از بوستان نخستين بار ترجمهي آزادي به زبان تركي آذري، توسط ميرعبدالوهاب حاج ميرآغازادهي بادكوبهاي متخلص به سيد زرگر به سال 1912م. (1330هـ.) زير عنوان «ميزان العدالت» در باكو چاپ شد. اين كتاب 124 صفحهاي، ترجمهي منظوم نزديك يك چهارم متن اصلي با حفظ وزن منظومه و سبك بيان بود. لكن انتخاب تصادفي و سادهي حكايات و عدم استحكام و استواري كلام و عدول از شيوهي طبيعي و ادبي زبان و بيتوجهي در تركيب الفاظ و عبارات ارزش ترجمه را از هر لحاظ تا حد قابل ملاحظهاي پايين آورده است.
ولي ترجمهي زيبايي كه توسط «م. سيدزاده» در سال 1958م. و براي بار دوم با افزودن ترجمهي گزيدهاي از آثار سعدي به سال 1964م. در باكو چاپ شد، به عقيدهي منتقدان و صاحبنظران از بهترين ترجمههاي بوستان و از زيباترين و روانترين آنهاست.
سيدزاده با حذف قسمتهايي از كتاب، نظير نعمتها، مدايح، ستايشها و برخي داستانها و مطالب نالازم، ترجمهي تركي آذربايجاني بوستان را در قالب شعر طبيعي هجايي به شكل مثنوي (هر مصراع يازده هجا در تقطيع 5+6) به صورت مجموعهاي از نصايح و پندها كه به درد خوانندهي معاصر بخورد و نيز بتواند سيماي حقيقي مترقي و بشردوست سعدي، صاحب شعر «بني آدم اعضاي يك پيكرند» را به نيكويي تصوير نمايد، ارائه كرده است.
موفقيتي كه سيدزاده در بيان طبيعي، رسا و سادهي اين ترجمه به دست آورده، موجب معرفي خوب يكي از متون فارسي شده است. اين پيروزي به خصوص جايي جلوهگر است كه به ترجمه لفظ به لفظ ابيات برميخوريم لفظي كم يا زياد در آن نمييابيم. برگزیدن نمونه براي شاهد مثال به جهت يكدستي و رواني ترجمه بيگمان دشوار خواهد بود و ما تصادفي ابيات زير را از آن انتخاب ميكنيم:
از حكايت «چندان قحط سالي شد اندر دمشق ...» باب اول:
ائله بير قحطليك، ساردي دمشقي،
كي بوتون عاشيقلر، انوتدو عشقي.
اوقدر پاخيلليق، توتدوگؤيلري،
نه باغلارسو گؤردو، نه أكين يئري.
قورودو قديمدن و قالما هر بولاق،
قالدي يتيملرين گؤز ياشي آنجاق.
دوللارين آهيندان باشقا بير دومان،
بير توسنو جيخمادي ائوده، اوجاقدان.
... چه ييرتكه بير أكين_بير باغ قويمادي،
چه ييرتكهني يئدي دويمادي.
... دوستومدان سوروشدوم: سنه نه اولموش؟
ندن رنگين بئله ساراليب سولموش؟
آجيقلانيب دئدي: عاغلين_هوشون وار.
منه معنا سيزدېر بئله سوآللار
نئجه كي عاغيللي باخار آخماغا،
دوستومدا باشلادي منه باخماغا
دئدي: دوستو سودا بوغولان گؤرسن،
گؤز يوموب قيراقدا دورا بيلرسن؟1..
از حكايت: «طبيبي پريچهره در مرو بود ...» باب 3:
واردي پري اۆزلو بير طبيب مروده،
قامتي_دوروشو اولمازي سووده.
عشقين خسته سينه قارا گؤز ديلبر،
باخيب احواليندان توتمازدي خبر.
چاتماز عشقه عاغلين گوجو_قدرتي،
محبت يا شادار ابديتي... .2
از حكايت: تكش با غلامان يكي راز گفت ...» باب 7:
... اۆومرونده ضررلي سؤز دئمه اصلا،
چكير انسان اوغلو ديلبندن بلا.
بير نادان كندليه دئدي آروادي:
سؤزونله اۆوزونه گولدورمه يادي.
نه أكسن تارلاندا اونو بيچرسن.
قلبين تميز اولسا سؤزو سئچرسن ... .2
هر دو مترجم «سيد زرگر» و «سيدزاده» در ترجمه، بخشهايي از بوستان را حذف كردهاند و بسياري داستانها و روايات در هر دو ترجمه مشترك است. و گاهي طرز بيان و شكل تركيبات و الفاظ و جملات يكي است، لكن ترجمهي سيد زرگر چه بسا كه براي رفع تكليف و به اصطلاح زوركي و بيخاصيت جلوهگر ميشود و در مقابل ترجمهي دومي به صورت اثري ارزنده ميدرخشد و بيان شيوا و رساي آن اين نكته را پيش ميكشد كه شايد سخنداني با سعدي پايان نپذيرفته باشد.
براي مثال هر دو مترجم حكايت: «شنيدم كه در وقت نزع روان...» (باب اول) را ترجمه كردهاند، ترجمهي سيد زرگر چنين چيزي از آب در آمده است:
دئدي هرمزه شاه نوشيروان،
اۆولن دمده اي نامبر حكمران.
منيم جابجا پنديمه قيل عمل،
مبادا يئته ملك و دينه خلل.
اوغول لشكر نقسيوه وئرمه زور،
يد ظلمي مخلوقدن ائله دور.
اوغول پاس درويشي ائله پسند،
سلاطين رعيتله دور بهرهمند.
شبان ائتسه گر غفلت اي پر هنر،
دوشر گوسفنداننه جانور... .4
در مقابل ترجمهي سيدزاده علاوه بر اينكه فصيح، ساده، طبيعي و عاري از تركيبات و كلمات متروك و خشن است، مضمون ابيات را با حفظ امانت در ترجمه درست برعكس سيد زرگر لازم العصري نيز ميسازد:
اؤولوم ياتاغيندا اولدوغو زامان،
هورموزه دئميشدي انوشيرهوان:
اوخشا كؤنوللري، خلقي سال يادا،
تكجه اؤوز حالينا قالما دونيادا.
اؤوز راحاتليغيني دوشونسن هئچ كس،
اؤولكنده گون گؤروب ياشايا بيلمز.
عاغيللي ايستهمزكي ياتسين چوبان،
اولسون جاناوارا سوروسو قوبان.
دوشون يوخسوللارين حالليني هر آن،
شاهي رعيتدير ائدن.
خلقين أورگيني اينجيتسن اگر،
سنين اؤوز كؤكونه بالتالار دگر.
دوز يول ايسته بيرسن، عدالتله اول،
خلقيوه_ائليوه صداقتله اول.
خلقي دوشونمهسه اگر حكمدار،
سانماكي مولكونده خوشبحتليك اولار.
كندلي نين_مزدورون، ايشي_زحمتي،
وئريب حكمدارا بونجا دولتي.
سنه عؤمور بويو ياخشيليق ائدن،
انصافمي يامانليق گؤرسون أليندن؟5
در اين دو نمونه ترجمهي بيت: «مراعات دهقان كن از بهر خويش_كه مزدور خوشدل كند كار بيش» از هر دو مترجم آمده. مترجم اول، ترجمه را به اين شكل درآورده است:
مراعات دهقاني قيل اي پسر،
كي مزدور خوشدلده واردير ثمر.
در صورتيكه در ترجمهي دوم بيآنكه محتواي بيت عوض شود، اين تابلوي پاك ترسيم شده است:
كندلي نين_مزدورون، ايشي_زحمتي،
وئريب حكمدارا بونجا دولتي.
در مجموعهي مورد بحث، علاوه بر بخش بزرگي از بوستان، از اشعار عرفاني سعدي ترجمهي يك قصيده، سي و سه غزل، سي و پنج رباعي و نوزده قطعه نيز كه با مهارت و استادي به عمل آمده، گنجانده شده و يك سوم مجموعه را دربرگرفته است.
در ترجمهي غزلها 6كوشش شده كه وزن و قافيه متن و اصالت سبك و بيان نگهداشته شود. با اينكه وزن عروضي با كلمات و الفاظ آذربايجاني سازشي ندارد. اما مترجم ماهر اين غزلها، تا حد قابل ملاحظهاي توانسته است عروض را محكوم مهارت خود كند. در اين مورد اثرات ناتواني در ترجمهي رباعيها7 و قطعهها8مشهود است. مترجم در اين قسمت نه اينكه از وزن اصلي عدول ميكند و رباعيها را در اوزان هجائي ميگنجاند(!) بلكه مضمون آنها را نيز تسليم قافيهپردازي ميكند و حس عميق مسؤوليتي كه در ترجمهي بوستان به چشم ميخورد، در اين قسمت به خصوص ميميرد. در صورتيكه مترجم ميتوانست در انتخاب رباعيات و قطعات و همچنين غزلها دقت بيشتري به خرج دهد و مطالب خوب و حرفدار سعدي را كه كم هم نيست، برگزيند.
با اين، استحكام و استواري كلام در غزليات و لطافتي خاص در برخي از رباعيات و قطعهها متانت خطاب و درك رسالت شاعري و نويسندگي در ترجمهي بوستان را فرا ميگيرد. در حاليكه- به ويژه در ترجمهي رباعيات و قطعات- امانتداري قبلي مشاهده نميشود. در وضع فعلي اين دو بيتيهاي غنايي نه اینكه چهرهي سعدي را در رباعياتش نمينمايد، بلكه اطلاق محض ترجمه نيز بدانها خالي از اشكال نيست.
براي مثال دو بيتي زير:
سن قوناق گلنده، گئجهلر، بيزه،
دؤنور گئجهلريم، آيدين گوندوزه.
دئييرم شام سؤنسون، آي گؤيده باتسين،
گونش قوناق گليب مجلسيميزه.
كه ترجمهي اين رباعي است:
امشب كه حضور يار جان افروزست،
بختم بخلاف دشمنان پيروز است.
گو شمع بمير و مه فرو شو كه مرا،
آنشب كه تو در كنار باشي روز است.
كه در آن اثري از فصاحت قسمتهاي قبل موجود نيست. در اين جا ترجمه به صورت يك ترانهي عاميانه كه ناشيانه پرداخت شده باشد، بدل ميشود، وزن تغيير ميكند، مضمون مصراع دوم و چهارم به عينه يكي ميشود، كلمههاي «گئجهلر» و «قوناق» كه در مصراع نخست آمدهاند، به ترتيب در مصراعهاي دوم و چهارم تكرار ميگردند، تقطيع هجايي اولين قسمت دو مصراع اول و سوم به صورت (3+3) است كه در دو مصراع ديگر به شكل (3+2) تبديل ميشود، در يك شعر هجايي تركيب نامتناسب و «مجليسيميزه» رخ مينمايد، «گوندوز» با «بيز» همقافيه ميگردد و غيره كه ارزش ادبي ترجمه را پايين ميآورند.
همينگونه است قطعات كه همه به صورت دو بيتي به همان وزن رباعيها ترجمه شدهاند. خوانندهي تركيدان - به خصوص كه از آشنايي با الفباي فارسي و در نتيجه از آشنايي با بسياري از متون كلاسيك بيبهره باشد- مرتب از خود خواهد پرسيد كه چرا اسم اين نوزده دو بيتي را قطعه و سي و چند دو بيتي پيشين را رباعي نهادهاند. در ادبيات فارسي - و نيز در ادبيات تركي- رباعي وزن به خصوصي دارد كه با آن از اقسام ديگر دو بيتيها جدا ميشود و قطعات در اوزان آزاد سروده ميشوند.
مترجم در اين قسمت نيز علاوه بر عدول از وزن و قالب، دقت خاص خود را در ترجمه از دست ميدهد و شايد كه به زور و توصيه، كلمات و جملاتي رديف هم ميكند. مثلا، ما نفهميديم كه قطعه ما قبل آخر در صفحهي 233 ترجمهي كدام يك از قطعات دو بيتي سعدي است.
اگر در اين قسمت جنبهي مثبتي وجود داشته باشد، همانا ملهم گشتن زبان مترجم از «باياتيها» دوبيتيهاي فولكلوريك آذربايجاني است كه باعث شده لطافتي خاص بر برخي از آنها سايه افكند.
در پايان كتاب، فهرست الفبايي و شرح اسامي خاص9 و فرهنگي از لغات دخيل10 و فهرست حكايات و فصول و بخشهاي كتاب11داده شده است. در مقدمهي هفت صفحهاي هم اندك معلوماتي دربارهي سعدي و شخصيت ادبي و اجتماعي وي و كيفيت تهيهي ترجمه شده است كه اگر نبود چيزي از مجموعه كم نميشد و مينمايد كه «اكرم جعفر» تهيهكنندهي مقدمه، فهرست اسامي خاص و فرهنگ لغات در قيد استقصا در احوال سعدي و شناساندن وي به آذربايجانيزبانان و تحليل آثار او - لااقل بوستان- نبوده است.
در تنظيم فهرست لغات فارسي، و عربي دخيل و فهرست اسامي خاص نيز نقصهايي راه يافته است. مثلا، برخي كلمات و اصطلاحات تحريف شدهاند در مثل «خرمهره» به صورت خرزهره (Xarzohra) ضبط گشته است- كه اگر يك جا بود ميگفتيم غلط مطبعي است- و ديگر اینكه تمام حروف با صداي «آ» (â) و «اي» (Î) فارسي كه بلندند به شكل â و Î كوتاه درآمدهاند. في امثل «باد» به صورت Bad و بيدل بشكل Bidil قيد شدهاند كه ميبايست به ترتيب، به گونهي Bâd و BÎDEL ميآمدند و اين مينمايد كه تهيهكنندهي واژهنامه، لغات را با لهجهي آذربايجاني تلفظ كرده است و شاعر علاوه بر اصطلاحاتي نظير بيداد، بيثمر، بنياد، اعزاز، انجام، تن، تبر، خار، چاه زنخدان، چاك گريبان، آرام جان، سپر و جز اينها را به زبان ادبي تركي آذربايجاني معاصر صادر كرده و پا بر آن انگشت صحه گذاشته است.
اما برسيم به شرح اسامي خاص. در ذيل كلمهي «سيستان» نوشته شده: «ولايتي كه با زابلستان هممرز است.» زير «سومنات» آمده: «مركز آيينهاي ماهپرستي» و ذيل «دارا» ياد شده: «پادشاه منسوب به كيان» و برخي بيتوجهيها كه كار خوانندهي عادي را مشكل ميكند. مثلا، در اين توضيح: «عضد_فرمانرواي جنوب و غرب ايران در سدهي دهم.» چهبسا ممكن است خواننده از درك اينكه عضد - آنهم با الفباي روسي- همان «عضدالدولهي ديلمي» است، عاجز ماند.
با همهي اين اوصاف فهارس سهگانه كه با رنج و زحمت بسيار تنظيم شده، بر ارزش كتاب ميافزايد و در مورد متن كتاب، به عنوان ختم سخن بايد با «اكرم جعفر»، نويسندهي مقدمه همآوا شد كه:
«م. سيدزاده، شاعر و مترجم زبردست و باتجربه، در ترجمهي بوستان به تركي آذربايجاني رنج فراواني بر خود هموار كرده و با پيروزي از عهدهي اينكار بر آمده است.»
پينوشتها:
1. ص37.
2. ص91.
3. ص 124.
4. ميزانالعدالت، ص46.
5. ص16.
6. ص221-169.
7. ص229-220.
8. ص233-23.
9. ص241-234.
10. ص246-242.
11. ص253-241.
- توضیحات
- دسته: مقالات و نقدها