دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، 1376.
پروین اعتصامی و شعرای آذربایجان
زندگی گزاران و تاریخ ادبیاتنگاران آذربایجان، پیوسته نام سه شاعرهی مستوره را که زینتی از عزت نفس و دورباش عصمت و عفّت داشتهاند به عزت یاد میکنند: خورشید بانو ناتوان، حیران خانم دنبلی و خانم پروین اعتصامی.
هر سه شاعرهی نخستین، ذواللسانین بودند و مبلّغ عشقی که بنیان خلقت انسان بر آن نهاده شده است و ابوالعلاء و عطار و یسوی بدان سر نیاز فرود آوردهاند.
خورشید بانو ناتوان در سدهی دوازدهم هجری میزیست و همان است که مستورگان شاعرهی روزگار خود را گردهم فراهم آورد و «انجمن خاموشان» را تشکیل داد.
اما از خانم پروین اعتصامی که در دامن مادری عفیفه از دیار فرزانگان آذربایجان پرورش یافته، بيشتر آثار فارسی انتشار دادهاند. بیش از دویست قطعه که به گفتهی مرحوم بهار: «هر یک برهان آشکار بلاغت و سخندانی اوست.»
هم از این روست که علاقهمندان به ادبیات ترکی در آذربایجان پیوسته به دنبال این بودهاند که رشتههای پیوند خلاقیت ادبی او را با میراث ادبی گذشتگان این دیار- که پشتوانهای قوی از معارف اسلام و مفاهیم قرآن دارد- پیجویند و تأثرات او را از آثار سرافرازان گسترهی ادب این سرزمین چون: نسیمی،[1] ملامحمد فضولی،[2] حکیم سید ابوالقاسم نباتی،[3] سید عظیم شیروانی[4]و جز آن باز نمایند.
مثنوی «زاهد خود بین» را که چنین شروع میشود:
آن نشنیدید که در شیروان،
بود یکی زاهد روشن روان؟
از دیوان سید عظیم شیروانی برداشته است از مثنوی بلندی با مطلع:
وار ایدی شیرواندا زاهد پاک،
که افلاکی قاباغېندا ایدی خاک.
در این مثنوی، برخی از ابیات حتی در گسترهی الفاظ با اخذ قوت و الهام از سخن سید عظیم سروده شده است. مانند این ابیات:
زنده دلی، عالم و فرخ ضمیر،
در صفت شهرتش آفاق گیر.
همقدم تاجوران زمین،
همنفس حضرت روحالامین.
جایگهش کوه و بیابان شده،
طعمهاش از بیخِ درختان شده.
که سید عظیم میفرماید:
روحو بؤیوک، جولانی پک داغده،
مهر صفت شهرتی آفاقده.
حصرت روح الامینه همنفس،
لفظی مثال تف آب ارس.
* * *
جایگهی کوه و بیابان ایدی،
لقمهلی از بیخ درختان ایدی.
مطالعه تطبیقی آثار خانم پروین اعتصامی با میراث به جا مانده از سید عظیم شیروانی کاری بایسته در مقولهی پروینشناسی است که متأسفانه به جهت کم اعتنایی در پنجاه سال اخیر، این امر به سنتی بدل نشده است. بیرون از ایران نیز، فارسی آشنایان به اندازهی پژوهشگران و محققان ایرانی با دقایق و ظرایف ادب فارسی آشنا نیستند. گرچه پژوهشهای مقایسهای و تحقیقات تطبیقی در کشورهای همسایهی ما، بیش از ایران مورد توجه بوده است، اما به دلیل عدم تسلط کافی همسایگان ما به فارسی، این مهم تا کنون انجام نگرفته است. میتوان در موضوع تأثّرات پروین اعتصامی از آثار ادب ترکی ایرانی نظیر دیوانهای: نسیمی، ختایی، فضولی، سید عظیم شیروانی و حتی خورشید بانو ناتوان و حیران خانم، رسالات تحقیقی مستقلی نوشت.
بعد دیگر توجه آذربایجانیان به دیوان خانم پروین اعتصامی، ترجمهی بخشهایی از دیوان او به زبان معاصر آذربایجان است که شاید بیش از 50 سال است شعرای این دیار، در این میدان طبع آزمایی کردهاند. ظاهراً نخستین کسی که اقدام به ترجمهی قطعاتی از دیوان خانم پروین اعتصامی به ترکی آذری کرد، خانم مروارید دلبازی هستند که « سفر اشک» را لباس فاخر آذری بر تن کردند، غزلی که به قول مرحوم بهار اگر تنها آن از این شاعرهی شیرین زبان باقی مانده بود، کافی بود که وی را در بارگاه شعر و ادبیات حقیقی جایگاهی عالی و ارجمند بخشد.
جز از خانم مروارید دلبازی، خانم نگار رفیع بیگلی، خانم مدینه گلگون- شاعرهی شیرین زبان تبریزی- ، خانم حکیمه بلوری- مستورهی سخندان زنجانی- گزیدههایی از دیوان وی را به شعر ترکی برگرداندهاند که برخی از این ترجمهها در کتابهای درسی جمهوری آذربایجان نیز وارد شده است.
مرحوم میرمهدی اعتماد تبریزی، شاعر نام آور بالاش آذراوغلو، محمد علی مصدق، سهراب طاهر، میرحبیب ساهر تبریزی، ناظر شرفخانهای، حسن مجیدزاده متخلص به ساوالان و بسیاری دیگر از شعرا به تلاشی پر توش و توان دست یازیدهاند که نام این شاعرهی سخنپرداز را در تاریخ ادبیات ترکی نیز جاودانه سازند. در میان این شاعران که برگردانهای همهشان نشانی از توجه آنان بر عشق بیانتهاشان به ادب گرانجای فارسی و زیباییها و تواناییهاشان دارد، شاید بتوان ترجمههای آقای ائلشن - شاعر معاصر ترکی سرای ایران- را که بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی گام بر عرصهی ادب نوپا و نوزای اسلامی و انقلابی نهاده است، مستثنی کرد. ایشان بیش از نیمی از دیوان خانم پروین اعتصامی را با حفظ وزن و قافیه در بسیاری از غزلها و قطعهها به ترکی ترجمه کردهاند که نمونهای از آن چنین است:
اوچوش آرزوسو
اوچوش ذوقو ايله بالا گؤيرچين،
آچدي قاناديني جرأتله چين- چين.
بو داقدان بو داغا او اوچا- اوچا،
بير سو قيراغينا قوندو آستاجا،
ياخين يول، گؤزونه اوزاق گؤروندو،
دونيا باخيشيندا قارا بوروندو.
قورخودان سوستالدي، تابي آزالدي،
يورغونلوق درديندن او يولدا قالدي.
عجزيله اينلهدي، دوشدو آياقدان،
آناسي سسلندي باشقا بو داقدان.
چوخ چتين، چوخ تئزدير سنينچين اوچماق،
ناشيدان چوخ هنر گؤزلنمز آنجاق.
اطرافي گزمگه هاني آياغين؟
گؤزلهيير جسميني هله ياتاغين.
هنردن- بيليكدن، فايدالانير كن،
ياشاييش درسيني اؤيرهنمهلي سن.
اؤنجه آياقلارين مؤحكم قويمالي،
سونرا آياق اوسته دورماق خيالي.
سن بير جواهر، من قوروقجو كيمي،
سنه بخش ائديرهم راحتليگيمي.
چوخ سيخيب جانيمي دوزاق، تلهلر،
اوشاقلار ائلهييب قاناديم پر پر.
داش ياغيب اوستومه قاپي، ديواردان،
ازيلدي جايناغيم، باشيم اولدو قان.
جانيم راحاتليغا دالمادي بير آن،
پيشيكدن، قارتالدان، قورخدوم هر زامان.
گؤيلردن اوستومه ياغان فتنهلر،
حياتين درسيني اؤيرهتدي ازبر،
بؤيومز بير موما كؤكو يوخ ايكن،
سندن همت- عمل، نصحيت مندن.
در باب آویزش و علاقهی پژوهشگران ادبیات آذربایجان به آثار خلاقهی خانم پروین اعتصامی، میتوان جداگانه سخن گفت. در جمهوری آذربایجان در دههی شصت، در باب پروین رسالهی دکتری دفاع شده است و آن گونه که من با قلّت منابع و مآخذ و با توجه به آنچه که توانستم ببینم، احصاء کردهام تاکنون نزدیک 21 مقالهی علمی در مجلات دانشگاهی همسایهی ما و به زبان ترکی دربارهی پروین نگاشته شده است. ازجمله، مقالهی خانم زمرد شفیع زاده که به تحلیل آثار پروین پرداخته است.
در مجلات و مجموعههای ترکی ایران هم، پیوسته پروین چون اختری در صفحات ادبی نشریات درخشیده است. در مجلات یئنی یول، سهند، وارلیق، یول و جز آن پیوسته از پروین به عنوان الگویی برای دختران ایرانی سخن رفته و مباحث نظری پیرامون اشعار و آثار او پیش کشیده شده است.
شعرای آذربایجان پیوسته تلاش در این داشتهاند که مضامین شعری پروین اعتصامی را جاذب و در اسلوبی لطیف و زیبا بپرورند و تأثرات قلبی خود را بر زبان آورند.
[1] نسيمي، سيد عمادالدين. ديوان اشعار تركي، تصحيح و تحشيه دكتر ح. م. صديق، تبريز، اختر.
[2] فضولي، ملامحمد. ديوان اشعار تركي، تصحيح و تحشيه دكتر ح. م. صديق، تبريز، اختر، 1384./ فضولي، ملامحمد. ديوان اشعار فارسي، تصحيح و تحشيه دكتر ح. م. صديق، تبريز، ياران 1387.
[3] نباتي، سيد ابولقاسم. ديوان اشعار تركي، تصحيح و تحشيه دكتر ح. م. صديق، تبريز، اختر 1385.
[4] شيرواني، سيد عظيم. ديوان اشعار تركي، تصحيح و تحشيه دكتر ح. م. صديق، تبريز، نداي شمس، 1387.