در خرداد ماه سال 1376 از سوی دانشگاه ارومیه كنگرهای بینالمللی با عنوان سبك آذربایجانی برگزار گردید. دکتر حسین محمدزاده صدیق كه شمع محفل جمع ادبپژوهان این كنگره بودند مقالهی خود را با نگرشی نوین به موضوع مورد بحث نگاشته بودند، عليرغم تصويب آن و ابراز عشق و علاقهي شركتكنندگان براي حضور استاد در پشت تريبون از سوی برخي از برگزار كنندگان كنگره درخواست گرديد كه استاد دکتر صدیق سخنراني خود را حذف كند و مجري برنامه پشت تريبون اظهار داشت:«استاد دكتر صديق وقت خود را براي استاد پاكستاني دادند و ما از ايثار استاد در اين باب سپاسگزاري ميكنيم.»
اين تحميل ايثار، مورد بغض بسياري از شركتكنندگان قرار گرفت كه منجر به ترك جلسه از سوي دانشجويان و تعدادي از اساتيد فن گشت. متن سخنراني ايشان چنين است:
سبک آذربایجانی در شعر فارسی
نقش فضولی در تاریخ سبکشناسی شعر فارسی
در سرزمین آذربایجان، در دست اهل قلم، دو زبان ترکی و فارسی، پیوسته موازی هم، دستموزهی شایستهای برای نشر معارف اسلام و حکمت قرآن بوده است و خالقان متون نظم و نثر عدیده در این سرزمین، اغلب ذواللسانین بودهاند. هم از این رو است که به باور ما، تاریخ مکاتب شعر فارسی و ترکی در ایران و سویهای آن باید به گونهای تطبیقی و با بها دادن به اصل «تأثیر متقابل ترکی و فارسی در تاریخ ادبیات ایران» بررسی گردد و تحقیق در یکی بدون عنایت به دیگری، به داوریهای یکسو نگرانه و تنگنظرانه خواهد انجامید.
در این مجال اندک به طرح ریشهکاوی «سبک معروف به هندی» شعر فارسی در تاریخ نظم ترکی میپردازم و یقین دارم که بررسیهای موشکافانهتر و پژوهشهای بیغرضانهی آیندگان که به دقایق شعر کلاسیک سدههای میانه در هر دو زبان تسلّطی ماهرانه خواهند داشت، حجابها را از دیدهها برخواهد داشت و زوایای تاریک تاریخ شعر سرزمین مقدس ایران اسلامیمان را روشنتر خواهد ساخت.
سبک فضولی معروف به «سبک هندی»
«سبک هندی» اصطلاحی است که سالها بعد از وفات صائب تبریزی از سوی برخی برای نامیدن شیوهای که صائب خود، آن را «طرز غریب»، «طرز تازه» و «معنی نازک» مینامید، به کار برده شد. ظاهراً مرحوم بهار که این سبک سخنپردازی را خوش نداشت، این اصطلاح را جا انداخت. وی میگوید:
«در سبک هندی الفاظ و کلمات همه بازاری است و شعر صائب و اکرانش طوری یکنواخت و یکدست است که خواننده خسته میشود و تنوع و سایهروشن در آنها نیست.»1
بهار علاوه بر مباحث نظری، در آفرینش هنری خود نیز علیه این سبک برخاست و اشعاری در این باب سرود که از آن میان این مصراعها معروف است:
سبک هندی گرچه سبکی تازه بود،
لیک او را عیب بیاندازه بود.
فکرها سست و تخیلها عجیب،
شعر پر مضمون ولی نادلفریب،
وز فصاحت بینصیب!2
برخی دیگر نیز کوشیدهاند او را از بستر ادب گرانجای فارسی جدا و منزوی سازند. شاید جا انداختن لفظ «هندی» نیز بر سبک و طرز تازهی وی به همین دلیل بوده است. یحیی آرینپور میگوید:
«. . . صائب تقلید و تکرار سخنان اساتید غزل گذشته است. گاهی مفردات ممتازی میتوان یافت (!) که . . .»3
و حبیب یغمایی نظر میدهد:
« . . در غزلیات مولانا صائب لطف و شور نیست و هرچه هست کاری است بیهوده و موجب سرشکستگی و اگر گاهی . . .»4
و یکی دیگر با تفاضلی بیسر و ته که ادعا میکند که:
«صائب این نیروی تمیز را نداشت که بداند غزل او در برابر گفتهی چهار تن دیگر ناچیز است و غزلش نیمجان است و چراغ مرده کجا، نور آفتاب کجا! . . .»5
صائب، خود از سبک خویش اینگونه نام میبرد:6
کیست بر صفحهی ایام به غیر از صائب،
کز زبان قلمش «معنی رنگین» ریزد.
و یا:
در غریبی آشنا از آشنا هرگز نیافت،
ازش کز «معنی بیگانه» مییابیم ما.
و یا:
صائب همه «رنگین سخنان» مست و خرابند،
زین بادهی گلرنگ که از جام تو گل کرد.
و یا:
دامن هر گل مگیر و گرد هر خاری مگرد،
طالب «حسن غریب» و «معنی بیگانه» باش.
و یا:
«فکر رنگین» تو صائب ز خیالات دگر،
چون گل سرخ ز خار و خس بستان پیداست.
و یا:
سخنان استاد دانندم که از معنی و لفظ
«شیوهی تازه» نه رسم باستان آوردهام
و یا آن را فقط «طرز» مینامد:
میان اهل سخن امتیاز من صائب،
همین بس است که با «طرز» آشنا شدهام.
این «طرز» و «شیوهی تازه» است که بعدها به «سبک هندی» نامبردار شد و برخی سادهاندیش را واداشت که بگویند:
«آشنایی شاعران ایران به آثار سانسکریت موجد آثاری شد که از آن به سبک هندی یاد میکنیم و به طور قطع (!) باید گفت اگر شاعران ایرانی به دربار ---- راه نمییافتند و از فلسفهی هندوان و ادبیات سانسکریت بهره میگرفتند، سبک هندی . . . نبود . . .»7
میدانیم که نهتنها صائب، بلکه هندیان عصر صائب نیز با زبان باستانی سانسکریت و مدلول گنگْ اصطلاحِ مبهم «ادبیات سانسکریت» آشنایی نداشتند، اما صائب از گنجینهی پر بار و لطیف شعر ترکی ایران که به ویژه در دورهی صفویان به اوج عزت و کمال خود رسید، بهره داشت و تتبع محمد بن سلیمان فضولی میکرد، و اصطلاح «طرز» و «طرز تازه» را نیز از او ستانده است.
عهدی، از تذکرهنگاران و زندگیگزاران نامبردار تاریخ ادبیات ترکی، در «تذکره» معروف خود، شیوهی شعر ترکی و فارسی فضولی را «طرز تازه» مینامد و میگوید:
«تازه طرز»ده مخترع و طریق معانیده مبدع، و شاهد فکری، الفاظ پاک ایله مزیّن و گون کیمی جامهی زرّین معنی ایله اعیان ایچینده معیّن و لسان تازیده اولان ابیاتی فصحای عربده مشهور و گفتار نوایی آئینی ترکان جغتای یانیندا مذکور و زمان فرسده اولان دیوانی، پسندیدهی هر مرز و بوم و اشعار تازه طرز ترکیسی مقبول ظرفای روم اولموشدور.»8
لطیفی نیز در «تذکره»ی خود میگوید:
«تازه طرز»ینه غریب بیر طرز دلفریب و اسلوب عجیبی واردیر. طرزینده مبدع و طریقینده مخترع دیر.»9
فضولی در این شیوهی بیان، خود را پیرو و تالی امیر علیشیر نوایی میداند و در طرز بدیعی که آفریده است، پیروی او را میکند. از ویژگیهای «سبک غریب» و «طرز تازه» که امیر علیشیر نوایی در شعر ترکی آورده است، معادلسازی در ابیات است، به گونهای که در یک مصراع، تصویری ذهنی و انتزاعی و تجریدی از یک مفهوم اخلاقی میدهد و در مصراع دیگر معادلی عینی و ملموس و «اینجهانی» بر آن میسازد و زبان شعر را به شیوهی گفتاری و عامیانهی آن نزدیک میکند و از ضربالمثلها و کنایات و عبارات فولکلوریک فراوان سود میجوید.
این شیوه همان است که در تاریخ مکاتب شعر فارسی به آن به غلط «سبک هندی» نام دادهاند و در واقع دنبالهی «مکتب وقوع» در شعر فارسی است که تحت تأثیر و با أخذ قوت و الهام از مکتب نوایی در سدهی دهم و یازدهم هجری در ایران پیدایی یافته است.
مکتب نوایی که فضولی آن را «طرز تازه» نامیده و به اوج رسانیده است، در تاریخ مکاتب شعر ترکی، در اعتراض به «سبک یسوی» ایجاد شد. سبک یسوی در سبکشناسی شعر ترکی ویژگیهای شعر سبک عراقی در فارسی را دارد و سبکشناسان، «خواجه احمد یسوی» را از نامآوران این شیوهی سخنپردازی میشناسند.
محمد بن سلیمان فضولی طرز تازه و شیوهی «نوایی» را پسندیده و دو دیوان ترکی و فارسی خود را در این شیوه پرداخته است و اغلب غزلهای وی نوعی نظیرهسازی به دیوان نوایی است. حتی مطلع غزل سرآغاز دیوان ترکی وی:
قد اَنارَ العشقُ للعشاقِ مِنهاجَ الهُدا،
سالک راه طریقت عشقه ائیلهر اقتدا.10
نظیرهایی بر مطلع سرآغاز دیوان نوایی:
اَشْرَقَت مِن عکسِ شَمعِ الکَأسِ اَنوارُ الهُدا،
یار عكسین می ده گؤردیپ جامدن چیقدی صدا. 11
است و در ابیات هر دو غزل ویژگیهای بارز «طرز تازه» مشهود است.
فضولی در دیوان ترکی خود گرچه از مولانا لطفی هروی و مولانا سکاکی نیز- که به شیوهی یسوی شعر میسرودند - تأثیر پذیرفته، اما در اصل پرچمدار طرز تازهی نوایی بوده است و در دیوان فارسی نیز آن را تجربه کرده است:12
منقّش گشت رخسارم به خون چون لالهزار، آن به،
که مالم بر کف پای تو رخسار منقش را.
همدم ما بود غم، درد سر از ما کرد کم،
غالباً دلگیر شد از گریهی بسیار ما.
سوخت آهم چرخ را من میخورم خوناب از او،
نیست جز خونابه آتش را نصیبی از کباب.
شکرخدا ز دردسرم رستهاند خلق،
در من ز ضعف، طاقت افغان نمانده است.
نیست جز لیلی بقای عشق مجنون را سبب،
ضایع است آن کس که بر گلچهرهای منسوب نیست.
میچکد هر دم خوی از رخسار آتشناک او،
حیرتی دارم ز آتش، کآب از او چون میچکد!
نعمت دنیا به جاهل گر رسد، نبود عجب،
هست عادت، قفل را لاف زبان میپرورد.
صائب تبریزی در دیوان ترکی و فارسی خود، مقلّد و پیرو و نظیرهسازی جادو بیان بر نوایی و فضولی است و «طرز تازه» را از آنان آموخته و در تاریخ شعر فارسی ایجاد کرده است. به تورّقی سطحی در دیوان هر سه شاعر میپردازیم:
نوایی:
تاپیمش اول یوز قطره- قطره قویدان ئوزگه آب و تاب،
قایدا وه- وه مونجا کوکب، ظاهر ائیلب آفتاب؟
فضولی:
صبح چکمیش، چرخه چالمیش داشه تیغین آفتاب،
ظاهر ائتمیش اول مهِ دلّاکه عین انتساب.
صائب:
عاشیقین گؤز یاشینا رحم ائیلمز اول آفتاب،
آغلاماق ایلن آپارماز اود الیندن جان کباب.
و در دیوان فارسی:
از لطافت بس که دارد چهرهی او آب و تاب،
آفتابی میشود رنگش ز سیر ماهتاب.
نوایی:
ای ساچین آشفتهسی یوز خیل سودایی مزاج،
گؤرمهدیک زنجیر هم سئودایا باعث هم علاج.
فضولی:
منحرفدیر ساقیا اندوه دونیادان مزاج،
باده توت کیم علّت اندوها غفلتدیر علاج
صائب:
بر رخ ممکن بود پیوسته گردِ احتیاج،
لازمِ این نشئه افتادهست دردِ علاج.
نوایی:
یئنی گؤرکوزدو ساووق آه و ساریق رخسار صبح،
گر نهانی مهردن مین دک ایمس بیمار صبح.
فضولی:
گر دگیل بیر ماه مهریله منیم تک زار صبح،
باشین آچیب نیشه هر گون باخاسین ییرتار صبح.
صائب:
قرص خورشید است اوّل لقمهی مهمان صبح،
چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح.
و یا:
تا به کی همچون سگان گیرد تو را در خواب، صبح؟
چون گل از شبنم بزن بر چهرهی خود آب صبح.
و یا:
چاک خواهد سر برآرد از گریبانم چو صبح،
رفته- رفته میکند گل داغ پنهانم چو صبح.
فضولی:
تؤکدوکجه تانیمی اوخون اول آستان ایچر،
بیر یئردهیم اسیر که تورپاغی قان ایچر.
صائب:
عاشیق قانینی رسمهلی قاشین نهان ایچر،
جوهرلی تیغ قین آرا پیوسته قان ایچر.
فضولی:
نولا گر رشک رخساریله باغری خوبلارین قاندیر،
داشی تأثیر ایله لعل ائیلین خورشید رخشاندیر.
صائب:
منی محروم ائدن رخساردن زلفِ پریشاندیر،
بو دریای لطافت، موجِ عنبر ایچره پنهاندیر.
فضولی:
کؤنولده مین غمیم واردیر که: پنهان ائیلمک اولماز،
بو هم بیر غم که ائل طعنیندن افغان ائیلمک اولماز.
صائب:
توتولموش کؤنلومو جام ایله شادان ائیلمک اولماز،
ال ایلن پستهنین آغزینی خندان ائیلمک اولماز.
نوایی:
خرّم اولدو باغ و یئر گولدن، ایچیمده غم هنوز،
گولدو هریان غنچه و کؤنلوم ایشی ماتم هنوز.
فضولی:
عالم اولدو شاد سندن، من اسیر غم هنوز،
عالم ائتدی ترک غم، من ده غم عالم هنوز.
صائب:
خاکِ من بر باد رفت و دُردی آشامم هنوز،
توتیا شد جام و می باقیست در جامم هنوز.
و یا:
از سرشک گرم، زرّین است مژگانم هنوز،
میچکد آتش چو شمع از رشتهی جانم هنوز.
نوایی:
باغ آرا نه سرو ایتیرمین آرزو نه گول هوس،
دهر باغیندان منه بیر سرو گل رخسار، بس!
فضولی:
ای کؤنول اول خنجر مژگانا ائیلرسن هوس،
قصه جان ائتدین بقای عمردن پیوندی کس.
صائب:
دردِ پیری را جوانی میکند درمان و بس،
آه کاین درمان نباشد در دکان هیچکس.
و یا:
میکنم سیر گل از چاک گریبان قفس،
نبض گلشن را به دست آوردهام از خار و خس.
فضولی:
دل که سرمنزل اول زلف پریشان اولموش،
نو لا جُرمی که آسیلماسینا فرمان اولموش؟
صائب:
می دن اول چهرهی زیبا عرق افشان اولموش،
تا سراسر گؤز اولوب أوزونه حیران اولموش.
فضولی:
تا که طاقِ زرنگارین، چرخ ویران ائیلهمیش،
خشت زرینی، صبا، فرشِ گلستان ائیلهمیش.
صائب:
خط، غبار عارضین، آیاتِ قرآن ائیلهمیش،
حُسنِ صاحب شوکتین موری سلیمان ائیلهمیش.
فضولی:
محنت عشق ای دل آساندیر دئیو، چوخ دورما لاف،
عشق بیر یوکدور که خم بولموش اونون آلتیندا قاف.
صائب:
نیست بر آیینهی دردی کشان گرد خلاف،
میتوان چون جام می دیدن تهِ دلهای صاف.
نوایی:
قاشلاریندان کیم ایرور قانلیق کؤنول ایچره خیال،
اول قیزیل کاغذدا نوندور بو شفق ایچره هیلال.
فضولی:
چرخ هر آی باشینا سالمیش قاشیندان بیر خیال،
بو جهتدندیر هر آی باشیندا اولماق بیر هیلال.
صائب:
بدر از روشنی عاریه گردید هلال،
کوتهاندیش محال است کند فکر محال.
نوایی:
تا ییغیت ایردیم قاریلارغا کوپ ایردی خیدمتیم،
قاریغان چاغدا ییغیتلرگه آغیردیر صحبتیم.
فضولی:
زائر میخانهیم مغ سجدهسیدیر طاعتیم،
عشق پیریم نقد جان نذریم توکّل نیّتیم.
صائب:
از هوای تر برافروزد چراغ عشرتم،
رشتهی باران بود شیرازهی جمعیّتم.
فضولی:
گیریهدیر هر دم آچان غمدن توتولموش کؤنلومو،
عشقدیر خالی قیلان قان ایله دولموش کؤنلومو.
صائب:
ساقیا میدن رفو قیل چاک بولموش کؤنلومو،
قیل یواسی قان ایله پیوند اولموش کؤنلومو.
نوایی(در دیوان فارسی):
ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما،
بر پای شکست بوسه زدن ملتمس ما.13
صائب:
در غنچهی دل زنگ برآرد هوس ما،
رسوانی گلبانگ ندارد جرس ما.
تأثیر فضولی بر صائب تبریزی
متأسفانه در ایران نوزاد مباحث تطبیقی ادبی ترکی و فارسی هنوز پا به عرصهی سبکشناسی ادبی ایران ننهاده است و هم از این رو است که این مقایسهها بدیع و تازه مینماید. ابیات فوق با تورّقی بسیار ساده و حتی سطحینگرانه از سه دیوان «نوایی»، «فضولی» و «صائب» استخراج گردید و در همهی ابیات داده شده که تنها با توجه به اشتراک در قوافی و مضمون ترتیب یافتهاند، همگونی در «طرز تازه» و یکسانی در نازکاندیشی و مضمونیابی و بهرهجویی از امثال ساده و آوردن تمثیل و معادلسازی در ابیات و هر آنچه که از ویژگیهای سبک معروف به هندی برشمردهاند، دیده میشود و اوج «مکتب وقوع» در هر سه، مشهود و نمایان است.
تاریخ ادبیات ترکی و فارسی در ایران بزرگ دو مقولهی جدای از هم نبودهاند. مکاتب شعری در هر دو زبان موازی هم خلق شدهاند، در آغوش همدیگر بالیدهاند و بررسیهای موشکافانهی تطبیقی در متون بازمانده به هر دو زبان از وظایف سبکشناسی شعر کلاسیک ایران است و اظهار جهالت به یکی باعث عدم وجود آن و سرافرازی دروغین دیگری نخواهد بود و تنها منتج به استنتاجات مضحکی از گونهی «تأثیر ادبیات سانسکریت در خلق سبک هندی» خواهد گشت.
تاریخ ادبیاتنگارانِ تنگنظر سادهلوح پیوسته دوران صفویه را در ایران «دوره رکود و فقر ادبی» شمردهاند. این سخن کذب محض است. زیرا که آنان یک دریا دیوان شاعرانی را که در این عهد به ترکی هم شعر سرودهاند، نخواندهاند و در باب نقش آنان در تکوین و پیدایی و رسایی مکاتب شعر فارسی نیز نیاندیشیدهاند تا ببینند هر یک چه مقدار آثار بدیع و دلنشین آفریدهاند و در آفرینش آیندگان نیز تأثیر نهادهاند.
شاه اسماعیل، خود شاعر توانایی بود و «ختایی» (= خطایی) تخلص میکرد، دیوانی در دوازده هزار بیت از او برجای است و در دربارش بیش از چهارصد تن شاعر میزیستند و «کشوری دیلمقانی» سمت ملکالشعرایی آنان را داشت.
همینگونه شاه تهماسب صفوی دربار خود را پناهگاه شعرای جادوبیانی نظیر «غریبی منتشا» کرده بود. صله دادن او به شعرا معروف است و در منابع موجود نظیر هفت اقلیم، عالمآرای عباسی، منتخبالتواریخ، تحفهی سامی، خزانهی عامره و جز آن به موارد متعددی از نواخت وی برمیخوریم. صله دادن او چنان معروف بود که فضولی دربارهی صله ستاندن «حیرتیتونی» از وی گوید:
من ز خاک عرب و حیرتی از خاک عجم،
هر دو گشتیم به اظهار سخن کام طلب.
یافتیم هر دو کرم پیشه مراد دل خویش،
او زر از شاه عجم، من نظر از شاه عرب(ع).14
باید گفت که صائب تبریزی اوج و قلّهی اندیشهورزی در تمامت تاریخ شعر فارسی است. گلچین معانی ترتیب دهندهی فرهنگ لغات استعار صائب که عمری در تتبع دیوان وی گذرانده است، در مقابل خلاقیت شعری وی به حیرت میافتد و حیرت خود را چنین بر زبان جاری میسازد:
«صائب اعجوبهی دهر است که نظیرش نبوده و نیامده و نخواهد آمد!»15
بد اندیشان، دورهی ظهور صائب را «دورهی انحطاط ادبی و رکود و ---» نامیدهاند. به گفتهی یکی از صائبآشنایان:
«اگر انحطاطی که جمیع محققین و سخنسنجان بر آن اتفاق دارند، رخ داده، در اواخر عهد صفویه یعنی ربع آخر قرن یازدهم و نیمهی اول قرن دوازدهم به ظهور پیوست و بعد از صائب و مدتها بعد از آن هیچ شاعر برجسته و خوشذوقی در ایران ظهور ننمود.»16
حاصل کلام، از آنجا که سبک معروف به هندی را شاعر آتشینکلام آذربایجانی صائب تبریزی به اوج کمال رسانیده است و او در آفرینش شعری، خود را شاگرد و دنبالهرو قلّهی شعر آذربایجانی، محمد بن سلیمان فضولی میداند، بهجاست که اصطلاح «سبک آذربایجانی» را برای اطلاق به سبک معروف به هندی و طرز تازهی صائب به عنوان یک اصطلاح فنی در سبکشناسی شعر فارسی بپذیریم و یا آن را «سبک فضولی» بنامیم.
پینوشتها
1. مجلهی یغما، ج23، ص265.
2. دیوان بهار، ج2، امیرکبیر، تهران، ص128.
3. یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، ج1، ص11.
4. صائب و سبک هندی، مقالهی مرحوم حبیب یغمایی، ص277-234.
5. مجلهی گوهر، ج4، ص301 (مقالهی فضلالله رضا).
6. همهی شعرهای فارسی و ترکی صائب در این گفتار از شعر آقای «محمد قهرمان» برگزیده شده است (تهران1368).
7. محمد رسول دریا گشت. صائب و سبک هندی در گسترهی تحقیقات ادبی، چاپ دوم، ص286 (مقالهی عبدالوهاب نورانی وصال).
8. نقل از مقالهی مرحوم عبدالباقی گؤلپنارلی زیر عنوان «فضولینین شعری» بر «دیوان فضولی»، استانبول، 1961، صXXII .
9. همانجا.
10. همهی ابیات اشعار ترکی فضولی در این گفتار، از نشر مرحوم گولپنارلی برگزیده شده است (استانبول، 191).
11. همهی اشعار نوایی در این گفتار، از نشر مرحوم آگاه سرّی لوند برگزیده شده است (چاپ 1967 استانبول، ج1).
12. همهی اشعار فارسی فضولی در این گفتار، از نشر خانم دکتر حسیبه مازی اوغلو برگزیده شده است ( آنکارا، 1966).
13. همان، ج2 (دیوان فارسی نوایی)، ص224.
14. منتخبالتواریخ بدوانی، ج2، ص207 ( ونیز: عالم آرای عباسی، ص178).
15. فرهنگ اشعار صائب، ج1، ص13.
16. محمد رسول دریا گشت، پیشین، ص441 ( مقالهی آقای زینالعابدین مؤتمن).