نظام تعلیمی دولت قاجار در «ممالك محروسه» با هدف تربیت افراد كاردان بومی برای ادارهی امور سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و جز آن تنظیم شده بود و به همین دلیل بر آموزش زبان و ادبیات تركی استوار بود تا دانش آموختههای بومی غیر ترك در ممالك محروسه، بتوانند با دولت مركزی و نمایندگان آنان در ولایات و رجال و كبار حكومتی تعامل ایجاد كنند. از این رو، وزراء، شاهزادگان و والیان، ادیبان و علمای ترك و غیر ترك را تشویق میكردند كه به نگارش لغتنامههای تركی، تلخیص فرهنگهای مفصّل و یا تألیف قواعدنامهها اقدام ورزند.
از نمونههای گونهی نخست میتوان به كتاب «خلاصهی عباسی» اشاره كرد كه كوتاه شدهی فرهنگ عظیم تركی به فارسی «سنگلاخ» اثر میرزا مهدی خان استرآبادی كه از سوی محمد خویی در روزگار عباس میرزا و در تبریز تدوین شده است. گونهی دیگر از این كتابها «قواعدنامه»های دستوری بودند. این گونه كتابها در ممالك فارسنشین، مثلاً در اراك، اصفهان،شیراز و جز آن كه ساكنانش دو زبانه بودهاند، از استقبال بیشتری برخوردار بود.
این قواعدنامهها اغلب به ترتیب الفبایی تنظیم میشدند و چیزی میان واژهنامه و دستور زبان بودند و تقریباً كتابهای محاورهای و به اصطلاح امروزی «مسافرتی» و «دستی» به شمار میرفتند.
این قواعدنامهها برای اشخاص نوشته میشد كه كتابت و قرائت زبان فارسی را آموخته بودند و یا فارسی، زبان مادریشان بود و از طریق آنها میبایست با دقایق زبان تركی نیز آشنا شوند.
دو نمونهی مهمی كه از این دست كتابها بر جای مانده است، «قاعدهی زبان تركی» اثر عبدالعلی خلخالی در عهد عباس میرزا ولیعهد و «قواعد زبان تركی» تألیف میرزا بابا طبیب آشتیانی در عصر محمد شاه قاجار است.
كتاب نخست، از سوی دانشمند خلخالی ساكن تبریز موسوم به « عبدالعلی بن فضلعلی خلخالی» و به امر شاهزاده عباس میرزا، در «دار السلطنهی تبریز» و در سال 1289هـ. تألیف شده است.
این كتاب قاعدهی زبان تركی نام دارد. از فحوای كلام عبدالعلی خلخالی برمی آید كه پدرش اهل فضل و ادب بوده است و او را «میرزا فضلعلی» مینامد. از زندگانی او فعلا، چیزی نمیدانیم، اینقدر هست كه وی در روزگار ولایتعهدی مظفرالدینشاه قاجار، در تبریز ساكن بود و به علم و ادب اشتهار داشته و ظاهراً از سوی ولیعهد برای نگارش مطالبی در قاعدهی زبان تركی دعوت شده است.6
نویسنده، اطلاعات مبسوط ادبی دارد و به ویژه به ادبیات عرب، و صرف و نحو زبان عربی مسلط است، تركی زمان خود را «تركی جدید» مینامد. و این، نشان میدهد كه با متون تركی قدیم، از قبیل متون اویغوری و جغتایی نیز آشنا بوده است.
گاهی از نوعی تركی سخن میگوید كه آن را «غیر فصیح و لهجهی عوام» میخواند و این، نشان میدهد كه با لفظ قلم و ادبیات تركی هم آشنایی داشته است. در نقل شاهد مثال نیز، از دیوانهای شاعرانی چون: فضولی بیاتلی و محمدخلیفه گرمرودی استفاده میكند. محمدخلیفه را «افصحالشّعراء» مینامد و گاهی شعر او را تفسیر هم میكند.7
مؤلف در چند جا از تعبیراتی نظیر: بعضی گویند، استفاده میکند. مثلا در بحث افعل تفضیل گوید:
«. . . بعضی، بر این پنجگانه صیغ مشتقات، صیغهی دیگری علاوه نموده، گفتهاند که مشتقات اسم بر شش قسم است . . . » 8
در مبحث حروف، آن را به دو گونهای مفرده و مرکبه تقسیم کرده است. حروف مفرده را به تفصیل و در چند فصل به بحث گذاشته است ولی در باب حروف مرکبه مینویسد:
«اگر چه حقیر وعده کردم که از حروف مرکبه هم فصلی بنویسم. لیکن از یک طرف غربت و پریشانی و از یک طرف ماه مبارک رمضان . . . ننوشتن را صلاح . . . دانسته . . . » 9
نویسنده دارای كتب و تألیفات دیگری نیز بوده است كه دست یافتن به آنها نیاز به تتبع و بررسی در آثار بازمانده از روزگار او را دارد. در بحث اسم كه آن را بسیار به اختصار بیان كرده است، میگوید كه در این رساله، مصدرها را شرح كرده است و وعده میدهد كه «غیر مصدر»ها را به لحاظ آن كه زیاد است، مانند دیگر كتب لغت، تنظیم و تبویب خواهد كرد.10 فعلا، نمیدانیم كه آیا عمرش وفا كرده و توانسته است «فرهنگ لغات تركی XE "تركی" » را بنویسد یا نه؟
گرچه در مجموع، مباحث مطروحهی خود را بسیار پیچیده و خستهكننده و ملالآور شرح میدهد، اما در فرضیههای دستوری، خود را صاحب نظر میشناسد. مثلا، در شرح «ساختن اسم مفعول» اول دو نظریهی معروف با عنوانهای «قول اول» و «قول ثانی» میآورد و سپس خود اظهار نظر كرده، میگوید:
«اما به اعتقاد حقیر این است كه...» 11
و این، نشان میدهد كه به خود اجازهی اظهار نظر در رد یا قبول فرضیههای زبانشناسی را میداده است.
در خاتمهای كه بر كتاب نوشته، گفته كه مطالب ناگفته زیاد دارد و وعده داده است كه «بعد از عود به تبریز» بقیه را خواهد نوشت.
در نقل امثله به ویژه افعال، نویسنده كلمات را به گویش و لهجهی اردبیل ضبط كرده است و از آن جا كه خود، زادهی خلخال بوده است، این امر بسیار طبیعی جلوه میكند، مخصوصا ما میدانیم كه پس از رویكار آمدن صفویان، متون تركی ایرانی، عمدتاً با لهجهی اردبیلی نگاشته میشده است.
در كتاب، شیوهی شروع به بحث، تقلیدی از كتاب صرفمیر است كه گوید:
«بدان كه كلمات لغت عرب بر سه گونه است: اسم است و فعل است و حرف...»12 و او هم میگوید:
«کلمات لغت ترک بر سه گونه است: اسم است و فعل است و حرف... »13
در فصلبندی مطالب و گونهی بحث و آوردن امثله و شواهد نیز، مؤلف همین كتاب را پیش رو داشته است.
در سازهبندی مباحث، همانگونه كه گفتم، مؤلف بحث اسم و حرف را مختصر كرده است و گفته است:
«به جهت بسیاری، گنجایش این اوراق را ندارد.» 14
اما در بحث فعل گفته است:
«بیان افعال را به جهت كثرت منافع آنها در محاوره و گفتوگو، مقدم نمودهام.»15 و به گستردگی افعال و زمانها را شرح كرده است.
در مبحث فعل، اولویت را به ماضی داده و گفته است كه:
«اصل افعال به جهت تحقق معنی آن و تقدم زمانش، فعل ماضی است... پس تقدم آن از سایر افعال اولی و انسب است.»16
پس از آن از فعل شرط بحث میكند.
سپس وارد بحث در انواع فعل ماضی میشود. فعل ماضی را به دو نوع:
1. لازم، 2. متعدی،
تقسیم كرده است. و متعدی را به دو نوع:
1. معلوم، 2. مجهول.
و سپس برای هر سه نوع: 1. لازم، 2. متعدی، 3. مجهول،
دو گونهی: 1. منفی، 2. مثبت،
قائل شده است و بدینگونه گفته است كه:
«فعل ماضی در زبان ترك بر شش نوع است.»17
پس از آن از فعل مضارع بحث كرده و قاعدهی بستن (=ساختن) فعل مضارع را به تفصیل آورده است.
و پس از آن بحث از نفی فعل مضارع و فعل مضارع در مقام تمنی و طلب، وارد بحث در فعل امر شده است.
پس از بحثی درازآهنگ از فعل ماضی، مضارع و امر، به بحث اسم كه آن را كه قبلاً به دو نوع مصدر و غیرمصدر تقسیم كرده بود، رجوع كرده است و غیرمصدر را به لحاظ دلالت سهگونه دانسته است:
1. دلالت بر ذات، مثل بورك (=بؤرك)Börk .
2. دلالت بر حدث، مانند ایشیتمك (=ائشیتمك) Eşitmәk.
3. دلالت بر ذات و حدث، مانند کلن (=گلهن) Gәlәn.
و به لحاظ سازهبندی دو گونه شمرده است:
1. مشتق، 2. غیرمشتق.
اسم مشتق را هم پنج گونه دانسته است:
1. اسم فاعل،
2. اسم مفعول،
3. صفت مشبّهه
4. صیغهی مبالغه،
5. افعل تفضیل.
و هر یك از آنها را در فصلی جداگانه مورد بحث قرار داده است.
زیباترین و گستردهترین فصل كتاب، بحث مصادر است كه آن را مؤلف به فرهنگ موضوعی مصدرهای تركی از دو حرفی تا هشت حرفی تبدیل كرده است. و در هر كدام از گونهای لازم و معلوم و مجهول با مثالهای كافی سخن گفته است.
عنوان بحث بعدی «ضمایر، اسمای اشاره، اسمای عدد، و اسمای استفهام» است و كتاب را با مبحث حروف به پایان رسانده است.
در مجموع باید گفت كه شیوهی بیان موضوع این كتاب و شیوهی گزارش مقولات دستوری آن برای زبان تركی را ما میتوانیم جزئی از دستور زبان قاجاری به حساب آوریم كه پس از انتشار دیگر آثار آن عهد، میتوان روش واژهگزاری و شیوهی تدوین و تبویب قواعد در آنها را تنظیم كرد.
گذشته از آنچه گفته شد، مؤلف در تألیف خود، سعی كرده است، مباحث دستور زبان تركی را با تطبیق و مقایسه با صرف و نحو عربی و فارسی به نگارش درآورد، یعنی وی در جاهای مختلف كتاب، به آنچه كه امروزه به آن دستور زبان تطبیقی (Comparative Grammer) میگوییم نیز پرداخته است و قواعد زبان تركی را با قواعد زبان فارسی و عربی رو در رو نهاده است. مثلا، در بحث از فعل ماضی گوید:
«مذكر و مؤنث و تثنیه و جمع در تركی چون فارسی میآیند.»16
و یا میگوید:
«گاهی در زبان ترك ـ چنانكه در زبان عرب ـ صیغهی مفرد غایب را در مقام تثنیه و جمع غایب، به جهت قرینه بودن عدد، قبل از فعل استعمال میكنند.»18 و یا در بحث از فعل شرط گوید:
«چنان چه در زبان فارسی كلمهی اگر اصل همهی ادوات شرط است و به معنی إن و لو آمده، در مقام هر دو واقع میشود، همچنین در تركی جدید، كه مصطلح این عصر است، كلمهی اگر اصل ادوات شرط است.»19
یا در بحث از فعل مضارع گفته است:
«فعل مضارع را نیز در زبان ترك، چون فعل ماضی ـ آنچنانكه در زبان فارس ـ شش صیغه است.»20 و یا:
«در تركی هم، چون فارسی و عربی، فعل مضارع را از فعل ماضی بنا میكنند.»21