اين مقاله از كتاب «مسائل ادبيات دیرین ايران» برداشته شده است كه استاد در سال 1351 مجموعهي مقالات آن را از ميان آثار پژوهشگران آذربايجان شوروي، انتخاب و به فارسي ترجمه و با افزايشهاي لازم انتشار دادند.
ادبیات آذربایجان در سدههای هفتم و هشتم هجری در شرایط سخت اقتصادی و سیاسی تکامل مییافت. سپاه ویرانگر فئودالی مغول، از آغاز سدهی هفتم که سرتاسر خاور نزدیک و بخش اعظم از اروپا را درنوردید، آذربایجان را نیز تصرف کرد. شهرهای زیبا و روستاهای سر سبز و آباد را ویران کرد. قتل و غارت و مالیاتهای سنگین مردم را از هستی ساقط کرده بود.[1]
استیلای مغولان، ضربههای شدیدی به تکامل فرهنگی و اقتصادی مردم وارد کرد. کشتارهای خونین و قتل و غارتهای بیامان، خرید و فروش اهالی به عنوان برده و کنیز و نفی بلد هنرمندان و دانشوران، در زندگی مادی و معنوی مردم، تأثیر وخیمی بر جای مینهاد.
سرکردههای چنگیز خان، اغلب مردم شهرها و حتی قصبههای بزرگ را بدون استثنا قتل عام میکردند. از جمله در اترار، اورگنج، نیشابور، ترمذ، هرات، مرو، توس، ری، مراغه، اردبیل، نخجوان، بیلقان و دیگر شهرها کشتار عظیمی کردند.[2]
«اسارت مغول با چرکاب خونین خود، مردم سرزمینهای تحت استیلای خود را، نه فقط در مشقت و مضیقه نگه میداشت، که روح آنان را خرد و خفه میکرد.»
پس از مرگ چنگیزخان (1227 م. 625 ه .( کشورهای تحت استیلای خود مغولان میان چهار فرزند او تقسیم شد. و بدین گونه چهار «اولوس» که هر کدام تحت اختیار و ادارهی فرمانروایی خاص بود، به وجود آمد. بعدها آذربایجان، ارمنستان و گرجستان جزء اولوس «قیزیل اوردا» درآمد. اخلاف چنگیزخان در این سرزمین حکومت میکردند.[3]
منکو قاآن - فرمانروای مغول- قشونی به فرماندهی برادر خود هولاکوخان (1265-1258 م.) (664-656 هـ.) برای اشغال دیگر سرزمینهای شرق نزدیک تدارک دید. مغولها در سال 1258 م. (656 هـ.) بغداد را به تصرف در آوردند و به حاکمیت خلفای بغداد نقطهی پایان نهادند. هولاکو خان پس از اشغال عراق و سوریه در سال 1260 م. (659 هـ.) به آذربایجان برگشت. قلمرو هولاکو - که از یک سو رود جیحون و دریای سیاه و از سوی دیگر دربند را به ولایات ایران پیوند میداد- چنین تشکل یافت. به پادشاهان این دولت، «ایلخان» میگفتند. پایتخت آنان، نخست مراغه و سپس تبریز بود.
فرمانروایان قیزیل اوردا، در سال 1231 م. (629 هـ.) آذربایجان را تصرف کردند و در خاک حاصلخیز و پر برکت آن سکنا گزیدند. هم از اینرو بر سر تصاحب این سرزمین، میان هلاکوییان با حکام قیزیل اوردا، نبرد بیامان در گرفت. این جنگهای فئودالی که نزدیک صد سال دوام یافت، سبب بروز ناهنجاری و عقبماندگی در زندگی اقتصادی و مدنی آذریان شد. سپاهیان قیزیل اوردا و ایلخانان، به غارت شهرها میپرداختند و کشتزاران را نابود میکردند و بدین گونه مانند دیگر سرزمینهای خاور نزدیک، این دیار نیز تا اواسط سدهی هشتم هجری تحت تسلط حکومت هلاکو و جانشینان او بود.
بیدادی که فئودالهای مغول روا میداشتند، رفته رفته سبب خشم تودههای مردم میشد، و آنان را به هیجان میآورد. روستاییان و پیشهوران برای پایداری در برابر مغولان، شهرها و روستاها را ترک میگفتند و به جنگلها و کوهستانها پناه میبردند و گروههای مسلح ترتیب میدادند و به مبارزه با مغولها میپرداختند. شورش عظیمی در شیروان و تبریز علیه استیلای مغول روی داد.
مردم بومی پیوسته علیه استیلاگران مبارزه میکردند. به ویژه تودههای زحمتکش، پیشهوران و روستاییان در برابر آنان مقاومتی جدّی نشان میدادند و تلفات سنگینی بر آنان وارد میساختند.
«در منابع آغازین کلاسیک، به مطالبی دربارهی شورش شهریان و کوچنشینان علیه ستمگران برمیخوریم. این شورشها و قیامها وابسته به هم نبود و به مبارزهی کوهستانی میمانست. فاقد نیروی تشکیلاتی بود، ولی پیوسته علیه ستمگران وقوع مییافت.»[4]
علیرغم شرایط طاقت فرسا، مردم به آفرینش ادبی و هنری خود ادامه میدادند. از اواخر سدهی هفتم حیات اقتصادی رمق و رونقی به خود گرفت. صنایع دستی و بازرگانی در شهرها تکامل یافت. شهرهایی نظیر تبریز، اردبیل، باکو، نخجوان، مراغه، شاماخی، بردع با دست ساخت و بازرگانی پیشرفتهی خود نقش عظیمی در رشد حیات اقتصادی کشور بازی کردند. در جاهایی که از جنگهای داخلی آسوده بود، اهالی در صلح و آرامش کار میکردند و یادگارهای فرهنگی بدیعی ظاهر میساختند.
هنر معماری با سرعت بیشتری رشد کرد. قلعهها، مقبرهها، مسجدها و مدرسههای زیادی در آبشهرون، تبریز و نخجوان ساخته شد. قلعهای که محمود بن سعید، معمار مشهور آن عهد در «نارداران» ساخته، هنوز بر جا است. قلعهی «ارک» تبریز که در اواخر سدهی هفتم بر پا شد، هنوز شکوه و حشمت خود را نگه داشته است.
مقبرههایی که جمالالدین - معمار نامآور آن عهد- در روستای «بابی» از ناحیهی «فضولی» و روستای «خانقاه» در نخجوان ساخته، هنوز زیبایی و جلال خود را حفظ کرده است.
یکی از بزرگترین بناهای تاریخی آن زمان، «رصدخانهی مراغه» بود که در سال 1259 م. (658 هـ. ) ساخته شد. بانی این رصدخانه که بر تپهای در حوالی مراغه بر پا شده، خواجه نصیرالدین توسی است. آثار او دربارهی ستارهشناسی، تاریخ، فلسفه و شعر در سرتاسر مشرق زمین شناخته شده است. به خصوص رسالهی زیج ایلخانی که در اروپا نیز مشهور و مورد استفاده بوده است.
رصدخانهی مراغه در سده هفتم و هشتم هجری و بعدها نیز از مراکز علمی شرق نزدیک به شمار میرفت. دانشمندان برجستهای از کشورهای مشرق زمین حتی از چین بدانجا میآمدند و از کتابخانهی پر ارزش آن استفاده میکردند. در این رصدخانه، نقشهی ستارگان، جدولهای ستارهشناسی، ابزار و آلات نجوم و آثار گرانبهای نظری علمی به وجود میآمد. رصدخانهی مراغه، در تکامل بعدی دانش ستارهشناسی، چه در این سرزمین و چه در دیگر کشورهای مشرق زمین نقش اساسی بازی کرد.
یکی دیگر از بنیادهای علمی آن عهد «دارالشفا»ی تبریز بود که مؤسسات علمی، مدرسه، بیمارستان و رصدخانه داشت. دانشمندان برجستهای از چین، سوریه، مصر برای کار به آنجا دعوت شده بودند. نادرترین و گرانبهاترین نسخ خطی در کتابخانهی دارالشفا گرد آمده بود. در اینجا ستارهشناسی، طب، علوم طبیعی، الهیات، فلسفه، منطق، و تاریخ تدریس میشد. یکی از علمای نامآور آن زمان «عبدالرشید بن صالح باکویی» بود که آثار گرانبهایی در زمینهی تاریخ و جغرافیا از خود باقی گذاشت.
کتاب گرانقدر جامعالتواریخ در اوایل این قرن تألیف شد. این اثر تحت نظر و به رهبری «رشیدالدین فضلالله» (1318-1247 م.) (718-645 هـ.) دانشمند و دیوانسالار برجستهی آن عهد نوشته شد. رشیدالدین نویسندهی اصلی این اثر و رهبر گروه نویسندگان بود.
یکی دیگر از تاریخنگاران نامآور آن عهد «محمد هندو شاه نخجوانی» صاحب دستورالکاتب فی تعیین المراتب است که در آن از حیات اجتماعی- اقتصادی سدههای هفتم و هشتم بحث میکند. علاوه بر اینها، تاریخ وصّاف اثر «عبدالله بن فضلالله» معروف به «وصّاف الحضره»، نزهة القلوب و تاریخ گزیده از «حمدالله مستوفی قزوینی» و ظفرنامه اثر «شامی» - تاریخ نویس آذربایجان- در این عهد نوشته شد.
در سدهی هشتم هنر نقاشی نیز تکامل یافت. نخستین مکتب نقاشی معروف به «مکتب تبریز» در این عهد به وجود آمد. نقاشان این عهد آثار خود را به صورت مینیاتور بر کتابها نقش میکردند. در تکامل نقاشی این عهد، مکتب چین تأثیر سودمندی داشت. این تأثیر نه تنها مانع آن نبود که نقاشان تبریز استعداد ذاتی و سرشار خویش را در تکامل آن دخالت دهند و شیوهی خاص خود را دنبال کنند، بلکه به آن مدد نیز میرساند. مینیاتورهای شاهنامه که در همین عهد به وجود آمده، گواه این ادعا است.
خوشنویسی و خطاطی هم در این زمان پیش میرفت. محمود صراف، سید حیدر، صفر تبریزی، عبدالله صیرفی و دیگران از خوشنویسان نامبردار این عهدند. نوشتههای صیرفی هنوز در بناهای تاریخی تبریز بر جا است.
در زمینهی موسیقی نیز آفرینش مردم راه کمال میپیمود. به ویژه موسیقی عامه، نواها، مقامات و نغمهها و نیز خلاقیت عاشیقها راه تکامل پیمود، قانون، ساز، نی و دیگر آلات موسیقی در سدههای هفتم و هشتم هجری تکامل یافت و پیشرفته شد.
در این دو سده، دانشمندان برجستهای که در علم موسیقی صاحب نظر بودند، ظهور کردند. از آن میان میتوان «محمد بن ابوبکر شیروانی» صاحب رساله موسیقی اخوانالصفا و موسیقیدان بزرگ «خواجه عبدالقادر مراغهای» را نام برد.
عبدالقادر در مراغه متولد شد و سپس به تبریز رفت و در دربار ایلخانان زندگی کرد. در سال 1386 م. (788 هـ.) به هنگام حرکت امیر تیمور به سوی آذربایجان، او نیز همراه حامی خود سلطان احمد به بغداد فرار کرد. پس از فتح بغداد به دست تیمور، عبدالقادر به همراه چند تن از علما به سمرقند کوچ داده شد. وی پس از مرگ امیر تیمور نیز در همان شهر زیست و اثر مشهور جامعالالحان را در همان شهر نوشت.
عبدالقادر، گذشته از دانشی که داشت، آهنگساز برجستهای نیز بود. به سبب صدای خوشی که داشت، به «عبدالقادر گوینده»، مشهور شده بود.[5]
در دانش موسیقی مشرق زمین و موسیقی ترکی، عبدالقادر به معلم ثالث، پس از «فارابی» و «ابنسینا» مشهور شده است. وی در آثار خود مطالب فراوانی برای آموزش موسیقی ملل شرق به ویژه موسیقی تراکمه و ترکی آذری دارد.
«عُزیر حاجیبکوف» - آهنگساز نامبردار- از نقش عظیم عبدالقادر در تکامل موسیقی شرق بحث میکند.[6] در اروپا نخستین بار، ر. گ. گیزوتر - دانشمند آلمانی- از عبدالقادر به عنوان نظریهپرداز بزرگ موسیقی ترکی سخن به میان آورد و کارهای او را در زمینهی موسیقی مشرق زمین ارج و بهای فراوان داد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ع. ع. علیزاده. تاریخ سیاسی و اقتصادی – اجتماعی آذربایجان، باکو 1956، ص 16-115.
[2] ا. پ. پتروشفسکی رشیدالدین. سبورتیک لئوپیسی، ج. 1. ص 33، 1952.
[3] تاریخ آذربایجان، پیشین، 1958، ج. ه، ص 194.
[4] ا. ع. علیزاده. تاریخ سیاسی - اقتصادی - اجتماعی آذربایجان در سدهی 7 و 8، باکو، 1956، ص 216.
[5] محمد علی تربیت. دانشمندان آذربایجان، تهران،1314، ص 64-262.
[6] عزیز حاجیبیکوف. شرق موسیقیسی حاققیندا عرب عالملرینین تفسیری، مجلهی معارف و مدنیت، سال 1926، ش 7، ص 33-30.
- توضیحات
- دسته: مقالات و نقدها