و لذت حیات معقول را دریابد و این امکان ندارد،مگر اینکه به حفظ طبیعت و زیبایی آن توجه نماید که" اِنّ الله جَمیلُ و یُحِبُّ الجَمال
"رجعت "
بیا به وسعت جنگل دوباره بر گردیم به شهر آبی ماه و ستاره بر گردیم
بیا که پر بگشاییم و پا به پای بهار به سوی چلچله های بهاره برگریم
در این جحیم تمدّن دلم گرفت ای وای ! بیا به جنّت بی برج وباره بر گردیم .....
نهال آشتی از نو به سینه بنشانیم زخون و آتش و دود و شراره برگردیم
حیاط ما همه سر سبزی طبیعت بود بیا به دامن سبزش دوباره بر گردیم
حباب فلسفه ناظر به هم بریز و بیا کزین مغازه به سوی مغاره برگردیم
(همان صص، 162- 163 )
غرب فتنه انگیز در شرق
ناظر خویشتن و مردم مشرق زمینی و خاورمیانه را به خود باوری و تکیه به استعداد ها و منابع و ثروت خویش متوجه نموده است و معتقد است که دلار های غرب، آرام و بدون هیاهو، با اسلحه های هولناک زندگی شرقیان و مردم خاورمیانه را به تلاطم و جزر و مدّ انداخته است که ثمره ای جز غارت، کشتار، ناآرامی و ظلم و ستم ندارد برای غرب بخصوص آمریکا واروپا شرق منبع دلار سازی وحیات خلوت چپاول آنهاست ، عجیب است! بیشتر فتنه و کشتار ها در جهان اسلام از هند تا سوریه و دریای مدیترانه و یمن و آفریقا با لابی ها و نقشه های غرب و استعمار در زیر پرده دین، خدا، اسلام، حکومت هایی به نام مذهب اسلام ،عزّت و استقلال دین و ملت را به ذلّت و ضلالت وابستگی قید و بند دعوت می نمایند ناظر در این مورد چنین سروده است.
"برادران شرقی !"
سران غرب به تزویر و حیله و نیرنگ فکنده اند به شرق میانه آتش جنگ ...
بپا کنند به ظاهر حکومت دینی ولی کنند از این ره به محو آن آهنگ ...
برند ثروت ما را به خدعه وزر وزور چه می دهند به جایش به غیر ذلّت وننگ ...
هزار لعنت ونفرین به سلطه جویان باد! که کرده اند فضا را به خلق عالم ، تنگ ...
همیشه شنه خون ست ، غرب خون آشام بهوش باش نیفتی به چنگ این خرچنگ
مکش برادر خود را به نام مذهب و دین مباش آلت دست دسیسه های فرنگ ...
تمام سوختگان از قبیله ی من و توست بیا زکُشتن خویشان درنگ دار،درنگ ...
دونوع آلت قتاله دست غربی هاست یکی "دلار" و دگر"آخرین وسائل جنگ "...
خدا همیشه طرفدار صلح و آزادیست توهم همیشه طرفدار صلح باش ، نه جنگ
اگر دمی به خود آیند شرقیان ناظر ! دوباره عزّت خود را بیاورند به چنگ
( همان صص، 206 -208 )
یا رب روا مدار که شیطان بهره کش بار دگر ز سلطه گری بهره ور شود
(دیوان فارسی ، ص،358 )
"عشق و محبت"
"ناطر" با صیقلی نمودن دلش ،ناصافی ها و زنگار را زدوده ، چو آئینه "آنچه که بیند دیده دل کندیاد." و همیشه در راه حق و راستی و درستی و نیکویی ثابت قدم بود.قدرت و معانی و شیوایی و نفوذ کلمات نشان می دهد که شعر او از دل پاک وعاری از هر گونه حُب نفس از چشمه ناب "أَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلَی - سوره اعراف ،172 "جوشیده است .
"ناظر "م آیناکیمی سینه می پارداخلامیشام اوُله رم اگری یه دوز آلچاغا فائق دئمرم
( دیوان ترکی ناظر، ص ، 200)
محبت چشمه سی بیر چشمه دیر اوندا زوال اولماز
منیم بوچشمه دن دائم شراب لایزالیم وار...
منم "ناظر"بودورآرزیم کی اولسام وصلینه نائل
اونا بذل ائیله یم هر نه کی الده جان و مالیم وار
( دیوان ترکی ناظر، صص ، 148- 149)
پایه و اساس سروده های استاد "ناظر" عشق و محبت است آری ، عشق و عرفان در غزل های او بسیار دلنشین عجین شده است او شاعری است عاشق پیشه که دوست دارد همه چیز را از منظرعشق به تماشا بنشیند
با غزل دست فشانند غزالان چمن "ناظر"ا تا بتوانی غزل ناب بگو
(دیوان فارسی ، ص 37)
"ناظر"م جاذبه ناگه یک لحظه نظر کرد در نایره ی حادثه پرتاب مرا
( دیوان فارسی ، ص 38)
در محبت و عشق به مولاعلی (ع)
شراب ناب نه دیر؟ّ مرتضی علی عشقی، به جُز بو باده دانیشما منِ خرابیله
دامیز بوغازیما بیر ذّرّه تاکی ذّره کیمی، اوچوب سمایه، اولوم همدم آفتابیله
دامیز بوغازیما بیر جورعه تا اوُلوم سرمست قویوم ترابه باشی عشق بوُ ترابیله
حاییف کی بیلمه دی"ناظر" جوانلیغین قدرین کئچیرتدی عؤمرونو بیهوده خورد و خوابیله
( دیوان ترکی ناظر، صص ،127- 128 )
عشق به مادر
ارزش مقام والای مادر و عشق به او، او را گوهر بی مثل، صفا بخش جان و دلش و جان خویش، و منبع ذوق حیات و صفا و شور هستی و زیبایی و نیکویی ذکرنموده و اقدام خویش را نمونه زیباپرستی می نامد. خمیرمایه شعر ها و سوزو گداز اشعارش را وجود مقدس مادر) زبان مادری(می داند که از او حیات یافته و چراغ حیات منّور نگه داشته و نام و یاد مادر الهام بخش شعر و مایه غمگساری و آرامش روان شاعر است او با الهام از قرآن بعد از ستایش یزدان ستایش مادر می نماید.
خطاب به مادرش باعناوین "مادر زیبای من ! " ، " حماسه مادر ( مادر شهید)"، " زیبای جاودانه "چنین سروده است:
من مادر زیبای خود را دوست دارم زیبای بی همتای خود را دوست دارم
آن کس که می بخشد صفا بر جان من اوست شوید غبار از خاطر ویران من اوست...
اومنبع ذوق وصفا وشور و مستی است او مظهر زیبایی و زیبا پرستی است...
او شهد و شربت می چکد در جام شعر اوشعله بر پا می کندبر بام شعرم ...
لب های او لطف از لب گل ها گرفته دستان او نور از ید بیضا گرفته ...
او عشق را پیوند زد با جان "ناظر" او مهر را بنشاد بر دستان "ناظر" ...
مادرا به هیچ دفتر و دیوانی گل واژه ای برابرمادر نیست
حتی بهشت با همه خوشبویی با عطر دامن تو برابر نیست
از زبان مادر شهید که در سر قبر فرزند شهیدش می گوید:
...میان سینه ی مردم تو جای داری از آنک فدای خلق ستمدیده گشتی ای فرزند!..
زجای خیز که باورکنند شب کوران که در نهایت هر شام قیرگون روزاست
زجای خیز و به صوت رسا دوباره بگوی: که در کشاکش تاریخ خلق پیروز است!
( دیوان فارسی ناظر شرفخانه ای ، صص292 -300 )
عشق به خانواده
محبت او به خانواده اش" دلبرش"چنان است که او را نوبهار سبز و خرم و بهشت و حوری تشبیه می نماید و او را مایه حیات امید و خوشی و گلی از گلستان آرام بخش و وجدآفرین خدا ذکر کرده است که بدون او حیاتش ممات می شود و او را غمگسار و مسیحانفس می نامد که چو سروی به سوی خورشید ارتفاع می گیرد تا بیشتر انرژی و نور و تحول و کمال کسب کند.
"من از ستاره بیشترم "...
من از ستاره بیشترم ، کمترم مبین پرگل ترین بهارم ، چشم ترم مبین
سر سبز و سر بلند و سرافراز و زنده ام کام بریده و سر بی پیکرم مبین
من ابر نو بهار پر از دود و آتشم و آب زلال زندگیم، اخگرم مبین
من عشق را به سادگی اش کردم انتخاب زآن رو به آب و آینه ناباورم مبین
همچون صدف اگرچه لبم بسته مانده است بردارلاک ومهرم و بی گوهرم مبین
من ناظرم خدای، غزل های بی نظیر زین منظرم ببین، ز دگر منظرم مبین
(همان ص، 130 )
نفرت از تملق و چاپلوسی
ناظر از تملق و چاپلوسی و نزدیک شدن به صاحبان قدرت و زر و سیم و باده وقمار و یاربد بی زار، که آنهارا موجب سقوط مقام والای انسانیّت ،آفت و بلای زندگی می نامداز این آفت چو نی می نالد.
در شعر" آئینه راستگار " به دوست شاعرش آقای احمد ابراهیمی " عاطف " چنین می سراید:
...از طعن طاعنان زبس آزرده خاطرم و ز مکر ماکران شده ام بس که بی قرار
صبح و مسا به ناله درآیم به سان نی شام و سحر سرشگ فشانم سحاب وار ...
بیزارم از تملّق و تزویر ورنگ وریو معذورم از رفیق بد و باده و قمار
بهر دونان به سایه دونان نمی روم "منصور وار گر بکشندم به پای دار"
شکر خدا که تابع بیگانگان نیم هستیم مطیع شرع خداوند کردگار
نه بابیم ، نه صوفی ام ونی مجوس وگبر نه کسروی پرستم ونی هُرهُری شعار
در دل نهال مهر وطن بر نشانده ام حُبّ الوطن بود به من آئین افتخار
در راه حفظ دین وسرافرازی وطن تا زنده ام به جان ودل هستم استوار
عمری فتاده ام پی تحصیل معرفت رخت فراق بسته ام از یار و از دیار
یک شمّه ای ز سوز دل بی قرار خود "ناظر"بیان نمود و آنهم به اختصار
( دیوان فارسی ناظر شرفخانه ای ، صص335 -336 )
پورنظمی سال فوت "ناظر"ا پرسید ؟ از فرزانه ای
جواب"داد محمد رضا ملک پور" شاعر فرزانه ای (1400)
دیوان های فارسی و ترکی استاد "ناظر" دریایی از معرفت زلال جوهر ذاتی انسان و عشق و محبت و صفا و مهربانی و دانایی و زیبایی و نیکی هاست که به علت کمی وقت ومحدویّت صفحات فقط به چند مورد اشاره گردید .
همچنانکه در کتاب مشاهیر شبستر"گونئی "نوشته ام در مورد آثار و اندیشه های استاد ناظر فراوان نوشته اند و خواهند نوشت اما سیمای ظاهر ،صفای باطن ،ضمیر منّور ،متانت واخلاق والا ، وسفره همیشه آماده وساده ی با برکت (نان و پنیر وسبزی و آش ) وهنردل آرای حُسن خط و نگارش و موعظه ی دلنشین ،آواز ، نغمه خوانی وبحث ادبی ،خاصه سرودن بالبدیهه شعر و مردم داری ...او را هر گز نتوان به کمال و تمام ترسیم نمود ، نویسنده این گفتار در چندین محفل ادبی از جمله "انجمن ادبی گونئی " و ...شرکت نموده چنان دیده ام که کمال و حُسن ختام هر مطلب با نظر صائب ایشان به پایان می رسید. ( مشاهیر شبستر، ص 360 )
منابع :
- قرآن
- دیوان فارسی ناظر،محمد رضا ملک پور ناظر شرفخانه ای،انتشارات بخشایش ،قم ،1393
- دیوان فارسی ناظر،محمد رضا ملک پور ناظر شرفخانه ای،انتشارات بخشایش ،قم ،1383
- کلیات اشعار فارسی( شهر سپیده )،محمد رضا ملک پور ناظر شرفخانه ای،انتشارات بخشایش ،قم ،1384
- دیوان ترکی محمد رضا ملک پور ناظر شرفخانه ای،چ 3 ،انتشارات یاس بخشایش ،قم،1396
- مشاهیر شبستر " کونئ"ین پارلییان اولدوزلاری ،صمد پورنظمی سیسی ، انتشارات سوارآفتاب ، تبریز، 1393
- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران