شادروان دکتر بهروز ثروتیان نظامی شناس
هنرمند و شاعر شرفخانه ای - ناظر - در فلسفه نیز مطالعاتی عمیق دارد و سخن ناسنجیده حتی اگر غرق در شعر باشد، هرگز نمی گوید:
پاکبازان بی تمنّا دل به دلبر بسته اند
مرغ عشق در خیال آب و فکر دانه نیست
بال و پر، وا کن برای سوختن پروانه وار
آن که او از سوختن پروا کند پروانه نیست
ما به غیر روی او بستیم راه دیده را
زان که این منزل مقام مردم بیگانه نیست
شعر ناظر شرفخانه ای همانند خود او ساده و دوست داشتنی است و هیچ رمز و گرهی گشودنی به همراه ندارد و به سادگی احساسات شاعرانه خویش را به معرض تماشا می گذارد:
اسیر پنجه بیداد شب های غم انگیزم
ملول از ناله جانسوز مرغان شب آویزم
به رگ هایم بخوان یک بار دیگر شعر سبزت را
که من زین خشکسالی زردتر از برگ پاییزم
نه، من پیچک نی ام بر دامن هر خار و خس پیچم
سهی سرو سرافرازی ز سروستان تبریزم
دل من خانه مهر است و خالی از کدورت ها
ز مهر دوست سرشارم، ز لطف عشق لبریزم
ز شعر آبدارم جوهر جان می شود جاری
از آن مقبول خلقم گر چه از اقبال ناچیزم