تكملهاي بر كتاب «ايروان، يك ولايت مسلمان نشين بود»
نويد آذربايجان، 237، تاريخ 1381/4/29
ميرزا فضل الله شيرازی متخلص به خاوری در اثر گرانقدر «نامهي خاقان» (که در سال 1260 هـ . ق . آن را به صورت سالنامه در شرح وقايع نوشته است) ايران را به شانزده ايالت تقسیم کرده است. و وقایع کليهي سنوات 28 ساله فتحعلی شاه به اضافهي مختصری از عهد آقا محمد خان و محمد شاه قاجار را به قلم آورده است، و نخستين ايالت را «آذربايجان» مینامد و شهرهای اين ايالت را بدين گونه میشمارد:
شهرهای مشهور آذربايجان: تبريز، اردبيل، خلخال، مراغه، خوی، ارومی، ايروان، شوشه، نخجوان، شيروانات، شکی، شماخی، بنادر دربند، بادکوبه و قبه است که در کنار دريای خزر اتفاق افتاده است.[1]
اين خود، يکی از هزاران سند موجود دال بر تعلق سرزمين کنونی جمهوری ارمنستان به آذربايجان و جهان اسلام است که تاريخ پژوه معاصر آقای «صمد سرداری نيا» درکتاب پر ارزش ايروان يک ولايت مسلماننشين بود با ذکر اسناد و مدرک به اثبات آن میکوشد. مؤلف در مقدمه میگويد:
« اين قلم سرگذشت ايروان از بدو پيدايش تا فاجعهي قتل عام مسلمانان به دست داشناکها را بررسی میکند و نشان میدهد . . . ايروان از شهرهای آذربايجان و «چخور سعد» از ولايت چهارگانهي ايالت آذربايجان بوده است که نه تنها بر روی اجساد مسلمانان ستمديدهي اين ولايت، جمهوری ارمنستان ايجاد شده است، بلکه ارامنهي افراطی بعدها با ادعای مالکيت قره باغ کوهستانی با تجاوز به خاک آذربايجان، آن را اشغال کردهاند. »
مولف با اين نيت در فصل نخست، پيشينهي تاريخی ايروان را به بحث میگذارد و با کاوش در اسنادی نظير صدر التواريخ، مرآت البلدان، گلستان ارم و با استناد به پژوهشهای لُستِرنج درکتاب«جغرافيای سرزمين خلافت شرقی» و مينورسکی در«پژوهشهايي در تاريخ قفقاز» نشان میدهدکه اين منطقه پيوسته ترکنشين بوده و در دوران اسلامی نيز به دست مسلمين اداره شده است و حتی کسروی را نيز شاهد مثال میآورد که:« مقصود از ارمنستان ... آن نواحی است که از صدر اسلام به دست مسلمانان افتاده است، حکمران آن جا يکسره از بغداد يا از آذربايجان فرستاده میشد.» [2]
در بخشهای بعدی مؤلف ولايت «چخور سعد» را که بخشی از آذربايجان بوده و قطعه خاکی که از 1937 م. جمهوری سوسياليستی ارمنستان ناميده شده است، جزئی از آن ولايت است، معرفی میکند و در فرجام کتاب، ضمن ذکری از فجايع داشناکها در نيم قرن اخير در زدودن آثار اسلامی اين منطقه، شخصيتهای اسلامی و شاعران و سرايندگان فارسیگو و ترکیسرا را مانند حکيم لعلی، محمد نديم ايروانی، حاج ميرزا آقاسی، شهاب ايروانی، ميرزا مسلم قدسی و دهها ايروانی ديگر را میشناساند.
اين قطعهي خاکي 29 هزار کيلومتری که امروزه «ارمنستان» ناميده میشود، در پگاه تاريخ از سوی عشيرهای از ترکان به نام «ارمن»، نعمت تحرّک و حيات بخشيده شد، و حدود سه هزار سال پيش از ميلاد در اين منطقه حکومت قبيلهای «ارمن» را تشکيل دادند.
درکتيبههای بيستون« اربانا arbana » و در زبان التصاقی ايلامی « هربنا harbana » نام داده شده است. جزء نخست اين کلمه یعنی « ار » ar در معنای مرد، جوانمرد، رشيد و شجاع است و جزء دوم، ضمير اول شخص مفرد است که امروزه در ترکی و فارسی « من » تلفظ میشود.
مردمی که امروزه به«ارمنی» معروفند به خودشان«های» و به سرزمينهايي که ساکن هستند، «هايکاريان» میگويند. اين ديگران هستند که هنوز نام «ارمن» را بر روی آنان حفظ کردهاند و آنها را بازماندهي ارمنها میشناسند، نه «هایها». اين جمهوری که اکنون در حدود سه ميليون جمعيت دارد و در پنجاه سال اخير تأسيس شده است، با دسيسهي روسها برای زدودن هر گونه هويت اسلامی و آذربايجانی دست به حرکتها و سياستهای مختلفی زده است که یکی از آنها قتل عام و اخراج مسلمين و ديگری تغيير نامهای جغرافيايي است. بحث کشتار واخراج آذریها خود بحثی جداگانه را میطلبد اما اشارهای به تغيير نامهای جغرافيايي را در اين جا مفيد میدانم. در سال گذشته به دلايل زير کليهي نامهای ترکی اين سرزمين را دولتهای دست نشاندهي سوسياليستی ايروان تغيير دادند:
1) به بهانهي تبليغ ايدئولوژی شوروی نظير «اوسادزور» که برای ناميدن «قارانليق دره» به کار رفت.
2) به بهانهي تبليغ ابدی ساختن نامهای شعرای هايکازيان مانند: «ابويان» که برای ناميدن «ايللر» به کار میرود.
3) از طرق ترجمه به زبان ارمنی مانند «داش قالا» که آن را «کاراطرت» تلفظ کردند.
4) در کليهي نامهايي که لفظ «کند» در آن بود، به جای آن لفظ ارمنی «گيوغ» گذاشتند، مانند «ملک کندی» که «مالکيت گيوغ» تلفظ کردند.
5) با جعل تلفظ بسياری از کلمات نظير «هرزه کند» يا «عرضه کند» که آن را «آزاکان» تلفظ کردند.
قصبهها و دهاتها - که هنوز هم در اطراف ايروان و جمهوری موسوم به ارمنستان نامهای ترکی و اسلامی دارند- بيش از آن است که ذکر و شرح آن در يک مقالهي کوتاه بگنجد. برخی از اين نامها چنين است: گولايلی، گوللوجه، قارا بولاق، آغ دره، دانا گيرمز، ساچلی، ايميرلی، نکرلی، کور بولاق، بوغاز کسن، بوغاز دوغان، سويودلو، داش قالا، قابيلی، قايالی، قاچاغان، خان کندی، اوشاق قيشلاق، آيريم، غنچهلی، گوی داغی، دره چيچک، طاشا کند، آدی بامان، قيرخ بولاق، شيش قايا، شاههلی، قارا کيلسه، افشار، ريحانلی، مونجوغلو، شيرازلی، مزرعه، باهارلی، سيدلی، آغ باش، سؤهر ايلی، گورجو يولو، اوجاق قولو، بئل قووان، گؤزل دره، شيروانجيق، آتشکده، طالشلی، ايذن چالان، اوجان، تزه کند، داغ کند، اورتا کند، قميشلی، طاشالی، مهربان و ... متأسفانه برخی از مسئولان با توجيهات مضحک و خندهداری به سياستهای فرهنگی اين همسايهي محيل و نامرد صحه میگذارند و يا حداقل سکوت میکنند و در پژوهشهای تاريخی نيز حتی میخواهند، نخجوان را جزء ارمنستان قلمداد نمايند!
من ضمن ارج نهادن به تحقيقات مؤلف گرانقدر آقای صمد سرداری نيا، مطالعه و تکميل کتاب ايشان را به همه، به ويژه به جوانان و دانشجويان که دغدغهي اسلام، ايران و آذربايجان را دارند، توصيه میکنم. جا دارد به لحاظ نشر اين کتاب تحقيقی از مديريت انتشارات زوفا نيز قدردانی به عمل آيد.
برای حسن ختام، يکی از اشعار ميرزا کاظم قاضی عسگرزادهي ايروانی را - که در اولين کتاب درسی ترکی خود، نزديک يک صدسال پيش در ايروان چاپ کرده بود - در زير میآوريم. وی قبل از رشديه، در شهر ايروان مدرسه به شيوهي جديد آن روزگار تأسيس کرده است.[3]
اوغلوم، اوغلوم، ناز اوغلوم،
درسيندن قالماز اوغلوم،
بولبول کيمی درس اوخو
ايستر چوخ يا آز اوخو
اوغلوم گئدير مکتبه
اوخور چاتار مطلبه
درسين اوخور روانلار
نه اوخويوبدور آنلار
الخ ....