مجلهی مقام موسیقایی، دورهی تازه، شماره دهم.
« در هفتاد سال اخیر، لژنشینان فراماسونری از یك سو و ورشكستگان سیاسی وابسته به شرق و غرب از سوی دیگر، سكان تحقیقات ادبی، تاریخی و هنری رسمی دانشگاهی در یران را به دست گرفتند و ین كشتی نجات و فلاح را در دریی هولناك اسلامستیزی و دین زدیی انداختند و به سوی جزیر متروك تعصبات قبیلهی و باستانگریيهی بيمحتوا و روییی هدیت كردند و صهیونیستْروش به قلع و قمع هرچه فضیلت و معرفت بود پرداختند.
گاهی كسرويوار ادبیات یران را بدآموزش انگاشتند، از «پاكدینی» و «زبان»، «یین بيآك» دم زدند.[1] زمانی پورداودصفت، خلق و خوی مجوس را برتر از فضائل اولیا و انبیا شمردند[2] و روزگاری نیز چون ذبیحالله صفا – مؤسس و فر نشین لژ صفا- اسلام را میهی ننگ و لكهی بر دامن «فرهنگ آریامهری» دانستند [3] و همنوا با دگران، خدامحوری و دینمداری را افیون جامعهی ادب و هنر در یران به حساب آوردند.
ین بداندیشان گرچه هنوز هم گاه و بیگاه سر از لانهها و مخفیگاههی خود به در ميآورند و نویی ساز ميكنند، اما اسب اوهام پلشت خود را در فاصلهی سالهی 1340 تا 1357 بیشتر جولان دادند و به تخریب حصار معنویات اسلامی یرانی در پژوهشهی دانشگاهی دست یازیدند. ینان فردوسی را دوست دارند به شرط آن كه نشنوند كه فردوسی گفته است:
نگویم دگر داستان ملوك،
دلم سیر شد زآستان ملوك.
دوصد زان نیارزد به یك مشت خاك،
كه آن داستانها دروغ است پاك.
ز پیغمبران گفت بید سخن،
كه جز راستيشان نبُد بیخ و بن.
كه نبود سخن دلكش و دلربی،
به جز گفتهی توانا خدی.
« الر تِلكَ یات» را،
بخوان تا بدانی حكیات را . . . [4]
و مثنوی «یوسفیه»ی فردوسی را به راحتی انكار كنند، «اردادیرافنامه» را به كتاب درسی تبدیل سازند، اسلام را دشمن هنر و علم معرفی كنند و قرآن را . . .
ین، چكیدهی درد دلی است كه صاحب ین قلم با مرحوم تقی بینش در تخت جمشید داشتم. در سال 1372 از سوی معاونت پژوهشی سازمان میراث فرهنگی بری یراد سخنرانی و معرفی 52 سنگنبشته به الفبی تركی باستان اورخون به كنگرهی كتیبه و متون دعوت شده بودم. جلسات كنگره در شیراز برپا ميشد و محل استقرار ما هتل جنب بناهی استخر (تخت جمشید) بود. من و دكتر ذكیی ساوجی و مرحوم تقی بینش با هم در ین هتل هماتاق شدیم. انتخاب از سوی دكتر ذكیی بود و ميگفت:« ین پیرمرد عامل به احكام است.» چهار شبانهروز با هم بودیم، بینش، شبها چهار- پنج ساعت بیشتر خواب نداشت، مطالعه ميكرد، قرآن ميخواند، درد دل ميكرد، نماز شب ميخواند. قبل از آن كه وضو بسازد ما را هم بیدار ميكرد. به مزاح به من ميگفت:« دكتر پاشو! تو تركی، قلبت صاف است. خدا به تو توجه دارد. پاشو نمازت را بخوان. پاشو! پاشو!»
دریایی از محبت به انسانیت در نگاه پیرمرد موج ميزد. من از سال 1344 وقتی «مقاصد الالحان» چاپ شد[5] با اسم او آشنا شدم. در آن سال دانشجویی بودم كه در گیر و دار مبارزات حقطلبانهی طیف دانشجو با رژیم طاغوت، وابستگی و عشق عمیقی به فرهنگ بومی دیارمان در من یجاد شده بود و دنبال ناكجا آباد ميگشتم و بازشناخت سرآمدان فرهنگ و تاریخ سرزمین سرافرازيها و غیرت دینی، سرزمین ملامهر عليها، شیخ محمد خیابانيها، علامه امینيها، ملامحمد باقر خلخاليها، حكیم هیدجيها، سرزمین شهید قاضی طباطبیی كه در آن سال مراد و مرجع ما در «مسجد شعبان» بود و هر از چندگاه یكبار معروض حملهی مأموران ساواك واقع ميشد و ما همگی كلاسها را تعطیل كرده، به مسجد شعبان ميریختیم و . . .
مقاصد الالحان را فوری تهیه كردم. تا به خانه رسیدم، شروع به خواندن مقدمهی آن كردم، نشانهی از توهین به فرهنگ آذربیجان و زبان تركی در آن وجود نداشت كه هیچ، بلكه بینش، از اشعار و دیوان تركی عبدالقادرمراغی نیز به عزت یاد كرده بود و مهمتر از همه ین كه جملاتی حاكی از دینمداری و خدامحوری و تسلیم در مقابل اسلام و قرآن داشت كه در آن زمان كیمیا بود:« . . . كتابها و رسالههی فارابی و صفيالدین اورموی و دیگر موسیقيدانان بزرگ یران، حكیت از نفوذ فرهنگ اسلامی و زبان عربی در یران دارد . . . »[6]
و نیز: « اكنون خطری كه موسیقی یرانی را تهدید ميكند تقلید از موسیقيهی بیگانه است و بدبختانه ین خطر به اصالت و لطافت موسیقی روز به روز بیشتر لطمه ميزند، آهنگهیی كه ین روزها، دوستداران زیاد دارد، تقلیدی است ناقص از قطعات ضربی فرنگی و حكیت از فساد و تباهی دارد. از آن گذشته، بعضی از نوازندهها و خوانندهها آداب خنیاگری را كه در قدیم عنوانی خاص (والهی) داشته است رعیت نميكنند و موسیقی را به ابتذال و ناپاكی ميكشانند تا آنجا كه مردم غالباً – و به حق- به خواننده و نوازنده به چشم حقارت نگاه ميكنند.»[7]
در آن سالهی دانشجویی، ما در میان قلم به دستان دنبال الگو بودیم كه چه كسی را تیید كنیم، به كدامین قلم احترام بگذاریم. به قول مرحوم آل احمد از چپ و راست گرفتار «زرتشتی بازيها» و «فردوسيبازيها» و «موتورهی آب پارسیان هند كه با دلارهی آمریكا ميچرخید» بودیم. استاد «پارسی باستان» را صاحب منصبان انگلیسی هندوستان صادر ميكردند و استاد «اوستا و پهلوی»مان ار لژهی انگلیسی اعزام ميكرد و ما هم «خیال فاضل شدن در سر داشتیم و در كلاس ینان مينشستیم!»[8]
بدین گونه بود كه در دل من بری تقی بینش، محبت و احترامی یجاد شد، بعد از سال 1351 كه به تهران آمدم، او را پیدا كردم و بعدها با او همكار و همدرد شدم.
وجه مشتركی كه با هم داشتیم، ایستادن در مقابل باستانگریان و اسلامستیزان و عنیت به فرهنگ اصلی اسلامی سرزمینمان بود. آن مرحوم، در سال 1368 در یكی از روزهی شهریور ماه بود، پیشم آمد. به او نُقل ارومیه تعارف كردم. نشست و گفت:« ميدانی بری چه آمدهام؟ آمدهام بریت بگویم كه عبدالقادر مراغهی، حافظ قرآنِ شما را دارند مطرب ميكنند. بگیر بخوان . . . بخوان ببین. حافظ را هم با چهارده رویت قرآن تلاوت ميكرده است، ( . . . ) می خواره و مطرب ميكنند. . . »
پیرمرد نتوانسته بود خودش را نگه دارد. به او جواب نوشته بود، اما بسیار مؤدبانه. جوابش را من در سال 1368 خواندم. در جلد هشتم از كتاب «حافظ شناسی» كه به همت سعید نیاز كرمانی چاپ شد:[9]
«یا حیف نیست چنین مخلوق لطیف و نسج ظریفی را با معیارهی مصنوعی و بازاری و با سلیقههی پرداختهی ذهن نارسی خودمان بسنجیم و سخن او را از عالم ملكوت به زمین خاكلی و كثیف بیاوریم و به قول عرفا «از عرش به فرش» برسانیم؟! و تصور كنیم هرچه را دوست داریم یا ميدانیم بید رد شعر حافظ پیدا كنیم . . . حافظ نه تنها قرآن را از بر داشته، از قرائت «قرّاء سبعه» كه هر كدام دو راوی یا رویه داشتهاند آگاه بوده است. با حرمت كلام الله مجید و منع مذهبی غنا، بعید به نظر ميرسد، حفّاظ قرآن از یك طرف در انظار عمومی و در جامعه به عنوان مبلّغ مذهبی ظاهر شوند و در طرف دیگر در مجالس و محافل، تغنّی و آوازهخوانی كنند و به اصطلاح از «لوازم عیش و عشرت» باشند . . . بسیار بودند شعریی كه از می و باده سخن گفته ولی نخورده و یا نیاشامیدهاند. از نمونههی بارز ین قبیل شعرا حاج میرزا حبیب خراسانی و منشيباشی نصرت را ميتوان نام برد كه اولی مجتهد نیكوخصال و معروفی بود. دومی كه در زمان قوام السلطنه سمت منشيگری یالتی را داشت در تمام عمر، لب به باده و ساغر نزد ولی هر دو در بسیاری از اشعار خود سخن از می و باده گفتهاند. ین مسأله در مورد حافظ هم صدق ميكند. . . به قول مولوی «هر كسی از ظن خود» یار حافظ شده و خیال كرده است، هرچه را دوست دارد و یا هر عقیدهی را كه دارد بید در شعر حافظ پیدا كند.»[10]
موضوع سخنرانی حقیر در «كنگرهی كتیبه و متون» بری جامعهی باستانشناسی یران، تقریباً یك موضوع بكری بود. معرفی «الفبی اورخونی» و چهارده آواك و هشت واكه و چهار دیفتانگ و نیز شرحی اجمالی پیرامون 52 كتیبهی تركی باستان كه با ین الفبا برجی ماندهاند و نیز دادن خلاصهی از مطالب كتیبهی مادر كه 3 متر و 75 سانتيمتر بلدی دارد و هر چهار جبههی آن با ین الفبا نقر شده است و نیز بیان ین مطلب كه مطالعات و تحقیقات ادبی و زبانشناسی در یران بید به صورت تطبیقی فارسی، تركی و عربی انجام گیرد و پژوهش در یكی بدون عنیت به دیگری ره به جیی جز پرتگاه ناسیونالیسم و شوونیزم نخواهد برد و مليگریی كه خلاف اسلام است.
ین سخن من را برخيها در آن كنگره، خوش نداشتند و در پیلهی باستانگریی خود همچنان لولیدند و به جیغهی بنفش دست یازیدند!
بینش، یگانه دانشمند بيغرضی بود كه بر پیشانی من بوسه زد و با نگاههی تحسینآمیزش من را شرمندهتر و شیفتهتر خود ساخت. آن شب در هتل، شاداب و بشّاش بود و ین یه ورد زبانش كه:
الَم اَعهَد یا بَنی آدم اَن لا تَعبُدُ الشَّیطان اِنَّه لكُم عَدوٌّ مُبین.
شب هم بعد از نماز چند یه تلاوت كرد و آن شب را راحت خوابید. خدیش بیامرزاد! خداوند قرین رحمتش كناد! آن مرحوم، با تقوا و فضیلت زیست، خدمات ارزندهی به موسیقی اصیل برخاسته از تفكر دینی كرد. قدرش هم مجهول ماند. من به حكم وظیفه به اهمیت و اعتبار برخی از كارهی علمی و آثار او اشارهی كوتاه ميكنم:
1- تاریخ مختصر موسیقی یران، نشر آروین، تهران، 1374، 192 ص، رقعی: ظاهراً فرجامین اثر مطبوع مرحوم بینش است. در سرآغاز اثر به شیوهی مألوف خود، بسیار مؤدبانه كژتابيهی مؤلفان «چشمانداز موسیقی یران»، «سرگذشت موسیقی یران» و «تاریخ موسیقی» را فراچشم ميآورد و ميگوید:« به قول ملاصدرا – حكیم نامدار یران- همه چیز در جهان تحرك دارد. طبعاً گذشت زمان، لزوم تجدید نظر در آنها و افزودن پژوهشهی جدید را یجاب ميكند . . . كه كمتر بدانها توجه شده است.»[11]
و در پایان كتاب ميگوید:« . . . موسیقيدان یرانی بید رعیت ملت و مذهب خود كند . . . ین است كه توفیق ادب ميجوییم و آرزو ميكنیم بار دیگر همانند موصليها، زلزلها، فارابيها، ابنسیناها، اورمويها و عبدالقادرها ظهور كنند و موسیقی یرانی جلال و زیبیی دورانهی طلیی گذشته (اسلامی) خود را بازیابد و دیگر، هنرمندان ما را دلباختهی سوناتها، كرالها، اورگانومها، مادریگالها و نظیر آنها نكند. ان شاء الله.»[12]
مؤلف، كتاب خود را در دو بخش تدوین كرده است. بخش نخست را به پیش از اسلام اختصاص داده و در مقابل مليگریان و ناسیونالیستهی افراطی آن دوره را «دورهی اساطیری» نام داده است و بدون هرگونه تعصب و غرضی، آگاهيهی مربوط به موسیقی اساطیری اقوام ساكن یران زمین را با مستندات و مستمسكات علمی و تاریخی آورده است و باز، بد اندیشان باستانگرا را مؤدبانه پاسخ داده است كه:« . . . تنها با تخیل و حدس نميتوان ساختار علمی موسیقی را در آن دورانها دریافت اظهار نظرهی مبالغهآمیزی وجود دارد كه . . . »[13]
سپس تاریخ موسیقی دوران اسلامی را با تكیه بر آثار بازمانده به عربی و تركی و فارسی شرح ميدهد. در ین بخش از زلزل رازی، احمد سرخسی، خوارزمی، كندی، اوزلوق فارابی، ابوالفرج اصفهانی، بوزجانی، اخوان الصفا، ابن سینا، ابن زیله، خواجه نصیر، قطب الدین شیرازی، صفيالدین اورموی، عبدالقادر مراغی، محمود آملی، بنیی و جز آن نام ميبرد و شرح زندگی و آثار هر یك را جداگانه ميآورد.
در ین بخش، در قسم «موسیقی مذهبی» با ذكر عبارت «وَ لَیسَ غَرَضنا مِن هَذهِ الرّساله تَعلیم الغِناء و صُنعه المَلاهی» از اخوان الصفا، ثابت ميكند كه منظور از تدوین رسالات موسیقی ین نبوده است كه مطربی بیاموزند، بلكه خواستهاند از آن به عنوان راهگشی عالم معنی استفاده كنند و از موسیقی در قرائت در نماز و كلام الله مجید، در مراسم قربانی و دعا و در مساجد كه همگی موجب رقّت قلب، خضوع نفس، توبه از گناهان و توجه به خداوند تبارك و تعالی ميشود، استفاده ميشده است.»[14]
تلاش مرحوم بینش در ین اثرف آن است كه از یجاد هر گونه شورو هیجان كاذب باستانگریی در جوانان كه معمولاً منتج به اسلامستیزی ميشود، پرهیز كند.
2- شرح ادوار (با متن ادوار و زوائد الفوائد) اثر عبدالقادر بن غیبی حافظ مراغهی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1370، 460 ص، وزیری.
صفيالدین اورموی بعد از فارابی، دومین موسیقيدان و موسیقيشناس بزرگ دوران اسلامی است كه به سه زبان عربی، تركی و فارسی آثار موسیقی نظری بر جی گذاشته است. اثر گرانقدر او «الادوار» است كه به عربی نوشته است و به فارسی و تركی چندین ترجمه و شرح از آن بر جی است. نشر جی گفتگو، شرحی است كه عبدالقادر مراغهی بر آن نوشته است. دقت و وسواس علمی مرحوم بینش در چاپ ین اثر شیان توجه است. در هر قسم بخشی از متن «الادوار» به عربی و سپس شرح فارسی عبدالقادر را آورده است. در هر قسم در تعلیقات نسبتاً مبسوطی علاوه بر دادن نسخهبدلها و واریانتهی مختلف و معنی الفاظ غامض و شرح تلمیحات و شأن نزول یات و احادیث و مرجع و منبع ابیات و عبارات، اصطلاحات و لغات فنی موسیقیی را نیز با مهارتی استادانه شرح كرده است.
به فرجام كتاب رسالهی «زوید الفوید» اثر عبدالقادر مراغهی را افزوده است. ین رساله در ده فیده تنظیم شده است و عنوانهیی نظیر: طبقات اربعه، استخراج ادوار، شعبات اوتار، ارقام نغمات، اصابع ستّه، اصناف تصانیف و نظیر آن دارد و در متنشناسی موسیقی فارسی حائز اهمیت است.
كتاب الادوار اورموی پیش از نشر مرحوم بینش در یران شناختهی عام نبود اما در بیرون از یران متن و شروح آن بارها چاپ شده است. نشر معروف آن، از آن «الدكتور حسین علی محفوظ» است كه در سال 1961 بیرون داده شده است و آخرین تحقیق از آن خانم دكتر زمفیرا صفروا است كه در سال 1995 از سوی نشریات «ارگون» در باكو انتشار یافته است.
3- موسیقی دانشنامهی علیی، سه رسالهی فارسی در موسیقی، تهران،1371.
«دانشنامهی علیی» دیرة المعارفی از علوم اسلامی است كه مانند «مفاتیح العلوم»، «نفائس الفنون» و «درّة التاج» مورد توجه جهان علم بوده است. بخش موسیقی ین مجموعه، بسیار فشرده و دشوار است و مرحوم بینش ین بخش را بری نخستین بار چاپ كرده است. توفیق تهیهی متن انتقادی از ین اثر گرانقدر با شرح دقیق و ظریف آن، نصیب آن مرحوم شد. بینش، دو نسخهی اصلی از بخش موسیقی دانشنامه را به دست آورده است. نخستین نسخه را از «بریتیش میوزیوم» و دمی را از «كتابخانهی ملك تهران»؛ و با دقت به تصحیح و تهیهی متن علمی- انتقادی پرداخته است. در حواشی علاوه بر آن كه به شرح فنی اصطلاحاتی نظیر: یقاع، اتفاق، نااتفاق، انتقال، تألیف لحن، حدت، ثقل، بعد، جمع، تنافر و جز آن پرداخته است، واژهنامهی سه زبانهی فارسی – فرانسه – انگلیسی از اصطلاحات موسیقیی نیز داده است كه بری پژوهندگان و دانشجویان فن بسیار مغتنم است. معادلیابی ین اصطلاحات مانند تلحین حلقی (Vacal music)، خفات (Lightness)، رخوت (Relaxation)، مطلق (Open String) و جز آن با دقت و تسلطی ماهرانه انجام پذیرفته است.
4- «كنز التّحف»، اثر عبدالقادر مراغهی، همان.
عبدالقادر مراغهی كه مرحوم بینش دو اثر از او (مقاصد الالحان و جامع الالحان) را چاپ كرده است، شید بزرگترین نام در موسیقی اسلامی باشد. وی در سال 754 ق. در شهر مراغه تولد یافته و در سال 838 ق. در همان شهر بدرود حیات گفته است. عبدالقادر علم موسیقی را پیش پدر پس از حفظ قرآن یاد گرفته است و خود علت آموزش موسیقی را مهارت یافته در تلاوت قرآن با «نغمات طیبه از سر وقوف» ذكر ميكند. دو كتاب به تركی و سه كتاب به فارسی از او بر جی است. كتاب تركی او «الادوار» یا «روح پرور» نام دارد كه به سلطان مراد دوم (855 م.) عثمانی تقدیم داشته است. فرزندش عبدالعزیز نیز «نقاوة الادوار» تألیف كرده و به همو تقدیم كرده است. نوهاش محمود هم اثری موسوم به «مقاصد الادوار» دارد كه او نیز به سلطان بیزید دوم عثمانی (918 – 866 م.) تقدیم داشته است.
عبدالقادر علاوه بر الادوار و دیوان شعر كه به تركی است، سه كتاب جامع الالحان و مقاصد الالحان و كنز التّحف را به فارسی نگاشته است. كنز التحف تا روزگار ما به جهان علم ناشناخته بود. مرحوم بینش آن را در مجموعهی خطی محفوظ در كتابخانهی ناسیونال پاریس یافته و با نسخهی دیگر كه در موزهی لندن محفوظ است، مقابله و چاپ كرده است. مصحح به استناد بیتی در دیباچه كه نام «حسن» و «كاشان» در آن آمده است، حدس ميزند كه احتمالاً ین اثر از عبدالقادر نه، بلكه از «حسن كاشانی» نامی باشد و دیگران هم ین حدس با بها داده و اخیراً مؤلف آن را حسن كاشانی نامیدند. غافل از آن كه ین قطعه كه در واقع فهرست منظومی از مقامات دوازدهگانه است در آغاز دیگر رسالات موسیقی نظیر: ریاض الابرار، مرآت الخیال، مصباح السرور، مرآت آفتاب نما، مفرّح القلوب و جز آن نیز آمده است.»
[1] آئینی كه كسروی آورد به ین نام نامیده شد. كتاب دو جلدی «ورجاوند بنیاد» اصول ین آئین است و «زبان پاك» نام كتابی است كه وی در آن قواعد دور ساختن فارسی از لغات قرآنی و پالیش آن را تنظیم كرده است.
[2] پور داود آئین «نئومزدیسنا» را در برابر اسلام علم كرد. وی اصول آئین خود را در «هرمزد نامه»، «پوراندختنامه» و «یادداشتهی گاتها» به نگارش در آورده است.
[3] دربارهی ذبیح الله صفا، مرحوم علی دوانی در كتاب «علامه مجلسی» مينویسد: ذبیح الله صفا نتوانست جی شاه را خالی ببیند و از وطن و مردم خود برید و در اروپا تحت حمیت استكبار جهانی «تاریخ ادبیات در یران» خود را تكمیل نمود و هر جلدی را به یران فرستاد و در یران اسلامی حتی در زمان حیات امام خمینی از بركت بيتوجهی بعضی از مسئولین امور، چاپ و منتشر شد كه مطالب آن ناشی از نهیت بيانصافی و خیانت او به تاریخ ميباشد. (ص 511 – 518)
[4] فردوسی توسی، یوسف و زلیخا، انتشارات آفرینش، تهران، 1369، ص 13.
[5] عبدالقادر مراغهی، مقاصد الالحان، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1344.
[6] همان، ص 14.
[7] همان، ص 18.
[8] تعبیرها از مرحوم جلال آل احمد است.
[9] حافظ شناسی،ج 7، ص 56.
[10] همان، ج 8، ص 56.
[11] تاریخ مختصر موسیقی یران، ص 5.
[12] همان، ص 190.
[13] همان، ص 60.
[14] همان، ص 178.