مصاحبه با دکتر حسین محمدزاده صدیق
منبع: فصلنامه هفت آسمان (دانشگاه ادیان)
مصاحبه از: داود بهلولي
دكتر حسين محمدزاده صديق در 15 تيرماه 1324 در محلهي باستاني سرخاب تبريز به دنیا آمد.
وی از همان ابتدا به مباحث زبانشناسی و ادیان گوناگون علاقه نشان میداد. در دوران نوجوانی الفبای اوستایی را آموخت و اوستا را به فارسی ترجمه کرد. و با مبلغان و معتقدان مذاهب و ادیان مختلف به مباحثه پرداخت.
دکتر صديق پس از کسب مدرک کارشناسی و اشتغال به تدریس، نخستین مقاله خود را با عنوان «فرشته ميترا و عيد مهرگان» به نگارش درآورد. وی به سرعت تبدیل به یک نویسنده قهار شد و مقالات پژوهشی وی در نشریات گوناگون کشور منتشر شد. سال 1351 اولین کتاب ایشان با نام «واقف، شاعر زیبایی و حقیقت» منتشر شد.
وی تحصیلات خود را در کارشناسی ارشد دانشگاه تهران ادامه دادند و تحصیلات دکترای خود را در رشته زبانشناسی و ادبیات تطبیقی اسلامی در دانشگاه استانبول ادامه دادند. تز دکترای ایشان رساله اخلاقیه اثر میرزا آقای تبریزی بود که سال 1362 از آن دفاع کرده است.
ايشان در طول تحصیل خود و تاکنون به صورت پیوسته به راهاندازی مراکز علمی مختلف، انتشارات کتابها و مقالات گوناگون و شرکت در کنفرانسهای مختلف اشتغال دارد. ایشان پس از چهل سال تدریس در مراکز تربیت معلم و دانشگاههای مختلف تهران و ایران، هماکنون بازنشسته و مشغول تألیف و تحقیق هستند.
دکتر صديق در دههی هشتاد نظریهی «کتاب قارا مجموعه» حاوی سخنان و کلمات و نصایح شیخ صفی را مطرح کردند که با استقبال مراجع علمی ترکیه و آذربایجان مواجه شد.
از آثار ایشان در زمینهی صوفیه، علویان و اهل حق میتوان به تحقیقات ایشان در زمینه، شیخ صفیالدین اردبیلی و حاج بکتاش ولی به عنوان دو قطب علویان ترکیه، و نیز تحقیق دربارهي اهل حق ایران و ارتباط با آنان و گردآوری نسخههای خطی مرتبط با علویان در ایران، جمهوری آذربایجان، عراق و ترکیه اشاره کرد.
تصحیح دیوان شاه اسماعیل خطایی، فضولی بغدادی و رسالات حاجی بکتاش ولی و قارامجموعه و کلامات آئینی منظوم اهل حق از منابع اصلی علویان از فعالیتهای ایشان میباشد.
وی همچنین با تسلط به خطوط و زبانهای باستانی تحقیقات قابل توجهی در این زمینه انجام داده است. ايشان مدتها به عنوان مسؤول بخش بينالملل انتشارات بعثت کار نظارت بر نشر دهها عنوان کتاب مذهبی به ترکي جهت توزيع در کشورهاي ترکزبان اطراف را به عهده داشتند.
آثار ديني استاد
از ميان آثار استاد در حوزهی دين، به موارد زير ميتوان اشاره کرد:
آل محمد (ص) تاريخينده تشريح و محاكمه / اوچونجو امام، حضرت حسين (ع)/ ايچگي و ايچگي ايچمك حاققيندا قيرخ حديث/ ايلاهي عدالت/ بهسرودههای زرتشت/ بیرینجی امام، حضرت علی (ع)/ پيغمبر تانيما/ توحيده چاغري/ حضرت پيغمبر (ص) دن قيرخ حديث/ حضرت جعفر صادق (ع) دن قيرخ حديث/ حضرت حسن عسكري (ع) دن قيرخ حديث/ حضرت علي النقي (ع) دن قيرخ حديث/ حضرت فاطمه زهرا (س) دن قيرخ حديث/ حضرت محمد تقي (ع) دن قيرخ حديث/ حضرت مهدي (ع) دن قيرخ حديث/ حضرت موسي كاظم (ع) دن قيرخ حديث/ دیوان اشعار ترکی بایرک قوشچو اوغلو/ دیوان اشعار تركي آخوند ملامحمد هیدجی/ دیوان اشعار ترکی سید عمادالدین نسیمی/ دیوان اشعار ترکی غریبی و تذکرهی مجالس شعرای روم/ دیوان اشعار ترکی ملا محمد فضولی/ دیوان اشعار فارسی ملا محمد فضولی/ سيري در اشعار تركي مكتب مولويه/ قارا مجموعه/ الله تانیما/ مطلع الاعتقاد في معرفة المبدأ و المعاد/ معاد تانيما و . . .
*لطفاً از نخستين نمونههاي ميراث مكتوب تركي براي ما بگوئيد.
كهنترين آثاري كه به عنوان ميراث مكتوب تركان ميتوان از آن ياد كرد، سنگ نبشتههاي گؤي تورك است. پنجاه و اندي كتيبهي سنگي است كه در آسياي ميانه يافت شده است. اين جانب ترجمهي فارسي سه كتيبه از آنها را چند سال بيش در تهران چاپ كردم با نام "يادمانهاي تركي باستان" و "سه سنگياد باستاني".
زبان اين كتيبهها مربوط به دورهي مشترك تاريخ زبان تركي است و مطالبها آنها با نخستين الفباي تركي كه الفباي "گؤي تورك" ناميده ميشود، برسنگ نقر و حك شده است.
مطالب كتيبهها ماهيت حماسي و آئيني و ديني دارد. در اين كتيبهها اشارات فراواني به دين باستاني تركان شده است. منبع بسيار جالبي در دينشناسي باستان تركان است.
*دين باستاني تركان چه ديني بوده است؟
راسوني Rasonyi دین باستان ترکان را دین قامایی مینامد و میگوید که در این دین عنصر اصلی همهی تصورات مذهبی، باور به گؤی تانری (= خدای آسمان)، روح و آخرت است.
ضیاء گوک آلپ Gökalp دین باستانی ترکان را دین تیسین Tisin ميداند و به آن شامانيزم هم ميگويد و قامها را روحانيان اين دين ميشناسد. ميگويد كه باورهاي اين دين براساس چهار عنصر طبيعت آب، آتش، خاك، باد و چهار حيوان گوسفند، مرغ، سگ و گاو قوام يافته است.
ژان پاول رو Jean- Paul Raux تأکید دارد که دین کهن ترکان را فقط میتوان شامانیزم نامید و میگوید که لفظ شمن تونگوزی است و شکل اصلی آن "شان من" بوده است و در ترکی به صورت "قام" درآمده است.
عثمان توران میگوید که کلمهی "تانری" در ترکی هم به معنای آسمان است و هم حکایت از الوهیت دارد و شاهان ترکان هون را هم "تانری قود" مینامیدند. در کتیبههای گؤی تورک نیز باور به تانری، درمعنای تبیین خلقت کائنات است. از سوی دیگر، وی میگوید که در دین باستانی ترکان "قام"ها افرادی متنفذ بودند و نقش اولیا را داشتند. ارول گونگور به شدت معتقد است که ترکان باستان شامانیست نبودند و دین آنان، دین یکتاپرستی بود که ویژگیهای خود را داشت و این ویژگیها سبب شده که برخیها آنان را شامانیست بنامند. در ترکی "قام" جای "شمن" را گرفته است و شمن یک واژهی تونگوزی است و این دین در سیبری پیدا شده است. "قام"ها نقش روحانیان را در میان ترکان داشتند و دارای نیروهای فوق طبیعی بودند.
مرحوم ابراهیم قفس اوغلو نیز دین یکتاپرستی "گؤی تانری" را دین اصلی و باستانی ترکان مینامد و اعتقاد به ارواح، چشمه، کوه، صحرا، ماه، خورشید، رعد و برق و غیره را نیز دور نمیداند.
محمد اروز معتقد است که دین باستانی ترکان در مقابل آئین تیسینی، جادوگری شمنی و تویونیزم اقوام مجاور، دین یکتاپرستی گؤی تانری بوده است. او میگوید تویون Toyon از کلمهی چینی تائوژن Taojen مشتق شده است و نوعي بودايي به شمار ميرود. عدم قبول دين بودايي از سوي تركان، به صراحت در كتيبههاي گؤيتورك ذكر شده است. حاصل كلام آن كه اروز نيز مانند ارول گونگور و ابراهيم قفس اوغلو دين باستاني تركان را دين يكتاپرستي گؤي تانري مينامد.
به نظر ما، دين باستاني تركان معروف به "گؤي تانري" است. گؤي در معناي بزرگ و ذوالجلال است. تانري هم در معناي آفريننده، و همان است كه امروز در تركي آذري "تاري" گفته ميشود. برخيها اين اسم را به "آسمانْ خدا" نيز ترجمه كردهاند. اينقدر هست كه تركان او را يگانه آفرينندهي ارض و سما ميدانستند و برايش قرباني ميكردند.
در متون كتيبههاي گؤي تورك، او يگانه آفرينندهي صاحب اقتدار عالم است كه خاقانان را تاج و تخت ميبخشد و ماهيت سماوي و آسماني دارد. لحن متون كتيبهها حكايت از آن دارد كه گؤي تانري خداي شكارچيان، چوبانان و گلهداران بوده است. در كتيبهها بعضي جاها او "تورك تانري" (= خداي تركان) نيز ناميده ميشود. تركان به امر او از چينيها جدا ميشوند و تشكيل حكومت مستقلي ميدهند. او است كه پگاه بامدادان را ميشكافد و گياه بر زمين ميروياند، حيات و ممات از او است. دانش و توانايي را او به انسانها عطا ميكند. دو خاقان بزرگ "بومين" و "ايستمي" را او تاج و تخت بخشيده است و دانش و قدرت را او به "تان يوقوق" عطا كرده است و توصيف صفات و افعالش نشان ميدهد كه يكتا و بيهمتاست.
خدايي كه در اين كتيبه توصيف ميشود، پيوندي با توتميزم و شمنگرايي و نيز با تناسخ ندارد. امّا رگههاي هر سه مقوله را ميتوان در دين باستاني تركان پيجوئي كرد.
*منظورتان اين است كه تركان شامانيست نبودهاند؟
البته نميتوانيم بگوييم كه در ميان تركان باستان، شمنگرايي و توتمگرايي اصل وجود نداشته است. در ميان تركان آنان هم كه به آئين ماني گرويدند و يا دين مسيحيت را پذيرفتند، كم نبودند. اما آنچه از متون اين كتيبهها به عنوان نخستين ميراث مكتوب تركي به دست ميآيد، آن است كه دين خاص باستاني عمومي تركان "گؤي تانري" بوده است. در آثاري كه منسوب به كنفوسيوس و مربوط به سدهي پنجم پيش از ميلاد برجاي مانده، هنگام صحبت از خداوند لفظ تانري به كار ميرود. اين كلمه در سومري نيز به صورت "دينقير" Dinqir و در معناي آفريننده به كار رفته است. در ميان تركان اويغور چرا، شمنگرايي وجود داشته است، در تركي اويغوري به متون مانوي هم برميخوريم. اما در اين متون، در جايي، خاقان تركان به سفيري كه از ميان مسيحيان به سويش آمده، در مقابل اصول اعتقادي تثليث مسيحيان ميگويد: اگر بلايي بر يكي از اوغوزان نازل شود، دست به آسمان برميدارد و "اي بير تانري!" (= اي خداي واحد) ميگويد. در جايي از سفرنامهي ابن فضلان خواندهام كه وقتي سفيري از خاقان تركان خزر ميپرسد كه آيا تانري شما زن دارد؟ خاقان ترك توبه و استغفار ميكند. سفير نيز چنين ميكند. عقيده به خداي واحد با شمنگرايي و توتمگرايي مغايرت دارد.
البته ناگفته نگذارم كه در كتيبههاي تركي باستان در كنار گؤي تانري به عنوان آفرينندهي يكتا و بيهمتا كه در آسمانها قرار گرفته است، عناصري مانند خورشيد، ماه و ستاره به عنوان مقدسان قابل تعظيم و مقتدر، ستايش ميشوند كه همگي بيگمان نشانهايي از طبيعتگرايي بسيار كهن تركان دارند.
*منظورتان از طبيعتگرايي ستايش مظاهر طبيعي است، اگر چنين است كه همهي ملل و اقوام داراي كيشهاي اين چنيني بودهاند.
طبيعتگرايي يا ناتوريسم در ميان همهي اقوام بوده است. چنان كه در بابل "شاماس" خداي خورشيد بود، در پالمير، "آرسو" و "آزيزو" خدايان دو ستارهي صبحگاهي و شامگاهي بودند "يارخي بول" خداي خورشيد و "آغلي بول" خداي ماه بود. در مصر كهن مردم به خداي خورشيد و باران معتقد بودند. يا آن كه طبق باور آنان "ايزيس" و "اوزيريس" حاصل ازدواج گاو با زمين هستند و "آمون" خداي شهر "تب" است كه با خداي خورشيد ازدواج ميكند و فرعون فرزند آن دو به شمار ميرفت. و يا در ايران بيش از اسلام در كنار دو خداي اصلي "سپننه مائينيو" و "انگره مانينيو" به بسياري خدا و خود آفريده و يزتهها يا ايزداني كه مظاهر طبيعت بودند، اعتقاد وجود دانست. مانند "ميترا"، خداي عشق و مهر و محبت، "تيشتره" خداي رعد و برق، "ارد و يسوره آناهيتا" الاههي باران و غيره.
البته بايد بگويم كه در اين كتيبهها و در متون اويغوري و سغدي همان گونه كه گفتم، علاوه بر مسيحيت، به رگههاي از شمنگراي هم برميخوريم.
برخي از دينپژوهان روسي و اروپايي، تركان باستان را شامانيست قلمداد كردهاند. اما آنچه ما حتي از متون تركي اويغوري در مييابيم، شمني كه تركان به وجود او باور داشتند، چيزي جز نخستين نياي انسان يعني "تنگره قايراخان" نيست كه او انسان را به وجود آورده و براي او زمين، كوهها و صحراها را آفريده است و سپس "ارليك" يا شيطان را براي مبارزه با او خلق كرده و انسان را به دنياي تاريكي انداخته است و سپس درختي با نه شاخه به وجود آورده و از هر شاخه، قومي خلق كرده است.
طبق اعتقادات شمنگرايان اويغور، آسمان 17 طبقه و زيرزمين يا جهان تاريكي 9 طبقه است و آدميان در ميان اين دو و بر روي زمين زندگي ميكنند و در نهمين طبقه از آسمان، گؤي تانري بر تختي از نور جلوس كرده است و بر زمين حكمراني ميكند. عدد نُه در اساطير تركي تقدس و اهميت دارد.
اما بايد تأكيد كنم كه اين روايتها باورهاي اصلي تركان نيست و با اعتقاد آنان به آفرينش كائنات و انسان انطباق ندارد. ميخواهم بگويم كه محصول انديشهي تركي نيست. در برخي از متون اويغوري كه دينپژوهان غربي به آنها استناد ميكنند، روايتها و اسامي خاص غير تركي با باورهاي شمني در هم آميخته است. روايتهايي يهودي، هندي و يوناني. مانند روايت آدم و حوا، ميوهي ممنوعه، توفان نوح، حتي باور به جنت، جهنم و قيامت و نامهاي خاص مانند قوداي (=خدا)، كُرمز (=هرمز)، ماي تره (=ميترا)، منگ دشيره، آنديگرا (=ايندرا) و غيره همه، غير تركي هستند.
مي خواهم بگويم كه با استناد به ميراث مكتوب تركي اويغوري نميتوان ادعا كرد كه دين باستاني تركان شمنگرايي بوده است. اما به هرحال شامانيسم نيز در ميان تركان به ويژه اويغوران كم و بيش رواج داشت و به هر تقدير، با روح يكتاپرستي آئين "گؤي تورك" در هم آميخته است.
*آيا ميتوان از وجود توتميسم هم در ميان تركان صحبت كرد؟
ببينيد، اجازه بدهيد اول ببينيم كه توتم چيست؟
بنا به باورهاي بسيار كهن كلنيهاي انساني، يك حيوان و با يك گياه و درخت به عنوان نياي يك كلن پذيرفته ميشد كه از تقدس برخوردار بود. به اين نماد "توتم" گفته ميشود اين كلمه از زبان سرخپوستي اخذ شده است. توتمگرايان را باور بر اين بود كه همهي افراد كلني از توتمي كه به آن باور دارند آفريده شدهاند. نماد اين توتم را از چوب و يا از سنگ ميساختند و آن را عبادت ميكردند. مانند گرگ، عقاب، خرگوش يا مثلا يك گياه حتي باران، سنگ و دريا نيز ميتوانست توتم واقع شود. كساني كه توتم را نياي خود ميشناختند. با همديگر خويشاوند به حساب ميآمدند و نميتوانستند با هم ازدواج كنند. زيرا در يك معبد و در مقابل يك توتم (يا بت) عبادت ميكردند.
نميتوان انكار كرد كه در ميان تركان، توتمگرايان وجود نداشتهاند. هماكنون در نقشهاي قالي تركمني به نشانههاي فروان نمادهاي توتمگرايي برميخوريم. توتمگرايي در ميان تركان شرق و غرب درياي خزر مانند شمنگرايي كم و بيش پيدا شده است. اما همين را نيز دين گؤي تورك درخود مستهلك كرده است. چنانچه در تاريخ تركان به ايجاد حتي يك بتكده و بتخانه و يا معابدي از قبيل آتشكده برنمي خوريم. اشارهاي به ازدواجهاي درون خويشي مانند زرتشيان و يا منع ازدواج با خويشان عشيرهاي مانند توتمگرايان، در تاريخ تركان اصلاً وجود ندارد.
خانوادهي توتمگرا مادرمحور و به ديگر سخن مادر شاهي است. در حالي كه خانواده در ميان تركان پيوسته پدرمحور بوده است. خويشاوندي در توتمگرايي بر رشتههاي وابستگي به توتم قوام ميگيرد، در حاليكه كه در ميان تركان، خويشاوندي خوني مطرح است. مالكيت در توتمگرايي اشتراكي، اما در ميان تركان فردي است. در توتمگرايي سيستم اقتصادي براساس زندگي شكارگري، ولي در ميان تركان برپايهي گلهداري، پرورش حيوانات اهلي و كشاورزي شكل ميگرفت. مهمتر اين كه در توتمگرايي، هر كلني به يك توتم خاص منسوب است، در حالي كه در ميان تركان فقط به توتم گرگ برخورد ميكنيم كه همهي تركان به آن انتساب داده ميشوند. اين گرگ نيز بيش از توتم بودن، از زندگي گلهداري تركان پديد آمده است و بر خلاف توتم هاي ديگر كه كلنيها را رو در روي هم قرار ميداد، باعث اتحاد تركان ميشد. نميتوان گفت كه توتم گرگ در ميان تركان ماهيت ديني پيدا كرده است. هيچگاه تركان در مقابل گرگ عبادت نكردهاند، بلكه در مقابل او حسي ناشي از ترس و احترام داشتند. اسطورههاي تركي حاكي از اين است كه اولين نياي تركان را گرگ خاكستري مادهاي شير داده است. از اينرو تركان اين حيوان را خويش يمن ميدانستند. من از كودكي به یاد دارم كه مادربزرگم در گوشهاي از مطبخ دست قطعشدهي گرگ از ديوار آويخته بود و آن را خوشيمن ميدانست. احترام به يك حيوان در معناي توتم بودن آن نيست. چنان كه احترام به گاو و يا "گئوش اورون" در دين زرتشت به او ماهيت توتمي نداده است. سگ نيز همينطور است.
*در بعضي منابع از اعتقاد به وحدت وجود و تناسخ در ميان تركان باستان صحبت شده است، نظرشما در اينباره چيست؟
وحدت وجود را در عرفان اسلامي، گاهي غربيان با "همه خدايي" در كيشهاي باطنيگرايانهي هند يكي ميدانند. در همهخدايي هند، رود گنگ، درياي خروشان، باد و توفان، رعد و برق و ابر آبستن همه، "او" هستند، يعني همگي خدايند. اما در عرفان ما، اين همه، تجليات الهي بشمار ميروند. پان تهايسم غربي نيز، با عرفان اسلامي مغايرت دارد. اسپينوزا يكي از پيشتازان فلسفهي پان تهايسم غربي ادعا ميكند كه ظهور هستي ضرورت داشت و بدينگونه صفت اراده در خداوند را انكار ميكند. در حاليكه در اسلام، خداوند خود را كنز مخفي ميداند كه اراده ميكند خلق كند و خلق ميكند. گروههاي اهل حق، علويها و بكتاشيها سخن از "سرّ كنت كنز" ميكنند كه آدمي ميتواند با غلبه بر احساس فرديت و ثنويت، به آن راز پي ببرد و اين مبارزهاي است كه تنها با نيروي عشق ميتوان در آن پيروز شد.
محيالدين عربي، بهخلاف اسپينوزا خدا و جهان را يكي نميداند. زيرا، وجود تنها خاص اوست. تنها او موجود است. ماسوا فقط تجليات او است كه داراي درجات ثعيّن و مراتب تنزل است.
اما، در عرفان تركي قبل از اسلام، اين فقط "گؤي تانري" است كه جاويدان است و داراي "تين" (در معناي روح) است و تينِ او سَيران دارد. اول سير او ظهور در شكل چهار "قام" بود كه هر كدام يكي از عناصر اربعه را آفريدند و سپس نُه "قام" كه طبقات نهگانهي آسمان را خلق كردند. اين قامها خود داراي اراده هستند، اما ارادهي اصلي و كلي از آنِ تين است. تين در عالم باطن است و داراي قدرت است. ما هنوز هم در تركي آذري اصطلاح "تين وورماق" داريم كه در مقام و معناي "ضربه خوردن روحي مرموز" به کار میبریم. تين در اجسام انساني ميتواند حلول كند و از اينرو، "قام"ها در هر دوره داراي تقدس هستند، زيرا تين با درجات گوناگون در آنها حضور دارد. بدين گونه ميتوانيم ادعا كنيم كه عرفان تركي نوعي "وحدت وجودي شهودي" است كه آن را بايد متفاوت از وحدت وجود هندي با اسلامي و يا غربي بايد تعريف كرد. البته تأكيد كنم كه اين گردش و سير روح مقدس ربطي به تناسخ با تعريفي كه ما از آن داريم و شاخههاي آن، ندارد.