مرثیه ای در هجران استاد ناظر شرفخانه ای

 

اسماعیل آل احمد

 

قافیه سودای سرودن نداشت

واژه توانایی بودن نداشت

 

وزن نمی رفت ره همرهی

و غزل امکان غنودن نداشت

 

سینه کاغذ چقدر زخمی است

حوصله راز شنودن نداشت

 

ذهن نمی خواست سخن پروری

فکر، سر نکته فزودن نداشت

 

جان کَنِشِ این من و این چند بیت

قدرت اندوه زدودن نداشت

 

ضجه زن وار قلم بعدِ تو

از نگه خلق ربودن نداشت

 

مرگ، تو را کند از آغوش من

هیچ سرِ رحم نمودن نداشت

 

خنجر فقدان تو از خاک دل

برزگری قصد درودن نداشت

 

گریه هم حتی پسِ پرواز تو

عرضه یک بغض گشودن نداشت

 

"ناظر" ما راهی کرببلا است

او که بدون تو نبودن نداشت