دکتر حسین محمدزاده صدیق

نه احتیاج کی ساقی وئره شراب سنا،

کی اؤز پیاله‌سینی وئردی آفتاب سنا.

 

واژه‌شناسی

نه احتیاج nə ehtiyāc [شجـ .] (= چه نیازی است؟ احتیاجی نیست.) مركب از دو جزء: 1. نه nə[اد.]: در معنای كدام چیز. 2. احتیاج ehtiyāc [اِمصـ . عر.]: (= نیازمندی، نیاز، نداشتن چیزی كه مطلوب یا لازم است، ضروری، لازم.) كی ki[حر.] در تركی به عنوان حرف تأویل به کار می‌رود. در این بیت تأویل به مصدر اصلی شراب دادن دارد و نیز میان دو جمله‌ی اصلی و پیرو نقش ربط توصیل و توضیحی دارد. ساقی sāqi [صـ .، اِ. عر.] (= آن که شراب در پیاله می‌ریزد و به دیگری می‌دهد. در این مصراع، ساقی نهاد و فاعل است.) وئره verə [فـ.] (= بدهد.) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل مضارع التزامی از مصدر وئرمك vermək در معنای رسانیدن چیزی به كسی و یا جایی. شراب  şərāb [ا. عر.] (= می؛ باده؛ خمر.) سنا səna [ع.ا.] (= به تو، برای تو، به خاطر تو.) ضمیر منفصل دوم شخص مفرد در حالت مفعولٌ‌به. مركب از: 1. سن sən [ضـ .]: (= تو.) 2. ـه/ ـا ə / a [پی. افـ .]: دو شكلی نشانه‌ی تصریف اسم و ضمیر و صفت در حالت مفعولٌ به و گرایش به فعل. اؤز öz [ضـ.] (= خود، خویش.) ضمیر مشترک. پیاله‌سینی piyāləsini [ع.ا.] (= پیاله‌ی خود را.) حالت مفعولی اسم تصریف شده در حالت ملكی. مركب از: 1. پیاله piyālə[ا. فا.]: (= ظرف كوچك به شكل كاسه برای نوشیدن شراب.) 2. - سی si[پی. افـ .]: نشانه‌ی مالكیت در تصریف اسم. مركب از: الف. - س s [م. و.]: آواك میان واکی. ب. - ی i [پی. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت اضافه‌ی ملکی و نسبت. 3. - نی ni[پی. افـ .]: نشانه‌ی مفعولی در تصریف اسم. مركب از: الف. - ن  n [م. و.]: آواك میان واکی. ب. - ی i [پی. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت مفعولی. وئردیverdi [فـ .] (= داد.) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل ماضی از مصدر وئرمك vermək. آفتابāftāb [اِ. فا.] (= خورشید، شمس، نوری كه از خورشید بر زمین می‌تابد؛ مجـ. از زن زیباروی و معشوق سپید چهره و یا سرخ و سفید.) در این مصراع آفتاب، نهاد و فاعل است.

 شعر ترکی از صائب تبریزی

زیبایی‌شناسی

1. مراعات نظیر: ساقی/ پیاله/ شراب. 2. استعاره: الف. پیاله (استعاره از چشم.) ب. آفتاب (استعاره از معشوق.) 3. جاندارانگاری: پیاله دادن آفتاب. 4. قیاس: شراب ساقی به درد عاشق نمی‌خورد؛ زیرا كه او از شراب چشم معشوق مست است و این دو با یکدیگر قابل قیاس نیستند. بدین گونه ساقی و شراب در مقایسه با معشوق و چشم او تحقیر می‌شوند.

معادل‌سازی

1. شراب دادن ساقی به شخص و مست شدن از آن (تصویر عینی). 2. مست شدن عاشق از چشم معشوق (تصویر ذهنی).

  شراب لعلی اوچون تؤکمه آبرو، زنهار،

کی دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا.

 

واژه‌شناسی

لعل lə'l [اِ. عر.] نام سنگی معدنی و مجـ. به معنای سرخ. اوچون üçün (اد.) (پیش از افعال و حالات فاعلی، مسندٌالیهی و مالکیت اسماء و ضمایر شخص، اشاره و رجعی آید) 1. معنای سببیّت دهد. ◄ درس اوخوماغی اوچون. 2. هدف و آرزو را رساند. ◄ سنی گؤرمک ~ گلدیم. 3. در راهِ. ◄ وطن ~  اؤلمک. 4. برایِ، به خاطرِ. ◄ اؤزوم ~. 5. تعلق و اختصاص به چیزی را رساند. ◄ بو درمان دیش~ دور. 6. برابری و ارزش مقدار چیزی را رساند. ◄ بیر کیلو آلما ~ مین تومن ایستیر! 7. رابطه و نسبت میان دو امر را رساند. ◄ کیم ~  اؤلورسن؟ • الله ~ : تو را خدا. • اؤزو ~ بیر آدام اولماق: برای خود کسی بودن. تؤكمه tökmə [فـ .] نهی از مصدر تؤكمك tökmək در معنای ریختن. جاری كردن و پخش و پراكنده كردن. آبرو ābru [اِ. فا.] (= ارج و احترام و اعتباری که فرد در نظر دیگران دارد، عزت، حرمت، حیثیت.) زنهار zinhār [شجـ . فا.] (= هان، آگاه باش!) کی ki [حر.] در این جا حرف «که» حرف تعلیل است که در جمله‌ی مرکب می‌آید و پیرو و پایه را به هم وصل می‌کند. دمبدم dəmbedəm [قـ . فا.] (= لحظه به لحظه؛ لحظه‌ای پس از لحظه‌ی دیگر.) لب لعلین lə'lineـləb  [تر. وصـ . اضـ .] مرکب از سه جزء: 1. لبləb  [أ. فا.]: موصوف. 2. ـِeنشانه‌ی ترکیب اضافی در فارسی. 3. لعل  lə'l[أ. عر.]: صفت. 4. - ‌ین/ ین/ ون/ ونin / in /un /ün  [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شکلی نشانه‌ی اضافه‌ی ملکی در دوّم شخص مفرد. وئریر verir [فـ .] (= می‌دهد) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل مضارع اخباری از مصدر وئرمك vermək.

 

زیبایی‌شناسی

1. اضافه‌ی تشبیهی: الف. شراب لعل. ب. لب لعلین. 2. امر و نهی: تؤکمه آبرو! 3. بشارت و اظهار انبساط: دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا. 4. حذف نهاد: در مصرع اول به جهت تقلیل و تحقیر گزاره و تأکید بر حقارت آن، نهاد (فاعل) حذف شده است. 5. ردّالقافیه و ردّالعجز علی الصدر: شراب.

 

معادل‌سازی

1. آبروریزی به خاطر شراب‌خواری (تصویر عینی). 2. شراب‌ریزی لب لعل معشوق (تصویر ذهنی).

اگر اورام داشا پیمانه‌نی، کئچر ساقی،

شرابدان نئچه گؤز تیکسه هر حُباب سنا.

 

واژه‌شناسی

اگر əgər [اد. فا.] برای شرط به کار می‌رود، چنآن چه، هرگاه، ولو، هرقدر، هرچند. اورام uram [فـ .] صیغه‌ی اول شخص مفرد از مضارع التزامی از مصدر اورماق urmaq (= وورماق) در معنای: چیزی را با فشار به جایی کوبیدن. داشا daşa [ع.ا.] در حالت مفعولٌ‌به مرکب از دو جزء: 1. داش daş[إ.]: (= سنگ.) 2. ـه/ ـا a/ә [پی. افـ .]: →. پیمانه‌نی peymānəni [ع.ا.] حالت مفعولی اسم، مرکب از اجزاء: 1. پیمانه peymānə [إ. فا.]: (= جام شراب.) 2. - ‌نـی ni [م. و.]: →. کئچر keçər [فـ .] (= می‌گذرد) صیغه‌ی شخص مفرد فعل مضارع گسترده از مصدر کئچمک keçmək (=گذشتن.) شرابدان şәrābdan [ع.ا.] در حالت مفعولٌ‌عنه، مركب از: 1. شرابşәrāb  [إ.]: →. 2. دان/ دن dan/ dən [پی. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت مفعولٌ‌عنه و انفکاک از فعل. نئچه گؤزneçə göz [تر. وصـ .]مرکّب از دو جزء: 1. نئچه neçə [صـ .]: صفت مبهم در معنای تعداد نامعلوم و نامعیّن و کلمه‌ای برای پرسش از کمیّت. 2. گؤز göz [إ.]: موصوف (= چشم.) تیکسه tiksə [فـ .](= اگر نگاه كند.) صیغه‌ی شرطی سوم شخص مفرد از مصدر تیکمک  tikməkدر معنای ثابت و بی‌حرکت نگه‌داشتن. در این جا به صورت جزیی از فعل مرکب لازم گؤز تیکمک tikmək göz مجـ.: در معنای با دقت به چیزی یا کسی نگاه کردن، خیره شدن، چشم دوختن.مركب از: 1. تیک tik[فـ.]:.بن فعل. 2. سه sə[پی. افـ .]:پی‌افزوده‌ی شرطی. هر حُبابhər hübāb [تر. وصـ .]مرکّب از دو جزء: 1. هر hər [صـ . پیشـ .]:به عنوان صفت پیشین، حکمی را برای موصوف (حباب) به طور عام و فراگیر بیان می‌کند. 2. حُباب  hübāb[إ. عر.]: (= برآمدگی ناپایدارِ شفافِ کروی که بر اثر به هم خوردن یا کف کردن آن ایجاد می‌شود.)

 

زیبایی‌شناسی

1. تناسب: پیمانه/ ساقی/ شراب. 2. حذف نهاد (فاعل): در مصرع اول به جهت معروف بودن. 3. جاندارانگاری: شرابدان نئچه گؤز تیکسه هر حباب سنا.

 

معادل‌سازی

1. بر سنگ زدن پیمانه (تصویر عینی). 2. چشم دوختن حباب شراب به چهره‌ی معشوق (تصویر ذهنی).

قوروتما ترلی عذارین ایچینده باده‌ی ناب،

کی گول کیمی یاراشیر چهره‌ی پر آب سنا.

 

واژه‌شناسی

قوروتما qurutma[فـ.] فعل نهی از مصدر قوروتماق qurutmaq در معنای آب و رطوبت چیزی را گرفتن و از بین بردن طراوت چیزی، خشک کردن و خشکانیدن. مركب از: 1. قوروت ‌qurut [فـ.]: بن فعل. 2. - ما/ مه ma/mə [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی تصریفی نهی‌ساز. ترلی عذارین tərli izārın [تر. وصـ . اضـ .] (= گونه‌ی عرق کرده‌ی تو) مرکب از دو ترکیب: 1. ترلی tərli [تر. وصـ .]: (=عرق کرده) مرکب از دو جزء: الف. تر tər [إ.]: (= قطرات شور، چسبناک و بی‌رنگ که از منفذهای پوست بدن تولید می‌شود، عرق.) ب.- لو/ لو / لی / لی lu/ lü/ li/ lı [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شکلی صفت‌ساز، نشانه‌ی اتّصاف از اسم. 2. عذارین izārın [تر. اضـ .]: (= رخسار تو) مرکب از دو جزء: الف. عذار izār [إ. عر.]: (= کنار صورت، نزدیک گوش که موی بناگوش بر آن می‌روید، چهره، رخسار.) ب.- ین ın [پی. افـ .]: →. ایچینده içində [قـ .] (= در داخل آن) مرکب از سه جزء: 1. ایچ iç [إ.]: (= داخل، درون.) 2. ین in [پی. افـ .]: →. 3. دا/ ده da/də[پی. افـ .]: نشانه‌ی مفعول‌ُ فیه، پی‌افزوده‌ی چهار شکلی. باده‌ی ناب bādey-e nāb [تر. وصـ . فا.] (= شراب و می خالص.) موصوف و صفت مركب از: 1. باده bāde [إ. فا.]: (= آشامیدنی مست کننده، شراب، می.) 2. ی y [م. و.]: آواک میان دو واکه؛ پس از کلمه‌ی مختوم به واکه. 3. ـِe→. 4. ناب nāb [صـ . فا.]: (= ترکیب شده با ماده‌ی دیگر، خالص.) در این جا، صفت باده در معنای زلال، صاف و گیرا. گول کیمی gül kimi [تر. تشـ .] (= مانند گل، بسیار زیبا.) مركب از: 1. گول gül [إ.]: بن مصدر گولمک gülmək (= خندیدن) که در نقش اسم به کار می‌رود، عموماً به هر نوع گل و شکوفه و خصوصاً به گل سرخ محمدی اطلاق می‌شود. 2. کیمی kimi [اد.]: (= مانند، مثل.) یاراشیر yaraşır [فـ .] صیغه‌ی سوم شخص مفرد از مضارع همان زمانی در معنای مناسب است، زیبنده است از مصدر یاراشماق yaraşmaq (= مناسب بودن.) چهره‌ی پرآب çehrey-e porāb [تر. وصـ . فا.] مركب از: 1. چهره çehre [إ.فا]: (= روی، صورت.) 2. - ی  y [م. و.]: →. 3. ـِe→. 4. پرآب porāb [صـ. فا.]: (= آب‌دار، دارای قطرات آب و شبنم.)

 

زیبایی‌شناسی

1. نهی با غرض تمنّا: قوروتما! (= خواهش دارم خشک نکن!) 2. ترکیب وصفی: الف. ترلی عذارین. ب. چهره‌ی پرآب. 3. تشبیه: عذار به پیاله‌‌ی شراب، چهره‌ی خیسِ پر آب به گل پر از شبنم. 4. استعاره: باده‌ی ناب استعاره از دانه‌های عرق. 5. جناس زاید: آب و ناب. 6. حسن تعلیل: قوروتما! چونکو چهره‌ی پرآب گول کیمی سنه یاراشیر.

 

معادل‌سازی

1. خشک کردن عرق رخسار (تصویر عینی). 2. زیبنده بودن رخسار پرآب معشوق به مانند گل (تصویر عینی).

شرابدان نه عجب اولماسان اگر سرخوش،

بو دوزلو لبلر ایلن نئیله‌سین شراب سنا.

 

واژه‌شناسی

نه عجب nə əcəb [شجـ .] (= چه عجب، چه جای تعجب دارد!) مركب از: 1. نهnə  [صـ.]: این جا در معنای «چه» به عنوان صفت مبهم به کار می‌رود. 2. عجب əcəb [شجـ . عر.]: (= جای تعجب دارد. مایه‌ی شگفتی و تعجّب، عجیب.) اولماسان olmasan [فـ .] (= نشوی) صیغه‌ی شرط دوم شخص مفرد از مصدر اولماق olmaq (= شدن.) سرخوش sərxoş [صـ . فا.] (= مست.) بو دوزلو لبلر bu duzlu ləblər [تر. وصـ .] (= با این لبان نمکین) مركب از: 1. بو bu [صـ .]: به تنهایی ضمیر اشاره به نزدیک است در مقابل او/ اول o/ olضمیر اشاره به دور و شو/ شول şo/ şolضمیر اشاره به غیر نزدیک و غیر دور. 2. دوزلو duzlu [صـ .]: مركب از: الف. دوز duz [إ.]: (= نمک). ب.- لو lu [پی. افـ .]: →. 3. لبلر ləblər (= لب‌ها) صورت جمع واژه‌ی لب، مركب از: الف. لب ləb [إ. فا.]: →. ب.- لر/ لار lər /lar [پی. افـ .]: نشانه‌ی دو شکلی جمع.  ایلن ilən [اد.] (= با) نشانه‌ی تصریفی حالت مفعولٌ‌‌معه. نئیله‌سین neyləsin [فـ .] (= چه کند؟) صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع التزامی از مصدر مرکب نئیله‌مک neyləmәk (= نه + ائیله‌مک.). 

 

زیبایی‌شناسی

1. ردّالعجز علی الصدر: شراب. 2. حذف نهاد: در مصراع اول. 3. موصوف و صفت: دوزلو لبلر. 4. جاندارانگاری: در مصرع دوم، شراب بو دوزلو لبلر ایلن نئیله‌سین؟ 5. تکرار: قافیه‌ی شراب.

 

معادل‌سازی

1. مست شدن از شراب (تصویر عینی). 2. تأثیر نکردن شراب در مقابل تأثیر لب‌های نمکین (تصویر ذهنی).

بو آتشین اوز ایلن، کیم دوتار سنین اته‌گین،

حلال ائلر قانینی یا یوتر کباب سنا؟

 

واژه‌شناسی

آتشین اوز   ātəşin üz [تر. وصـ . فا. تر.] (= چهره‌ی فروزان و نورانی) مركب از: 1. آتش  ātəş [إ.]: لغت ترکی دخیل در فارسی. 2. ین in [پسـ.]: پسوندی که در فارسی از اسم، صفت می‌سازد و یحتمل که دخیل از ترکی باشد. 3. اوز  üz[إ.]: (= رو، صورت، رخسار.) کیم kim [ضـ.] ضمیر مبهم (= چه کسی؟ که؟) دوتار tutar [فـ.] صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل مضارع گسترده از مصدر توتماق tutmaq (= گرفتن، چنگ زدن.) مركب از: 1. دوت dut [فـ.]: بن فعل. 2. آر/ ار ar / ər [پی. افـ .]: نشانه‌ی تصریفی مضارع گسترده. اته‌گین ətəyen [تر. إضـ.] (= دامن تو) مركب از: 1. اتک ətək [إ.]: (= دامن.) 2. - گین gin[پی. افـ .]: (گ+ این). در این ترکیب آواک پایانی اسم در اختلاط با واکه‌ی آغازین پی‌افزوده نرم‌تر شده و تبدیل به /گ/ شده است. حلال ائلر  həlāl elər[ فـ . مر.] صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع گسترده (= حلال می‌کند) مركب از: 1. حلال həlāl [صـ . عر.]: ویژگی آن چه به اجرا درآوردن و عمل به آن جائز باشد. 2. ائلر elər [فـ .]: صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع گسترده از مصدر فعل معین ائله‌مک eləmək (= کردن.) قانینی qanını [ع.ا.] در حالت تصریف اضافی و مفعولی (= خون خود را) مركب از: 1. قان qan [إ.]: (= خون.) مجـ .: کُشتن. 2. - ی i[پی. افـ .]: →. 3. ن n [م. و.]: →. 4. - ی i[پی. افـ .]: →. یا yā [حر.] نشانه‌ی همپایگی و تقابل میان دو کار «حلال کردن خون» و «کباب شدن».یوتر yütər [فـ .] صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع همان زمانی از مصدر یوتمک yütmək (= رسانیدن و تسلیم کردن.) کباب kəbāb [إ. عر.] (= سوخته، بریان.)

 

زیبایی‌شناسی

1. تشبیه بلیغ: آتشین اوز.2. نهاد (فاعل): محذوف است. 3. نوعی طباق: حلال و کباب. 4. تناسب: آتش / کباب. 5. تعلیق: در مصرع دوم.

 

معادل‌سازی

1. کباب شدن عاشق در آتش رخسار معشوق (تصویر ذهنی). 2. چنگ در دامن معشوق زدن و خون خود را حلال کردن (تصویر عینی).

 

دئدیم:«چیخارا سنی خط، حجابدان»، غافل،

کی خط غباری اولور پرده‌ی حجاب سنا.

 

واژه‌شناسی

دئدیم dedim [فـ .] صیغه‌ی اول شخص مفرد ماضی ساده از مصدر دئمک  demək(= گفتن) مركب از: 1. دئـ  de[فـ .]: بن فعل به معنای بگو. 2. - دی/ دی/ دو / دو  di/ dı/ du/ dü [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شکلی زمان ماضی. 3. - م m [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی تصریفی فعل. چیخارا çıxara [فـ .] صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع التزامی از مصدر چیخارماق çıxarmaq (= به در آوردن) مركب از: 1. چیخ çıx [فـ .]: بن فعل. 2. - ار ar [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی نشانگر زمان. 3. - ا a [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی شخص. سنی sәni [ضـ .] تصریف ضمیر دوم شخص منفصل در حالت مفعولی، مركب از: 1. سن sәn[ضـ .]: →. 2. - ی i[پی. افـ .]: →. خط xәt [إ. عر.] (= موی تازه روییده در صورت و کنار گوش که نشانه‌ی زیبایی داشته است.) حجابدان hicābdan [إ. عر. تر.] اسم در حالت مفعولٌ‌عنه مرکب از دو جزء: 1. حجاب hicāb[عر.]: (= مانع، حایل و بازدارنده.) 2. - دان/ دن dan/ dən [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی دو شکلی، نشانه‌ی مفعولٌ‌عنه در تصریف اسم و ضمیر. غافل ğāfil [شجـ .] (= بی‌خبر، ناآگاه، غافل از آن که ...) خط غُباری xәt ğübārı [إ. عر.] (= غبار خط) مركب از: 1. خط xәt[إ. عر.]: 1. شیوه‌های مختلفِ نوشتن الفبا. 2. خط بناگوش. 2. غُبار ğübār[إ. عر.]: نوعی خط که با قلم بسیار ریز و ظریف به صورت نازک و کوچک نوشته می‌شود. 3. ی ı[پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی تصریفی در ترکیب اضافه. اولور olur [فـ .] (= می‌شود) سوم شخص مفرد از مصدر اولماق olmaq در معنای شدن. مركب از: 1. اول ol[فـ .]: ریشه‌ی مصدر اولماق. 2. ور ur[پـی. افـ .]: چهار شکلی صیغه‌ی سوم شخص مفرد زمان حال. پرده‌ی حجاب pәrdeye hicāb [تر. اضـ . فا. عر.] (= پوشش بازدارنده): 1. پرده pәrde [إ. فا]: (= پارچه و روبندی که زنان و دختران با آن چهره‌ی خود را می‌پوشانند.) 2. - یy[م. و.]: →. 3. ـِ e→. 4. حجاب hicāb [إ. عر.]: →.  

 

زیبایی‌شناسی

1. تکرار: حجاب. 2. مجاز: خطْ غبار موی نرم و لطیف بناگوش.

 

معادل‌سازی

1. ابطال حجاب به وسیله‌ی خط(تصویر عینی). 2. تبدیل خط بناگوش به حجاب(تصویر عینی).

سنین صحیفه‌ی حُسنون، کلام صائب‌دیر،

کی داغِ عیب اولور خال انتخاب سنا.

 

واژه‌شناسی

سنین sәnin (= از آن تو) مركب از: 1. سن sәn [ضـ .]: →. 2. - ین in[پی. افـ .]: →. صحیفه‌ی حُسنون səhifəy-e hüsnün [تر. تشـ .] (= صحیفه‌ی جمال تو) مركب از: 1. صحیفه sәhifә [إ. عر.]: (= ورق، برگ و نامه.) 2. -یِye[م. و.]: →. 3. ـِe →. 4. حُسن hüsn [إمصـ . عر.]: (= جمال، زیبایی.) 5. - ‌ین/ ین/ ون/ ونin / in /un /ün  [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شکلی تصریفی اضافی دوم شخص مفرد؛ نشانه‌ی حالت اضافه در اسم و ضمیر. کلام صائب kəlām-e sāib [تر. وصـ .] (= مجموعه سخنان متناسب و مرتبط.) مركب از: 1. کلام kəlām [إ. عر.] (= گفتار، سخن و در لفظ قلم، مجموعه‌ی جملات.) 2. ـِe →. 3. صائب Sāib [صـ . عر.] (= 1. راست و درست. 2. تخلّص شاعر.) - دیر/ دور dir/dur [فـ .] سوّم شخص مفرد مضارع از تنها مصدر بی‌قاعده‌ی ایمک imək (= است) مقابلِ (= نیست.) داغ عیب dāğ–e eyb [تر. وصـ .] (= اثری که از گذاشتن آهن گداخته بر بدن انسان یا حیوان باقی می‌ماند و یا لکّه‌ای که مایه‌ی زشتی باشد) مركب از: 1. داغ dāğ [إ.]: (= نشانه، علامت و اثری که از گذاشتن جسم سوزان بر بدن انسان یا حیوان باقی می‌ماند.) 2. ـِe →. 3. عیب eyb [إ. عر.]: (= صفت و یا حالتی زشت، نقص و نقیصه، زشت و ناپسند.) خال انتخاب xāl-e intixāb [تر. إضـ.] (= نشانه‌ای اغلب به شکل نقطه که به وسیله‌ی نوک سوزن و یک ماده‌ی رنگین و یا به وسیله‌ی دیگری، روی پیشانیِ برده‌ها و حیوانات اهلی و یا هر چیز دیگر ایجاد می‌کردند): 1. خال xāl [إ. عر.]: (= نقطه‌ی تیره‌رنگی در پوست بدن و اغلب در صورت.) 2. ـِ e →. 3. انتخاب intixāb [إمصـ . عر.]: (= چیزی را از میان چیزهای دیگر برگزیدن و جدا کردن، گزینش.)

 

زیبایی‌شناسی

1. استعاره: صحیفه‌ی حُسن استعاره از صورت معشوق. 2. تناسب: الف. کلام / صحیفه. ب. داغ / خال. 3. مجاز: الف. داغ عیب مجاز از نشانه‌ی معیوب بودن یا شدن چیزی یا کسی. ب. خال انتخاب مجاز از نشانه‌ی برگزیدن یا برگزیده شدن چیزی یا کسی.

معادل‌سازی

1. تصویر «کلام صائب» در معنای مجموعه‌ی جمله‌هایی که به هم ربط دارند و مطلبی را بیان می‌کنند (تصویر عینی).2. تصویر صورت معشوق کنایه از گستره و صفحه‌ی جمال و زیبایی (تصویر عینی). شاعر ضمناً می‌خواهد بگوید که سبک و سخن وی در زیبایی همچون رخسار سفید معشوق پاک و صاف است و از هرگونه نقطه‌ی سیاهی مبرّاست.

* * * *

غزل

1   نه احتیاج کی ساقی وئره شراب سنا،

    کی اؤز پیاله‌سینی وئردی آفتاب سنا.

    شراب لعلی اوچون تؤکمه آبرو، زنهار،

    که دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا.

    اگر اورام داشا پیمانه‌نی، کئچر ساقی،

    شرابدان نئچه گؤز تیکسه هر حباب سنا؟

    قوروتما ترلی عذارین ایچینده باده‌ی ناب،

    کی گول کیمی یاراشیر چهره‌ی پر آب سنا.

5   شرابدان نه عجب اولماسان اگر سرخوش،

    بو دوزلو لبلر ایلن نئیله‌سین شراب سنا؟

    بو آتشین اوز ایلن، کیم توتار سنین اته‌گین،

    حلال ائلر قانینی یا توته‌ر کباب سنا؟

    دئدیم: چیخارا سنی خط حجابدان، غافل-

    کی خط غباری اولور پرده‌ی حجاب سنا.

    سنین صحیفه‌ی حوسنون، کلام صائب‌دیر،

    کی داغِ عیب اولور خال انتخاب سنا.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید