در كنگرهاي كه در نيمهي دوم دههي هفتاد در دانشگاه شهر دامغان براي بزرگداشت منوچهري دامغاني برگزار شده بود از استاد دعوت به عمل آمد و ايشان مقالهاي عالمانه در اين باب تهيه فرمودند. در اين مقاله، ايشان ديدگاههاي مرحوم احمد آتش را در باب زندگي و افكار منوچهري به بوتهي بررسي گذاشتهاند كه متن آن را در زير ميآوريم:
منوچهری از دیدگاه مرحوم پرفسور احمد آتش
مرحوم «پرفسور احمد آتش» ایرانشناس نامبردار کشور ترکیه، در گسترهی وسیع ایرانپژوهی خود، جایگاه ویژهای به «منوچهری دامغانی» داده است. وی، گذشته از آن که مادهی «منوچهری دامغانی» (Minüçihri Damğani) را در«دایرةالمعارف اسلام» به قلم آورد[1] و برخی از اشعار او را در کتابهای درسی دانشگاه استانبول وارد کرده است،[2] نوشتهی مستقلی نیز در سال 1958 م . در باب این شاعر گرانقدر ایرانی منتشر ساخته است.[3]
در آغاز این نوشته، گذشته از منابع کلاسیک فارسی دورهی اسلامی، مستندات ایرانپژوهیهای عصر جدید را نیز ارزشگذاری میکند و روایات گوناگون پیرامون نام و نام پدر و لقب و کنیه و ابعاد و جهات حیات شاعر را بررسی میکند و سپس در بررسی متن دیوان دو نشر پاریس (1886م.)[4] و تهران (1320ش.)[5] را رو در رو مینهد.
احمد آتش، نام پدر منوچهری را که برخیها یعقوب ذکر کردهاند با استناد به دیوان وی[6] و نیز «لبابالالباب» عوفی[7]، «قوص» Kūs میداند. ذکر «بلخ» را به عنوان محل تولد وی- که با روایت دولتشاه سمرقندی شروع شده- رد میکند[8] و وی را دامغانی میشمارد و پس از بحثی مستوفی در این باب، نتیجه میگیرد که :
«. . . پس از ذکر دلائل فوق به یقین باید بگوییم که وی در دامغان به دنیا آمده و اهل دامغان بوده است و از این رو به «دامغانی» معروف شده است. . . »[9]
دیگر یافتهی وی پیرامون زندگی منوچهری، رد انتساب لقب «شصت گله» و یا «شصت کله» به وی است که پس از شرح روایات ساختگی دولتشاه[10]که بعدها از طریق لطفعلی بیگ آذر بیگدلی در« آتشکدهی آذر»[11] و رضا قلیخان هدایت در «مجمعالفصحا»[12] نیز آمده، میگوید:
«. . . آنچه به تحقیق پیوسته، و من نیز خود بر این باورم، این است که این لقب از آن شاعری در قرن 6 هـ . (12م.) بوده است که معاصر راوندی مؤلف راحةالصدور به شمار میرفته و او، کسی جز «احمدبن منوچهری» نیست که راوندی هم ذکری از او به میان میآورد[13]و پیش از ما محمدتقی ملک الشعراء بهار[14] به این حقیقت پی برده است. . . »[15]
او، حدس میزند که منوچهری در اوائل قرن پنجم هجری در دامغان به دنیا آمده است و با استناد به سرودهای در سال 426 که از جوانی خود سخن گفته، و با ذکر روایات عوفی در لبابالالباب میگوید که:
«. . . منوچهری در نوجوانی طبع شعری شایسته یافت، به گونهای که در هر قالب نظم میتوانست فیالبداهه مشاعره کند . . .»[16]
پرفسور احمد آتش به تلمّذ منوچهری پیش ابوالفرج سجازی (یا سنجری) شک میکند و آن را با توجه به این که ابوالفرج در 392 هـ . چهره در نقاب خاک کشیده است، روایتی بیاعتبار میخواند و با شرح دو چکامه از وی، انتساب او به خاندان «زیاری» نیز زیر سؤال میبرد و میگوید:
«. . . گرچه در منابع کهن آمده است که وی لقب منوچهری را از فلکالمعالی منوچهر بن قابوس (420ـ 403 هـ .)، حاکم نیمه مستقل جرجان و داماد سلطان محمود غزنوی گرفته و در خدمت او بوده است، اما در دو قصیدهی فوق که در برخی از نسخ خطی بر صدر قصائد نام این حاکم آمده، موردی که بر چنین ادعایی دلالت کند، وجود ندارد و اشارهی کوچکی هم نمیتوان یافت. فقط در متن قصیدهی نخست (در بیت 11) لقب یا عنوان «اسپهبد» آمده و معلوم هم نیست که المعالی منوچهر دارای چنین لقبی بوده باشد در حالی که در آن زمان در مازندران خاندان باوندیان میبودند و این لقب را داشتند. حتی «ابن اثیر» رستم بن شهریار را که در سالهای 419ـ 396 هـ . حکمروایی داشته و منسوب به این خاندان بوده است، « اسفهبد» میخواند و چه بسا که قصد منوچهری همین شخص بوده باشد.»[17]
احمد آتش، سپس روایت ارتقاء منوچهری به درجهی «طرخانی» در خدمت سلطان محمدبن محمود غزنوی را به بحث میگذارد و آن را رد میکند و میگوید:
«. . . پدر این شخص، برادر سلطان محمود غزنوی بود و وی کسی جز نصربن نصرالدین متوفی در 412 نیست که منوچهری مدتی پیش او در مقام طرخانی زیسته است. »[18]
به نظر آتش، منوچهری شاعری را سالها پیشهی گذران زندگی ساخته بود و سالهای 424ـ 423 هـ . در «ری» به مدح علیبن محمد عمرانی که علیه علاءالدوله کاکویه (433ـ 398) و به نفع سلطان مسعود غزنوی جنگیده، پرداخته است[19]و با شکایت از فلک به سخن آغاز کرده و درخواست صله و انعام نموده است (ابیات 39و 59 به بعد) و دیگران را نیز در خدمت وی مدح گفته است که خواجه «طاهر دبیر» که از سوی سلطان مسعود مدتی به وزارت عراق رسید، درمیان ممدوحان وی قرار دارد.
احمد آتش «ابو حرب» را نیز که «صاحب» نطنز اصفهان بوده جزو ممدوحان منوچهری به حساب میآورد و او را فرزند علاءالدوله محمد کاکویه میشمارد. انتصاب منوچهری به دربار غزنویان در سالهای جوانی وی را، احمد آتش رد میکند و میگوید:
«. . . حاصل سخن آن که منوچهری در سنین جوانی، در غرب ایران ساکن بوده است و شهربه شهر میگشته و پیش ملوکالطوایف گوناگون روزگار میگذرانیده است و تنها در ری پیش عمرانیان به روزگار خوشی رسید[20] و آوازهی خود را به گوش سلطان مسعود رسانید و سلطان مسعود از او شعر طلب کرد و وی پای پیاده به غزنین رفته و اشعار به او عرضه کرده است. . . »
به نظر آتش، منوچهری در سال 426 به شهر غزنه رسیده و به دربار سلطان مسعود راه یافته است و چکامهی معروف او را در این باب (این دشتها بریدم، وین کوهها پیاده، / دو پای با جراحت، دو دیده گشته تاری.) شرح میکند و میگوید:
« . . . این چکامه نشان میدهد که منوچهری جوانی استاد و سخنور بود که توانست از گزینش شعری شاعران استاد سرافراز بیرون آید و پس از گذشتن از بیغولههای حسادت برخی شاعران، به مدح شعرای استاد دربار پرداخته است و چکامههایی که در این سالها سروده است، بویژه چکامهی «شمعیّه» در تاریخ شعر فارسی بینظیر[21]و تکرار ناشدنی ماندهاند.»
احمد آتش در شرح قصیدهی «شمعیه» گوید:
«. . . تاکنون هیچ فارسیسرایی نتوانسته است نظیری همتا بر قصیدهی شمعیه بسراید، این قصیده به لحاظ بررسی خلق و خوی متواضعانهی شاعر نیز اهمیت دارد آنجا که در مدح عنصری و ابیات بعدی، سخن را بها میدهد:
اوستاد اوستادان زمانه، عنصری،
عنصرش بیعیب و دل بیغِشّ و دینش بیفتن.
شعر او چون طبع او: هم بیتکلف هم بدیع،
طبع او چون شعر او: هم با ملاحت ، هم حسن.
نعمت فردوس یک لفظ متینش را ثمر،
«گنج باد آورد» یک بیت مدیحش را ثَمَن . . .»
دربارهی دیوان منوچهری و حجم آن، احمد آتش روایت 30000 بیتی آن را که رضا قلیخان هدایت آورده، مبالغهآمیز میداند و از نسخههای معروف دیوان وی، نسخ زیر را معرفی میکند:
1. نسخهی مجموعهای در مجلس، در تهران، حاوی قصیدهی لامیه.[22]
2. نسخهی پاریس، استنساخ شده در قرن دهم هجری.[23]
3. نسخهی کتابخانه حاج حسین آقاملک تهران (استنساخ 1011 هـ .).
4. نسخهی متعلق به مرحوم دهخدا، مورخ به سال 1051 هـ .
و از چاپهای دیوان نخست به چاپ 1260 از سوی «کاظم» اشاره میکند و سپس چاپ رضاقلیخان هدایت را در 1283 و 1295 و نشر بیتاریخ سنگی از همان چاپ معرفی میکند که حاوی 3000 بیت است و نیز از 1700 بیتی که در مجمعالفصحا آمده است سخن میگوید. احمد آتش سپس چاپهای زیر را نیز به بحث میگذارد:
1. چاپ محمد حسین در تهران، 1351.
2. چاپ گزیدهای از سوی کاظمرسکی در سال 1876.[24]
3. چاپ مجموعهای کامل از همو با مقدمه و شرح و ترجمه و خلاصهای از بیهقی در سال 1886 در پاریس.[25]
4. چاپ متن انتقادی از سوی محمد دبیرسیاقی در سال 1326 ش.
در نقد چاپ اخیر میگوید که این چاپ هم به لحاظ لفظشناسی و تدوین متن، و هم به جهت نقد ادبی، بهتر از چاپ کاظمرسکی نیست.
وی با نقد این نشر، قصیدهی بائیه (ص 5 ک.) را منسوب به معزّی، قصیدهی رائیه (ص 21 گ.) را منسوب به لبیبی و قصیدهی نونیه (ص 32 ک.) را منسوب به خواجوی کرمانی میداند.
پیرامون نظر مرحوم احمد آتش در باب بدایع خلاقیت شعری منوچهری دامغانی، بجاست که با ترجمهی چند بند از سخن وی در این باب، این گفتار را به پایان رسانم:
«. . . منوچهری از آنجا که به ظرائف و دقایق ادبیات عرب آشنایی کامل داشت، توانست در میان فارسی سرایان سخنی نو و سبکی تازه ایجاد کند. خود به استاد در ادبیات عرب فخر میورزد و ذکر نام شاعران عرب را خوش داشت. چکامههای او، طرحی دگرگونه از چکامههای دورهی جاهلیت عرب است و صنایع ادبی بکار رفته در اشعارش تمثیلات و تشبیهاتی ملموس و جاندار و برگرفته از ادب دورهی جاهلی است. این تأثیر را در چکامهای که با تصویری از غراب و یا تصویری از سیرکاروان در شبانگاهان آغاز میشود، میتوان دید که در شعر ایران در آن روزگاران، سخنی نو بود و نیز تصویر بسیار شفاف و روشن از اسب خود و یا تصویرهایی از بهار، خزان و یا آغاز قصیدهای با تصویر انگور و دیگر تصاویر جاندار از طبیعت را باید بر این ادعا افزود و نیز بایسته است، بگویم که تصاویر ذهنساز منوچهری چون الواحی بیسکون نه، بلکه تصاویری روایی و پرتحرک است که تشبیهاتی جاندار دارد که در قصائد و مسمطات وی مشهود است. اگر مثل رودکی شراب شدن انگور را ماجرایی خونین میشناسد، مانند او، بیانی خشک ندارد بلکه در اوزان، اشکال و صور خیال بسیار بدیعی این ماجرا را به زبان میآورد و اوزانی پرتحرک و کوتاه مصراع (مثلا وزن هزج مسدّس و یا متقارب) برمیگزیند، و در اوزان بلند مصراع، قوافی درونه (تشریع و یا تسمیط ) میآورد و مانند اوزان کوتاه، مصراع جاندار و پر حرکت میسازد . . . منوچهری در اشعار خود در معنای حقیقی کلمه، تازگی، طراوت و زیبایی را در لفظ معنا حفظ کرده است.
در این اشعار، همای عشق به طبیعت، احساس تلذذ از آشامیدن و خوردن لمس میشود و ادعای تصوف او و ارشاد از سوی ابوالمعالی الجوینی، بیگمان باطل است. به لحاظ زمانی نیز، جوینی نمیتوانست مرشد منوچهری بشود که در سال 419هـ . به دنیا آمده است. . . »
مرحوم احمد آتش گفتاری نیز با عنوان «عشق این جهانی» دارد که در آن منوچهری و فرّخی سیستانی را دو رکن این نوع شاعری در عصر خود به شمار میآورد و ویژگی مهم آفرینش شعری آنها را حفظ وحدت موضوع و زنجیرهی گفتاری در قصاید و مسمطات میشمارد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ Minüçihri Damğani. İSLAM ANSİKLOPEDİSİ, c.81. İstanbul, Ms.v., 1943.
[2] ـ گزیدهی ادب فارسی، به کوشش پرفسور احمد آتش، پرفسور تحسین یازیچی، دکتر ناجی طوقماق. دانشگاه استانبول، 1971.
[3] ـAhmet Ateş. Menuçehri Damğani Ist., 1958 (از این پس ا. آتش )
[4] ـ دیوان منوچهری دامغانی، به کوشش کاظمرسکی، پاریس، 1886.
[5] ـ دیوان منوچهری دامغانی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1326 هـ . ش. ( از این پس دبیرسیاقی).
[6] ـ دبیرسیاقی، ص 97.
[7] ـ محمد عوفی. لبابالالباب، چاپ ای. گ. براون، PHT ، 2، ص 53.
[8] ـ دولتشاه سمرقندی. تذکرةالشعرا، چاپ ليدن، 1901، ص 40.
[9] ـ ا . آتش، ص 4 .
[10] ـ دولتشاه، پیشین ، ص 41 .
[11] ـ لطفعلی بیگ آذر، آتشکده، بمبئی، 1299 ، ص 321.
[12] ـ رضاقلیخان هدایت. مجمعالفصحا، تهران، 1295، 1، ص 542.
[13] ـ راحةالصدور راوندی، ترجمه به ترکی از احمد آتش، آنکارا ،1957، ج 1، ص56.
[14] ـ مجلهی مهر، 1317، سال 6، شماره 5.
[15] ـ ا. آتش، همانجا.
[16] ـ همان، ص 10 .
[17] ـ همان، ص 15.
[18] ـ M. Nazim, the life and time of sultan Mahmud, p . 152.
[19] ـ دبیرسیاقی، ص 98.
[20] ـ دبیرسیاقی، ص 3، 101
[21] ـ مجمعالفصحا، پیشین، ج 1، ص 543.
[22] ـ فهرست کتابخانهی شورای ملی، تهران 1321ـ 1318ش. ص157.
[23] ـ E. Blochet, Catal, III, 25.
[24] ـ Spécimen du Divan de Menutchehri. . ., Versaille, 1876.
[25] ـ Menoutchehri, poéte persane du XI iéme siecle . . . , Paris 1886.