كاروان سالار نثر واقعگرا
(جليل محمدقولوزاده)
نشريه آذري، شماره 11
نام جليل محمد قولوزاده در تاريخ ادبيات معاصر آذربايجان، به عنوان ستارهای درخشان در آسمان ادبيات پيشرو و انقلابي، مبارزی پیگير و آفرينشگر در ايجاد نمونههای برجستهي نثر نوين و مترقی ميدرخشد. وی اديبی توانا، روزنامهنگاری مبارز، نويسندهای واقعگرا و انديشهورزی خردمند بود. او در دوران زندگی خويش، توانست بسياری از قلم به دستان، شاعران، نويسندگان و نقاشان چيره دست جوان و انديشمند را گرد خود فراهم آورد و در نثر معاصر آذربايجانی بانی مکتبي گردد که بعدها به « مکتب ملا نصرالدين» معروف شد. ميرزا جليل فرزند محمد قلي، دربارهی تولد خود، در زندگينامهی خود نوشتهاش گويد :
« منيم دونيايا گلمهیيمي هئچ بير کس، يازی ايله بير ياندا قئيد ائتمهیيب . . . ايندی، يعنی هيجرتين مين اوچ يوز قيرخ دؤردونجو و عيسا(ع) نين تولّدونون مين دوققوز يوز ايگيرمی آلتينجی ايلينده، منيم ياشيم گرک، يا اللي آلتی اولا، يا اللی يئددی اولا، يا بلکه اللی سککيز اولا.»[1]
ولی طبق اسنادی که استاد مرحوم «پرفسور عزيز شريف » از ادارهی سجل احوال دورهی تزاری در تفليس استخراج کرده است، ميرزا جليل در تاريخ 10/1/1866م. چشم به جهان گشوده است.[2]
پدر بزرگ ميرزا جليل، به« مشهدی حسين قلی » معروف بود، اهل شهر «خوی» بود و شغل سنگتراشی داشت. پسر وي «مشهدي محمد قلي» از خوي به نخجوان كوچ كرده، به شغل سنگتراشي و کارگری روزگار سپری میکرده است.[3]
تحصيلات ابتدايي ميرزا جليل در مکتبخانههای سنتی سپری شده است. در ده سالگی به مدرسهی دولتی شهر نخجوان و در 16 سالگی يعنی در سال 1261 شمسی به دانشسرای تربيت معلم دولت تزاری روس در همان شهر وارد شده و در سال بعد به عنوان معلم مدارس ابتدايي به روستاهای اطراف اعزام گرديده است. از سال 1177 شمسی، در شهر ايروان سکونت اختيار کرده، به مترجمی و وکالت پرداخته است.[4] جليل محمد قولوزاده، به علاوه زبان ترکی آذربايجانی، به زبانهای فارسی، عربی و روسی نيز مسلط بود. متون فارسی و عربی را در دوران نوجوانی پيش «ملا علي حسين زاده» و «حاج ملا باقر» خوانده بود. بعدها در خاطرات خود، از اين دو تن به نيکی ياد کرده است. ادبيات ترکی آذربايجانی، زبان روسی و علوم جديدهی آن روزگار را نيز در سالهای تحصيل در« دانشسرا»[5] فرا گرفته بود. در سالهای تدريس در روستاها نيز با فراز و نشيبهای زندگی فلاکت بار تودههای مردم آشنا شده بود. اينک در انديشهی وقف استعداد و تواناييهای علمي و عملی خود به مردم، در شهر ايروان و سپس در شهر تفليس دست به قلم برد.
نخست نمايشنامهی منظوم «چای دستگاهی» (1168 ش.)، سپس کمدی «کيشميش اويونو » (1271ش.) و داستان « دانا باش کندی نين احوالاتلاری» (1273ش.) را چاپ کرد. اين آثار را در کنار نوشتههای ميرزا فتحعلی آخوند زاده، از نخستين نمونههای نثر پيشتاز مدرن و نوين ادبيات معاصر آذربايجانی میشماريم. نخستين داستان کوتاه که از وی انتشار يافت «پوست قوتوسو » نام دارد که در سال 1904ش. با کمک « محمد آقا شاه تختلی » سردبير نشريهی «شرق روس» انتشار يافت.[6]
اين داستان کوتاه، بارزترين نمونهی ادبی در تاريخ نثر نوين آذربايجانی به حساب میآيد. مضمون آنها بسيار عادی است که از واقعيتهای زندگی اطراف خود اخذ کرده است.
«نوروز علی» نوکر «وليخان » نامهای را به صندوق پست مياندازد، و در انتظار آن در کنار صندوق مینشيند و هنگام تخليهی صندوق از سوی مأمور پست، با او درگير میشود و کار به دادگاه میکشد.
نويسنده اين حادثهی بسيار عادی را با زبان شيرين و جذاب بيان میکند و با مهارت خاصی حقايق بسيار اجتماعی سياسی آن عصر را در قالب همين زبان ميريزد و بُعد مهم آفرينش ادبی نويسنده، در کنار گزينش سادهنگاری، آن است، نظر خود را دربارهی حوادث مختلف داستان به خواننده معلوم نمیکند و همان گونه که صادق هدايت در «سگ ولگرد» عمل کرده است، استنباط و استنتاج را به خواننده وامینهد و حتی يک کلمه يا تعبيری در رد يا قبول تيپ و يا رفتاری نميآورد و اشارهای حتی ابهامآميز به نتيجه و يا ارزشگذاری حوادث و افراد نميکند. به خلاف جمالزاده که در داستان کوتاه «فارسی شکر است»، ضمن بيان حوادث و شرح بستر اصلی داستان، خود نويسنده است که به خواننده خط ميدهد و نظر خود را به طور مستقيم القاء میکند.
يکی از منتقدانِ بنام آثار جليل محمد قولوزاده در باب اين داستان کوتاه گويد «پوست قوتوسو» هم به لحاظ عمق هنرمايي و هم به جهت واقعگرايی و تاثير عميق اجتماعی، در رديف معروفترين نوولهای جهان، قابل ارزيابی است.[7]
ميرزا جليل در سال (1274ش.) به فکر انتشار نشريه افتاد، نخست با نام « نوروز» و يکسال بعد (1906) توانست با عنوان «ملا نصرالدين» مجوز نشر دريافت دارد و سالی نگذشت که توانست آن را به پيشتازترين نشريهی طنزی عصر خود تبديل کند. نقش عظيم سياسی و اجتماعي اين نشريه در حوادث مشروطيت و پس از آن در ايران قابل انکار نيست. حکومت قاجار بارها ورود آن را به ايران ممنوع ساخت و به دفعات محمولههای پستی آن را به آتش کشيد. اما اين يکهتاز ميدان مبارزات سياسی در انتشار و تغيير محتوای بسياری از نشريات طنزی کشورمان تاثير عميق برجای نهاد . نشرياتی نظير «حشرات الارض» ، «نالهی ملت»، «استقلال»، «انجمن»، «آذربايجان»، «بوقلمون»، «صراط المستقيم»، «فرياد»، «محاکمات»، «نجات»، «سعادت» و جز آن، همگی تحت تاثير «ملا نصرالدين» شکل گرفتند و انتشار يافتند. در قفقاز نيز نشريات «بهلول»، «زنبور»، «مرآت»، «بابای امير»، « مزه لی»، «طوطی»، «لک لک»، «کل نيت»، «آری» و جز آن، بعد از«ملا نصرالدين» و به پيروی از آن منتشر شدند.
برخی از نشريات کشورمان نظير «آذربايجان» که از سال 1275 در تبريز شروع به انتشارکردند، هم به جهت شکل و ترکيب ظاهری نشريه و هم به لحاظ مطالب و مضمون، طابق نعل بالنعل ملا نصرالدين به شمار میرفت. مخاطب طنز در ملا نصرالدين «آی موللا عمی! » و در آذربايجان «آی حاجی بابا» بود. شيوهي نثر هر دو يکسان و اشعار چاپ شده در آذربايجان اغلب در پاسخ اشعار ملا نصرالدين سروده میشد.[8]
گذشته از نشريات، شاعران طنز پرداز ايران نيز تحت تاثير اشعار منتشره در ملا نصرالدين به تدوين و سرودن اشعاری پرداختند که در تاريخ ادبيات بيداری ايران ماندگار شده است. يکی از اين شاعران، «سيد اشرف الدين حسينی گيلانی» است که در شهر رشت نشريهای با نام «نسيم شمال» و به پيروی از ملا نصرالدين انتشار ميداد. وی بعدها ديوانی نيز با همين نام ترتيب داد که بسياری از اشعار آن اغلب ترجمه و يا اقتباس و برداشتي از طنزسرودههای« ميرزا جليل محمد قولوزاده» و عضو اصلي نشريهی «ملا نصرالدين» بود. اشعار و مقالات و آثار طنزی منتشر شده در دو نشريهی ملا نصرالدين و نسيم شمال بارها به طور تطبيقی بررسی شده است و به ويژه اشعار اين دو شاعر رو در روی هم نهاده شده است. برای نمونه به یک مورد زير اشاره مي کنيم:[9]
ميرزا علی اکبر صابر (نشريه ملا نصرالدين):
آخ نئجه کئف چکمهلی ايام ايدی،
اونداکی اؤولادِ وطن خام ايدی!
سيّد اشرف الدين حسينی (نشريهي نسيم شمال):
آخ عجب ايام خوشی داشتيم،
حجت و احکام خوشی داشتيم!
همچنين«علی اکبر دهخدا » تحت تاثير مکتب ملانصرالدين و به پيروی از آن و با امضای «دخو» و با عنوانهای « چرند و پرند»[10] به فيليهتون نگاری روی آورد. ديوان ترکی بر جای مانده از او نيز تحت تاثير مستقيم اشعار طنزی ميرزا علی اکبر صابر- شاعر يکه تاز نشريهی ملا نصرالدين - سروده شده است.[11]
تاثير جريانساز نشريهی ملا نصرالدين در تکوين نشريات و ادبيات انقلابی ترکی و فارسی در ايران، بيش از آن است که در اين مجال کوتاه بتوان پيرامون آن بحث کرد و حق مطلب را ادا نمود. شايان ذکر است که جليل محمد قلی زاده در سال 1310ش. بهیاری روشنفکران و رجال فرهنگی تبريز مانند محمد علی تربيت، ابوالفتح علوی و آذری وند، هشت شماره از ملا نصرالدين را در شهر تبريز با کاريکاتورهايي به قلم سيد علي بهزاد تبريزی انتشار داد. اوج آوازه و قبول خاطر ملانصرالدين در ايران در «خطابيه»اي كه سيد اشرف الدين حسيني به دو زبان ترکی و فارسی و خطاب به ملا نصرالدين سروده است، ميتوان دريافت:
شعر تو بود لؤلؤ شهوار آمولا!
نام تو بود شهرهی اقطار آمولا!
با اين همه شيرينی گفتار، آمولا،
و بيهوده مزن چانهی بسيار آمولا!
بير لات باباسان، خئيمه و خرگاهه ساتاشما،
ائی موللا عمی! چوخدا بيزيم شاها ساتاشما!
ايراندا اولان خسروی جمجاها ساتاشما
ژورنالدا بوخلقی ائلهمه خار، آموللا!
در نقطهای قفقاز تو چون شمع چراغی،
در خطهی تفليس تو چون بلبل باغی.
اما به بر کهنه پرستان چو کلاغی،
از بس که زدی بر همه منقار، آمولا!
جليل محمد قلی زاده با انتشار ملا نصرالدين به کشف بسياری از استعدادهای جوان عصر خود نيز موفق شد. قلم زنانی که با امضاهای مستعار « لاغلاغی »، « جير جيراما »، « موزالان »، « هر دم خيال »، «سيژيم قولو»، « کئفسيز »، « دلي »، « جووه للاغی»، « حمّال »، « خورتدان»، « دابانی چاداق»، « هوپ هوپ »و جز آن به خلق آثار بديعی ميپرداختند که اينک ما، همهی آنها را در فصل « مکتب ملا نصرالدين » يا « مکتب ادبی جليل محمد قولوزاده» قرار میدهيم.
در سالهايي که وی به انتشار نشريهی « ملا نصرالدين» اشتغال داشت، چند اثر ارزنده نيز به قلم آورد که سر آمد آنها نمايشنامهی «اولولر»[12] است. در اين نمايشنامه « شيخ نصرالله» تيپ منفی خرافه پرست است که با سوء استفاده از موقعيت خود به کلاهبرداری و عوامفريبی میپردازد. اين اثر ادبی برای اولين بار در سال 1310ش. در تبريز به نمايش گذاشته شد.
برگردان فارسی آن نيز در 1356 در تهران چاپ شده است. جليل محمد قلي زاده پس از اقامت يک ساله در تبريز ، به باکو رفت و تا آخر عمر در آن شهر زندگی کرد .
در سالهای زندگی در باکو به سر دبيری نشريههای «شرق قاديني »، « يئني يول» و « معارف و مدنيت » انتخاب شد و « جمعيت تحقق و تتبع آذربايجان» را تشکيل داد و برخی از داستانهای کوتاه خود نظير: « بلکه ده قاييتديلار»، «تاخيل حکيمی»، « ساققاللي اوشاق»، «شرق فاکولتهسی» را در اين دوران نوشت و لحظهای از مبارزه در راه سعادت مردم و انتشار ترقیخواهی و حرّيت طلبی آرام نگرفت و قلم بر زمين ننهاد. تا آنکه در سال 1932م. روی در نقاب خاک کشيد.
از آثار مهم ديگر وی « آنامين کيتابی»، « كامانچا »، « دلیلر ييغيناجاغی»، « داش باش کندلینين مکتبي » نيز قابل ذکر است که هر يک از آنها منبع اخذ قوت و الهام برای نويسندگان پس از نسل او شده است.
در ميان اين آثار ، چند اثر منثور و داستان کوتاه مربوط به ايران وجود دارد که دغدغه و توجه عميق اين نويسندهی انديشمند و مترقی را به سرنوشت هموطنان خود نشان میدهد. مانند آثار منثور: « بینصيبلر»، « خئير دعا »، « اوستا زئينال» و « ايراندا حورّيت». به صورت کتابچهی مستقلی چاپ و در فردای امضای مشروطيت، ميان مردم توزيع شده است. قهرمانان اصلی اين داستان کوتاهِ بسيار جذاب «اوستا جعفر» و « کربلايي محمد علی» - دو تن از روستائيان ايرانی - هستند که در چاههای نفت باکو به کارگری روزگار میگذرانند، آنان وقتی خبر اعطای حرّيت و مشروطيت را میشنوند پيش پيرمردی نامهنگار ميروند و از او میخواهند که به مادرشان بنويسد:
« اي آنا! دئييرلر ايراندا حورّيت وئريرلر.
دونن قونسول بيزه خبر وئردی کی بيزيم پاييميزي وطنده پايلاياجاقلار. ايندي، آي آنا، منيم پاييما هر نه دوشسه گؤندر... »
اين داستان کوتاه کمدی، ماهيت تاريخی دارد و نويسنده در آن، به زبان طنز به استهزاء و انتقاد شديد از دولتمردان قاجار و « حرّيتی» که شاه قاجار به رعايای خود عطا کرده است، ميپردازد. در بخشي از داستان، با استفاده از يک گفتگوی کوتاه، نويسنده بسياری از مسايل سياسی- اجتماعی آن روزگار را بازگو میکند و مانند آينهای زلال، زندگی مردم را به تصوير میکشد :
« پري نيسا دئيير يوخودا قارپوز چوواللاری گؤرور و حورّيتدن خبر اولاجاغينی و يوخوسونون تعبير اولاجاغيني ساييب قاراداشينا دئيير:
- داداش! سن آللاه بو کاغيذی آپار، وئر بير آداما اوخوسون گورگ بورادا نه یازيليب؟
- کربلايي رضا اول کاغيذين احوالاتيني باجیسيندان سوروشدو، و بير قدهر فيکير لشيب دئدی:
- آی قيز، پری نيسا، سنين هئچ عاغلين يوخ ايميش؟
- نييه داداش ؟
قارداشي جاواب وئردی:
- آی آخماق، بير ائله گؤر ايرانداندا بورا حورّيت گلر؟
پری نيسا دئدی:
- آی داداش سن نييه ائله سؤز دانيشيرسان؟ ايران نه اوزاق يئردی کی گلمهسين؟ عربلر کندی اودور آ ؟ آرازين قيراغيندادی. نه بير اوزاق يولدوکی؟
- ياخشی دئيير سن، پری نيسا، عربلر کندی چوخ اوزاق يئر دئييل.
- آمما... اوتايدان بو اوزه حنا گلر، سبزه، بادام ايچی گلر، توتون، چای تيريهک ... بئله زادلار گلر . يوخسا وآللاه من عؤمرومده بير دفه ده ائشيتمهميشم کی، حورّيت گلهر. . . »
نويسنده در اينجا يکی از ويژگيهای شخصيتی يکی از تيپهای داستان را از زبان تيپ ديگری بيان ميکند به گونهای که خود تيپ دوم شناخته میشود. در ضمن در حين گفتگو طنز سياسی نيز وجود دارد. آرمانهای تودههای ستمديده و خوش خيالی آنان در همين قطعه قابل لمس است.
گفتار خود را با سخن مرحوم پروفسور ياشار فارايف به پايان ميرسانم که گفت :
«جليل محمد قولوزاده برجستهترين نماينده و سردار کاروان روشن نوين واقع گرايي در نثر معاصر آذربايجان به شمار مي رود»[13] نثر ما را هم به قلهی رمانتيسم نوين و هم به عمق رئاليسم تنقيدی حرکت داد.
[1] جليل محمد قولوزاده. اثرلري، ج 3، باكي، 1967 م. ، ص 708.
[2] افلاطون محمداوف. جليل محمد قولوزادهنين حياتي و اجتماعي فعاليتي، باكي،1974، ص 6.
[3] همان جا.
[4] اثرلري، ج 3، ص 709.
[5] منظور ما از «دانشسرا» در اينجا «زاقافقازيا گوري معلّملر سئمينارياسي» است.
[6] نشريهي شرق روس، ش 10، سال 1904 (به نقل از: افلاطون محمدوف، ص 10).
[7] م. شاگين. آذربايجان ادبياتي داكاداسي، باكي، 1940، ص 136.
[8] ناظيم آخوندوف. آذربايجان طنز روزنامهلري، كؤچورن: غ. ر. سپهري، انتشارات فرزانه، تهران، 1358، ص 331 به بعد.
[9] اشرف الدين حسيني. منتخبات نسيم شمال، تهران، انتشارات علمي.
[10] علي اكبر دهخدا. چرند و پرند، انتشارات اميركبير، تهران، 1347.
[11] علي اكبر دهخدا. ديوان اشعار، به كوشش عمران صلاحي، تهران، 1364.
[12] جليل محمد قلي زاده. مردهها، ترجمهي محمد پيفون و هما ناطق، تهران، 1356.
[13] ياشار قارايف. ياراديجيليق مئتودو، باكي، 1974، ص 159.